انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 86 از 129:  « پیشین  1  ...  85  86  87  ...  128  129  پسین »

Yaghma Golruei | یغما گلرویی


مرد

 


74

دوباره‌ باران‌ گرفت‌ !
باران‌ معشوقه‌ی‌ من‌ است‌ !
به‌ پیش‌ْبازش‌ در مهتابی‌ می‌ایستم‌ُ
می‌گُذارم‌ صورتم‌ را وُ
لباس‌هایم‌ را بشوید !
اسفنج‌وار...
باران‌ یعنی‌ برگشتن‌ِ هوای‌ مه‌آلودُ شیروانی‌های‌ شاد !
باران‌ یعنی‌ قرارهای‌ خیس‌ !
باران‌ یعنی‌ تو برمی‌گردی‌،
شعر برمی‌گردد !
پاییز به‌ معنی‌ِ رسیدن‌ِ دست‌های‌ تابستانی‌ِ توست‌ !
پاییز یعنی‌ مو وُ لبان‌ِ تو،
دست‌ْکش‌ها وُ بارانی‌ِ تو
وَ عطرِ هندی‌اَت‌ که‌ صدپاره‌اَم‌ می‌کند !

باران‌، ترانه‌یی‌ بِکرُ وحشی‌ست‌ !
رُپ‌ رُپه‌ی‌ طبل‌های‌ آفریقایی‌ست‌ُ
زلزله‌وار می‌لرزاندم‌ !
رگباری‌ از نیزه‌ی‌ سرخ‌ْپوستان‌ است‌ !
عشق‌، در موسیقی‌ِ باران‌ دگرگون‌ می‌شود !
بدل‌ می‌شود به‌ یک‌ سنجاب‌،
به‌ نریانی‌ عرب‌ یا پلیکان‌ِ غوطه‌ور در مهتاب‌ !

چندان‌ که‌ آسمان‌ سقفی‌ از پنبه‌های‌ خاکستری‌ِ اَبر می‌شود
وَ باران‌ زمزمه‌ می‌کند،
من‌ چون‌ گوزنی‌ به‌ دشت‌ می‌زنم‌
دنبال‌ِ عطرِ علف‌
وَ عطرِ تو که‌ با تابستان‌ از این‌جا کوچیده‌ !



75

کارِ تازه‌یی‌ پیدا کرده‌اَم‌ !
این‌ روزها کارم‌
سخن‌ گُفتن‌ درباره‌ی‌ تو با زنان‌ است‌ !
چه‌ لذّتی‌ دارد !
می‌کارمت‌ در سیاهی‌ِ حیران‌ِ چشم‌ِ زنان‌ُ
در کنج‌ْکاوی‌شان‌ !
چه‌ لذتی‌ دارد...
پیراهن‌ِ زنان‌ِ زیبا را آتش‌ می‌زنم‌
وَ هم‌ْرقص‌ِ شیطان‌ می‌شَوَم‌،
بر حریق‌ِ پیراهن‌ها !

چشم‌ِ زنان‌ آینه‌ی‌ ترس‌ است‌
وَ مرا مطمئن‌ می‌کند
که‌ عشقمان‌ به‌ هیچ‌ عشق‌ِ دیگری‌ مانند نیست‌
وَ تو به‌ هیچ‌ زن‌ِ دیگری‌ نمی‌مانی‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


76

از گریختنم‌ دل‌ْخور نشو !
بهترین‌ دوران‌ِ زنده‌گی‌ِ تو
ـ اگر پیش‌ از من‌ زنده‌گی‌ کرده‌یی‌ ! ـ
دورانی‌ بود که‌ در فراموشی‌ِ تمدنت‌ گُذشت‌
وَ تو همچون‌ خنجری‌ آب‌ْدیده‌ به‌ زهر
در تنم‌ کاشته‌ شُدی‌ !

بهترین‌ روزهای‌ تو
ـ اگر پیش‌ از من‌ روزی‌ داشته‌ باشی‌ ! ـ
آن‌ روزهایی‌ست‌ که‌ با هم‌ یگانه‌ شُدیم‌
چون‌ خاکسترِ دو سیگار
در یک‌ زیرِ سیگاری‌ !

از من‌ُ تو کاری‌ ساخته‌ نیست‌ !
زخم‌ ، با خنجری‌ که‌ در دل‌ دارد چه‌ کنَد؟



77

ساعت‌ ـ تا چند دقیقه‌ی‌ دیگر ـ
دوازده‌ بار زنگ‌ خواهد زدُ
سالی‌ به‌ آخر خواهد رسیدُ
سالی‌ آغاز خواهد شُد !
سال‌هایی‌ بی‌بها
که‌ می‌روندُ می‌آیند !
تو دقیقه‌یی‌ هستی‌
که‌ عقرب‌ِ هیچ‌ عقربه‌یی‌
قادر به‌ کشتنش‌ نخواهد بود !

وقتی‌ چراغ‌ها را برای‌ لحظه‌یی‌ خاموش‌ می‌کنند
من‌ مانندِ احمق‌ها نمی‌بوسمت‌،
دیوانه‌وار با تو نمی‌رقصم‌
عبارات‌ِ احمقانه‌ را ردیف‌ نمی‌کنم‌
برای‌ زیباترین‌ تبریکات‌ِ سال‌ِ جدید !
کارهایم‌ شایسته‌ نیست‌ !

دوستت‌ می‌دارم‌
به‌ دور از ویسکی‌ُ ورق‌های‌ بازی‌ُ ضجه‌ی‌ جاز !
به‌ دور از صدای‌ ترکیدن‌ِ بادکنک‌های‌ رنگی‌ !
دوستت‌ می‌دارم‌ یکه‌ به‌ روی‌ میز !
چونان‌ وَرزایی‌ خون‌آلوده‌ در میدان‌ !
قبل‌ُ بعد از این‌ دوازده‌ ضربه‌
دوستت‌ می‌دارم‌ !
اِی‌ شاهزاده‌ی‌ تمام‌ِ زمان‌ها !

تا چند دقیقه‌ی‌ دیگر
سالی‌ که‌ تو صاحبش‌ بودی‌ به‌ آخر می‌رسد !
خاتون‌ ! ملکه‌ !

در این‌ دَم‌ از خُدا
کاخ‌ُ
جواهرُ
حریر نمی‌خواهم‌ !
تنها تو را می‌خواهم‌ !
تنها تو را...
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


78

دو سال‌ِ پیش‌
گربه‌ی‌ نازی‌ بودی‌
در آفتاب‌ لمیده‌ !
خمیازه‌ می‌کشیدی‌ُ
خودت‌ را می‌لیسیدی‌ !
صدا می‌کردی‌ُ شیرِ پاستوریزه‌ می‌خوردی‌ !
با گلوله‌ی‌ کاموا
بازی‌ می‌کردی‌ !
از کثیف‌ شُدن‌ِ موهای‌ سفیدت‌ می‌ترسیدی‌
وَ از ماندن‌ِ اثرِ انگشتی‌ بر آن‌ !

وقتی‌ تو را دیدم‌ بی‌عاطفه‌ بودی‌ !
چون‌ هزاران‌ گُربه‌ی‌ دیگر،
نمی‌شناختی‌ لذت‌ِ عشق‌ْبازی‌ در کوچه‌های‌ بُن‌بست‌ را !

بعد از دو سال‌،
بعد از جَدل‌های‌ بسیار،
بعد از والیوم‌ دَه‌ُ ماری‌جوانا
آن‌ گربه‌ی‌ خپل‌ُ بی‌خیال‌
بَدَل‌ شُد به‌ گُربه‌یی‌
که‌ می‌خواهد روزگارش‌ را عوض‌ کند !

پس‌ شکستی‌ شیشه‌ی‌ شیر را،
از گلوله‌ی‌ کاموا فرار کردی‌ُ
پناهنده‌ شُدی‌ به‌ آغوش‌ِ من‌ !

بعد از دو سال‌ گُربه‌یی‌ تازه‌ شُدی‌ !
گُربه‌یی‌ که‌ دوستش‌ می‌دارم‌ !



79

ساده‌دلانه‌ گمان‌ می‌کردم‌ ،
تو را هنگام‌ِ سفر،
زیرِ چرخ‌های‌ قطار می‌کشم‌
امّا صدایت‌ در هواپیما هم‌ با من‌ است‌ !
چون‌ صدای‌ گُنجشکی‌
که‌ زیرِ کلاه‌ِ مهمان‌ْدارها پنهان‌ شُده‌ !
در کافه‌های‌ سن‌ژرمن‌ُ سوهو
وَ پیش‌ از من‌ در تمام‌ِ هُتل‌ها !

ساده‌دلانه‌ گُمان‌ می‌کردم‌ ،
تو را در پُشت‌ِ سَر رها خواهم‌ کرد !
در چمدانی‌ که‌ باز کردم‌، تو بودی‌،
هَر پیراهنی‌ که‌ پوشیدم‌
عطرِ تو را با خود داشت‌
وَ تمام‌ِ روزنامه‌های‌ جهان‌
عکس‌ِ تو را چاپ‌ کرده‌ بودند !
به‌ تماشای‌ هر نمایشی‌ رفتم‌،
تو را در صندلی‌ِ کنارِ خود دیدم‌ !
هر عطری‌ که‌ خریدم‌،
تو مالک‌ِ آن‌ شُدی‌ !
پَس‌ کی‌؟
بگو کی‌ از حضورِ تو رها می‌شوم‌ !
مسافرِ همیشه‌ هم‌ْسفرِ من‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


80

کنارِ ایستگاهی‌ ایستاده‌ایم‌ !
تو چشم‌ در راه‌ِ مَردِ دیگری‌ هستی‌ !
من‌ این‌ را می‌دانم‌ُ... چمدانت‌ را می‌آورم‌ !
مَردی‌ دیگر هم‌ْسفرت‌ خواهد بود !
من‌ چیزی‌ نیستم‌ جُز بادبزنی‌ چینی‌
که‌ گرمای‌ تابستان‌ را از تو می‌تاراندُ
بعد از اتمام‌ِ گرما آن‌ را به‌ دور می‌اندازی‌ !

می‌دانم‌ این‌ نامه‌ها که‌ برای‌ تو می‌نویسم‌
چیز جُز آینه‌ نیستند !
آینه‌هایی‌ که‌ غرورِ خود را در آن‌ها می‌نگری‌...
با این‌ همه‌ من‌ چمدان‌ِ عشق‌ِ تو را حمل‌ می‌کنم‌
وَ خجالت‌ می‌کشم‌ از سیلی‌ زدن‌ به‌ زنی‌
که‌ در چمدان‌ِ دسته‌ سفیدش‌
زیباترین‌ روزهای‌ مرا می‌بَرَد !



81

صبح‌ به‌ خیرِ بنفش‌ِ تو،
از آن‌سوی‌ گوشی‌ِ تلفن‌
جنگلی‌ را در من‌ رویاند !



82

اشتباه‌ نکن‌ !
رفتنت‌ فاجعه‌ نیست‌ برایم‌ !
من‌ ایستاده‌ می‌میرم‌،
چون‌ بیدهای‌ مجنون‌ !



83

رُم‌ را آتش‌ زدندُ تو سوختی‌ !
از من‌ توقع‌ِ مرثیه‌ نداشته‌ باش‌ !
بلد نیستم‌،
برای‌ گنجشک‌های‌ سوخته‌
مرثیه‌ بنویسم‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


84

در نامه‌ی‌ آخر نوشته‌ بودی‌
جنگ‌ را به‌ من‌ باخته‌یی‌ !
تو جنگ‌ نکردی‌ تا ببازی‌ !
خانم‌ِ دُن‌کیشوت‌ !
در خواب‌ به‌ آسیاب‌های‌ بادی‌ حمله‌ور شُدی‌ُ
با باد جنگیدی‌ !
بی‌که‌ حتّا یک‌ ناخن‌ِ مطلّایت‌ تَرَک‌ برداردُ
تاری‌ از گیس‌ِ بُلندت‌ کم‌ شَوَد،
یا قطره‌یی‌ خون‌ بر سفیدی‌ِ پیراهنت‌ شتک‌ زَنَد !

چه‌ جنگی‌؟
تو با یک‌ مَرد نجنگیده‌یی‌ !
نه‌ لمس‌ کرده‌یی‌ بازو وُ سینه‌ی‌ مَردی‌ حقیقی‌ را،
نَه‌ با عرق‌ِ یک‌ مَرد غُسل‌ کرده‌یی‌!
تو سازنده‌ی‌ مَردان‌ُ اسبان‌ِ کاغذی‌ بودی‌ !
با عشق‌ُ رفاقتی‌ کاغذی‌ !

دُن‌کیشوت‌ کوچک‌ !
بیدارشو
وَ به‌ صورتت‌ آبی‌ بزن‌ُ
فنجانی‌ شیر بنوش‌
تا به‌ کاغذی‌ بودن‌ مَردانی‌ که‌ دوستشان‌ می‌داشتی‌
پِی‌ بِبَری‌ !



85

آیا راه‌ِ نجاتی‌ برای‌ زورقی‌ شکسته‌
که‌ نه‌ غرق‌ می‌شود،
نه‌ زنده‌ می‌ماند، داری‌؟
من‌ تنها توان‌ِ رسیدن‌ به‌ تو را دارم‌ !
به‌ اندازه‌ از آب‌ِ دریاها نوشیده‌اَم‌
وَ آفتاب‌، صورتم‌ را تفسیده‌ وُ
ماهی‌ها
گوشت‌هایم‌ را خورده‌اند !

تنها من‌ رنج‌ کشیده‌ام‌ از سفرُ دربه‌دری‌ !
راه‌ِ نجاتی‌ داری‌
برای‌ گریز از این‌ شمشیر
که‌ به‌ دونیمه‌مان‌ کرده‌ وُ
نمی‌کشدمان‌
وَ مخدّری‌
که‌ به‌ خلسه‌مان‌ نمی‌بَرَد؟

می‌خواهم‌ بخسبم‌،
بر هَر تخته‌ سنگی‌ که‌ باشد
وَ بیارامم‌،
در هَر آغوشی‌ که‌ شُد !
خسته‌اَم‌ از زورق‌ِ بی‌بادبان‌ُ
ساحل‌ِ بی‌ساحل‌ !
رهایم‌ کن‌ !
امضأ می‌کنم‌ !
بگذار بخوابم‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


86

صدایت‌ درخشید
چون‌ شمش‌ طلایی‌ در ضل‌ آفتاب‌ !
کنار زنی‌ بودم‌ُ به‌ سوی‌ تو پَریدم‌ !
جُدا شُدم‌ از تمام‌ِ زنان‌ِ جهان‌ !
سایه‌اَم‌ را پس‌ِ پُشتم‌ باقی‌ گُذاشتم‌ُ با تو آمدم‌ !
اشتباه‌ِ بزرگی‌ بود که‌ می‌خواستم‌،
با لشکری‌ زن‌ حریف‌ِ تو شَوَم‌
وَ ردِ انگشتانت‌ را از روزهایم‌ پاک‌ کنم‌ !

وقتی‌ صدای‌ تو درخشید
ـ چون‌ شمش‌ِ طلایی‌ در ضل‌ِ آفتاب‌ ـ
زنان‌ را از یاد بُردم‌ُ به‌ دنبالت‌ راهی‌ شُدم‌ !
دقیقه‌اَم‌ را از هم‌ دریدی‌ !
دستانم‌ را رها کن‌ ،
تا انسان‌ِ کاملی‌ شَوَم‌ !



87

تو منطقی‌ دوست‌ می‌داری‌ُ
من‌ شاعرانه‌ !
تو بر بالشی‌ از سنگ‌ می‌خوابی‌ُ
من‌ بر بالشی‌ از شعر !

یک‌ ماهی‌ به‌ من‌ دادی‌ُ
من‌ دریا را پیشکشت‌ کردم‌ !
یک‌ قطره‌ نفت‌ به‌ من‌ دادی‌ُ
من‌ چلچراغی‌ به‌ تو هدیه‌ کردم‌ !
یک‌ دانه‌ گندم‌ به‌ من‌ دادی‌ُ
خرمنی‌ را به‌ تو بخشیدم‌ !
به‌ سرزمین‌ِ یخ‌ بُردی‌ مَرا وُ
من‌ به‌ سرزمین‌ِ عجایبت‌ دعوت‌ کردم‌...
با غرورِ یک‌ معلم‌ بودی‌ُ
به‌ سرعت‌ِ ماشین‌ِ حسابی‌ که‌ در آغوش‌ داشتم‌ !
من‌ گرم‌ُ... تو سَرد !

انجیرُ انگور را
نصیب‌ِ سینه‌های‌ ترس‌خورده‌ وُ قحطی‌زده‌ات‌ کردم‌ !
به‌ من‌ با دست‌ْکش‌ دست‌ دادی‌،
من‌ امّا نیمی‌ از انگشتانم‌ را
در میان‌ِ دست‌هایت‌ جا گُذاشتم‌
وَ نیمی‌ از لبانم‌ را
در دهان‌ِ تو !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


88

قهوه‌ که‌ می‌خوری‌ به‌ من‌ گوش‌ بده‌ !
شاید دیگر با هم‌ قهوه‌ نخوریم‌ُ
فرصتی‌ نداشته‌ باشیم‌،
برای‌ گَپ‌ زدن‌ !

نه‌ از تو چیزی‌ می‌گویم‌،
نه‌ از خودم‌ !
ما شمالی‌ترین‌ نقطه‌ی‌ عشقیم‌ !
دو سطرِ حاشیه‌نویسی‌ شُده‌ با مداد !
درباره‌ی‌ چیزی‌ بزرگ‌ترُ پاک‌تر از من‌ُ تو
حرف‌ می‌زنم‌ !
عشق‌، شاپرکی‌ آمده‌ از بهشت‌ بود،
بر شانه‌هامان‌ نشست‌ُ ما پَراندیمش‌ !
ماهی‌ مطّلایی‌ بود آمده‌ از دریا،
ما لِه‌اَش‌ کردیم‌ !
ستاره‌یی‌ آبی‌ بود که‌ سوزاندیمش‌ !
مهم‌ نیست‌ که‌ تو چمدانت‌ را ببندی‌ُ بروی‌
تمام‌ِ زن‌ها در خشم‌ چنین‌ می‌کنند !
مهم‌ نیست‌ که‌ من‌ سیگارم‌ را با خشم‌
روی‌ مُبل‌ خاموش‌ کنم‌...
مسئله‌ پیچیده‌تر از این‌هاست‌ !
به‌ من‌ُ تو مربوط‌ نیست‌ !
ما دو صفر در شمال‌ عشقیم‌ُ
دو سطرِ حاشیه‌نویسی‌ شُده‌ با مداد...
قصه‌، قصه‌ی‌ آن‌ ماهی‌ مطلّاست‌
که‌ دریا به‌ آغوش‌مان‌ افکندُ
ما میان‌ِ انگشتانمان‌ لِه‌اَش‌ کردیم‌ !



89

دوستان‌ به‌ پادشاهی‌ متّهمم‌ می‌کنند !
می‌گویند پادشاهی‌ هستم‌
که‌ کلکسیونی‌ از زنان‌ را گرد آورده‌ !
همان‌گونه‌ که‌ جمع‌ می‌کنم‌ تمبرهای‌ پُستی‌ را وُ
قوطی‌های‌ کبریت‌ را !
متّهمم‌ کرده‌اند به‌ سادیسم‌،
به‌ نارسیسم‌ُ اودیپ‌
وَ تمام‌ِ امراض‌ِ روانی‌
که‌ نامشان‌ در کتاب‌ها آمده‌ است‌،
تا روشن‌ْفکر بودن‌ِ خود را ثابت‌ کنندُ
لااُبالی‌ بودن‌ِ مَرا !

کسی‌ به‌ حرف‌هایم‌ گوش‌ نمی‌دهد ! عشق‌ِ من‌ !
قضّات‌، تاریخ‌ گُذشته‌اندُ
شهود فروخته‌ شُده‌ !
کسی‌ کودک‌ بودنم‌ را نمی‌فهمد !
عشق‌ِ من‌ !

من‌ به‌ شهری‌ زاده‌ شُدم‌
که‌ در آن‌ کودکان‌ را دوست‌ نمی‌دارند
وَ در میان‌ِ مَردُمی‌
که‌ به‌ بی‌گناهی‌ِ آدمی‌
اعتراف‌ نمی‌کنند !
مَردُمی‌ که‌ هرگز
شاخه‌ گُل‌ُ کتاب‌ِ شعری‌ نخریده‌اند !
مَردُم‌ِ بی‌عشق‌ُ عاطفه‌ !
شهری‌ با دیوارهای‌ یخین‌،
که‌ مَردُمانش‌ شیشه‌ می‌خورندُ
کودکانش‌ در سَرما می‌میرند !

نه‌ از کسی‌ پوزش‌ می‌خواهم‌،
نه‌ خواستار وکیل‌ِ مُدافعم‌
تا از چوبه‌ی‌ هول‌انگیزِ دار
نجاتم‌ دهد !
هزارها بار اعدام‌ شُده‌اَم‌ !

گردنم‌ به‌ حلقه‌های‌ طناب‌ عادت‌ کرده‌ وُ
تنم‌ به‌ سواری‌ در نعش‌کش‌ها !
نه‌ پوزش‌ می‌خواهم‌ُ
نه‌ بخشایش‌ !
تنها به‌ تو می‌گویم‌ ! عشق‌ِ من‌ !
رو به‌ تمام‌ِ آنانی‌ که‌ مرا
به‌ جُرم‌ِ داشتن‌ِ بیش‌ از یک‌ عشق‌
وُ به‌ جُرم‌ِ انبار کردن‌ِ عطرُ شانه‌ وُ انگشترِ زنان‌
در دوران‌ِ جنگ‌ به‌ محکمه‌ کشیده‌اند
می‌گویم‌ که‌ تنها تو را دوست‌ می‌دارم‌،
نه‌ هیچ‌ کس‌ِ دیگر را !
به‌ تو می‌آویزم‌ مانندِ پوستی‌ به‌ انار !
قطره‌ اشکی‌ به‌ کنج‌ِ یک‌ چشم‌
وُ خنجری‌ به‌ جراحت‌ !

فریاد می‌زنم‌
ـ حتّا اگر آخرین‌ فریادِ زنده‌گی‌اَم‌ باشد ـ
که‌ پادشاه‌ نبوده‌ وُ نیستم‌
وَ زنان‌ را در استخری‌ از اسید قتل‌عام‌ نمی‌کنم‌ !
من‌ شاعری‌ هستم‌
که‌ به‌ صدای‌ بُلند می‌نویسد
وَ به‌ صدای‌ بُلند عاشق‌ می‌شود !
کودکی‌ سبز چشم‌
که‌ بر دروازه‌ی‌ شهری‌ بی‌کودک‌،
به‌ دار کشیده‌ شُده‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


90

برای‌ چه‌ تلفن‌ می‌کنی‌؟
چرا با کمک‌ِ تمدّن‌ شبیخون‌ می‌زنی‌؟
وقتی‌ عشق‌ِ تو در فصل‌ِ اقاقی‌ها مُرده‌،
چرا به‌ صدایت‌ فرمان‌ می‌دهی‌ تا دوباره‌ مَرا بکشند؟
صدایت‌ چنگالی‌ دارد
وَ تنم‌ رواندازی‌ دمشقی‌ست‌ منقّش‌ شُده‌ به‌ ضربه‌ها !

یک‌ روز سیم‌ِ تلفن‌ رشته‌یی‌ از یاس‌ بودُ
حالا طناب‌ِ دارِ من‌ است‌ !
یک‌ روز فرش‌ِ ابریشمین‌ بود برای‌ آرمیدن‌ِ من‌ُ
امروز صلیبی‌ خارآذین‌
که‌ به‌ قناره‌اَم‌ می‌کشد !

صدای‌ تو شعف‌ را به‌ من‌ می‌بخشید !
گُنجشکی‌ از گوشی‌ِ تلفن‌ بیرون‌ می‌پَرید !
با او قهوه‌ می‌خوردم‌ُ
سیگار دود می‌کردم‌ وَ بال‌ درمی‌آوردم‌ !

صدایت‌ بخش‌ِ عظیمی‌ از زنده‌گی‌ِ من‌ بود !
سایه‌ی‌ من‌، چشمه‌ وُ نسیم‌ِ من‌ !
یک‌ روز شعف‌ِ عطرِ نعنا بودُ امروز،
ناقوس‌ِ عزاست‌ با بارانی‌ دیوانه‌ که‌ غسلم‌ می‌دهد !

کشتن‌ِ مَرا تمام‌ کن‌ !
رَگ‌ها وُ عصب‌هایم‌ قطع‌ شُده‌اند !
حتّا اگر صدایت‌ به‌ بنفشی‌ِ سابق‌ باشد،
من‌ نمی‌بینمش‌ !
شاید کوررنگی‌ گرفته‌ام‌ !



91

عشق‌ِ ما به‌ بُن‌بست‌ رسیده‌؟
بازگشت‌ در لغت‌نامه‌ی‌ من‌ نیست‌ !
تنها به‌ سوی‌ تو آمدن‌ُ به‌ تو رسیدن‌ !
رسیدن‌ِ بی‌بازگشت‌ !
بلیطی‌ یک‌سَره‌ !
دوستت‌ می‌دارم‌ خرج‌ِ سفر نمی‌خواهد !
عشق‌ نامیراست‌ !
کمک‌ کن‌ تا در آتش‌ بمیرم‌،
چون‌ یک‌ بودایی‌ !
گمان‌ نکن‌ که‌ خواستارِ آرامشم‌ در کنارِ تو !
هنگامی‌ که‌ مَردی‌ مانندِ من‌،
عاشق‌ِ زنی‌ چون‌ تو می‌شود زمین‌ پوست‌ می‌دَرَد
وَ قوطی‌ کبریتی‌ می‌شود در دست‌ِ یک‌ کودک‌ !

گمان‌ نکن‌ با تو تشنه‌ی‌ اطمینانم‌
وَ آرزومندِ بازگشتن‌ به‌ بندری‌ اَمن‌ !
تاریخ‌ِ خُشکی‌ را از یاد بُرده‌اَم‌ !
از یاد بُرده‌اَم‌ تمام‌ِ پیاده‌روها وُ درخت‌ها را !
از یاد بُرده‌اَم‌ تمام‌ چیزهایی‌ را
که‌ قادر به‌ عوض‌ کردن‌ِ نام‌ِ خود نیستند !

دوستت‌ دارم‌ُ
قرص‌ِ مسکن‌ نمی‌خواهم‌ برای‌ شوق‌ِ شعله‌وَرَم‌ !
حالم‌ خوب‌ است‌ !
در هذیان‌ بهتر می‌شوم‌ !
از یاد می‌بَرَم‌ چهره‌ی‌ تو وُ مساحت‌ِ اندامت‌ را !
زیرِ خورشیدِ پشتان‌اَت‌ آب‌ می‌شوم‌،
چون‌ شهری‌ از موم‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


92

نامه‌هایت‌ در صندوق‌ِ پُستی‌ِ من‌
کبوترانی‌ خانه‌گی‌اند،
بی‌تاب‌ِ خُفتن‌ در دست‌هایم‌ !
یاس‌هایی‌ سفیدند !
به‌ خاطرِ سفیدی‌ِ یاس‌ها از تو ممنونم‌ !

می‌پُرسی‌ در غیابت‌ چه‌ کرده‌ام‌؟
غیبتت‌؟
تو در من‌ بودی‌ !
با چمدانت‌ بر پیاده‌روهای‌ ذهنم‌ راه‌ رفته‌یی‌ !
ویزای‌ تو پیش‌ِ من‌ است‌ُ بلیط‌ِ سفرت‌ !

ممنوع‌الخروجی‌ از مرزهای‌ قلب‌ِ من‌ !
ممنوع‌ الخروجی‌ از سرزمین‌ِ احساسم‌ !

کودکی‌ هستی‌ که‌ به‌ تنهایی‌ نمی‌تواند سفر کند !
نمی‌تواند یکه‌ در پیاده‌روهای‌ عشق‌، قدم‌ بردارد،
یا در مسافرخانه‌ ساکن‌ شود !
با من‌ سفر می‌کنی‌ یا نه‌؟
با من‌ صبحانه‌ می‌خوری‌،
در شلوغی‌ِ خیابان‌ به‌ من‌ تکیه‌ می‌کنی‌
یا گُرُسنه‌ وُ گُم‌شُده‌ رهایت‌ کنم‌...

نامه‌هایت‌ کوهی‌ از یاقوت‌ است‌،
در صندوق‌ِ پُستی‌ِ من‌ !
از بیروت‌ پُرسیده‌ بودی‌ !
میدان‌ها وُ قهوه‌خانه‌های‌ بیروت‌ ،
بندرها وُ هُتل‌ها وُ کشتی‌هایش‌
همه‌ وُ همه‌ در چشم‌های‌ تو جا دارند !

چشم‌ که‌ بِبَندی‌
بیروت‌ گُم‌ می‌شود !

باور نداشتم‌ که‌ زنی‌ بتواند
شهری‌ را بسازدُ به‌ آن‌
آفتاب‌ُ دریا ببخشدُ تمدّن‌ !
...دارم‌ از یک‌ شهر حرف‌ می‌زنم‌ !
تو سرزمین‌ِ منی‌ !
صورت‌ُ دست‌های‌ کوچکت‌،
صدایت‌،
من‌ آن‌جا متولد شُده‌اَم‌
وَ همان‌جا می‌میرم‌ !

نامه‌هایت‌ در صندوق‌ِ پُستی‌ِ من‌
تیغ‌ِ آفتاب‌ِ آفریقاست‌ !
در مدارِ هذیان‌ُ جنون‌
دوستت‌ می‌دارم‌ !
بر گُسل‌های‌ زلزله‌ !
بگو که‌ دیگر سفر نمی‌روی‌ !

از روزِ رفتنت‌ فرشته‌گان‌ گریه‌ می‌کنندُ
اعتصاب‌ِ غذا کرده‌اند !
نامه‌هایت‌ در صندوق‌ِ پُستی‌ِ من‌
خروسی‌ بُریده‌ سَر است‌ که‌ خود را وُ
مَرا کشته‌ !
می‌خواهم‌ در مدارِ کشتن‌ دوست‌ بدارم‌ !
در مدارِ خون‌ !
می‌خواهم‌ تا مرزِ خنجر با تو باشم‌ !
میلیون‌ها سال‌ را با هم‌ غلت‌ بزنیم‌
پیش‌ از آن‌ که‌ روی‌ زمین‌ تکه‌ تکه‌ شویم‌ !



93

لباسی‌ ساده‌ پوشیده‌یی‌ُ
مائو می‌خوانی‌ !
زنگی‌ به‌ گردن‌ُ
گُلی‌ به‌ گیسوانت‌ !
از انقلاب‌ِ فرهنگی‌ حرف‌ می‌زنی‌ !
گام‌ برمی‌داری‌ با درفش‌ِ آزادی‌ !
آزادی‌ِ دانش‌ْجویان‌ را می‌خواهی‌ُ
فروریختن‌ِ دیوارها را !
وقتی‌ که‌ عشق‌ با دندان‌های‌ آبی‌اَش‌ حمله‌ می‌کند
تو می‌لَرزی‌ !
عکس‌ِ مائو بر زمین‌ می‌اُفتدُ
درفشی‌ که‌ به‌ دست‌ داشتی‌ !
گریان‌ به‌ آغوش‌ِ مادربزرگ‌ پناه‌ می‌بَری‌ُ
به‌ همان‌گونه‌ که‌ او عروس‌ شُد،
عروس‌ می‌شوی‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
مرد

 


94

از پایتخت‌ِ تزار برای‌ تو می‌نویسم‌ !
از لنین‌گراد !
هوا سَرد است‌ !
تو را مانندِ پالتویی‌ پوشیده‌اَم‌ !
چون‌ شمع‌های‌ کلیسا گرمم‌ کن‌ !

امروز در موزه‌ی‌ هرمیناژ بودم‌ !
تمام‌ِ موزه‌های‌ جهان‌
پیش‌ِ این‌ قصرِ زیبا ،
چَپَری‌ بیش‌ نیستند !
لوور هم‌ در مقابل‌ِ این‌ موزه‌
چهره‌اَش‌ را به‌ دست‌ می‌پوشاند !
تزار زیباترین‌ ساخته‌های‌ دست‌ِ بشر را
از گوشه‌ گوشه‌ی‌ جهان‌ گِرد آورده‌ !
تمام‌ِ نقاشان‌ِ جهان‌
در این‌ موزه‌ با هم‌ رقابت‌ می‌کنندُ
با توریست‌ها سخن‌ می‌گویند !

این‌جا هُتل‌ِ نابغه‌های‌ بزرگ‌ است‌
که‌ در آن‌ می‌خوابند،
مجسمه‌ می‌سازندُ
نقّاشی‌ می‌کنند !
این‌جا موطن‌ِ هنرمندان‌ است‌ !
تابلوهای‌ رِنوار،
وَن‌گوگ‌،
ماسیس‌،
روبنسی‌ُ گُیا در این‌جا
بهتر از تابلوهایی‌ست‌
که‌ در کشورِ خود دارند !

اتاق‌ِ کاترین‌ِ دوّم‌ را دیدم‌ !
لباس‌ها وُ شانه‌ها وُ جواهرتش‌ را،
لباس‌های‌ خواب‌ُ شنل‌هایش‌ را...
در لحظه‌یی‌ رؤیایی‌
تو را کاترین‌ِ دوّم‌ دیدم‌ !

می‌خواستم‌ تمام‌ِ جواهرات‌ را بدزدم‌ُ
زیرِ پایت‌ بیافکنم‌ !
بانوترین‌ بانو !
در لحظه‌یی‌ آن‌ موزه‌ را موزه‌ی‌ تو دانستم‌ !
تاج‌ها را تاج‌ِ تو وُ
خدمت‌کاران‌ را، خدمت‌کارت‌...
در دلیجانی‌ منقّش‌ به‌ یاقوت‌ُ زمرّد،
بر یخ‌ها سُر می‌خوردی‌ !

بگو آیا صدایم‌ را می‌شنوی‌؟
در میان‌ِ مَردُم‌ِ جمع‌ شُده‌ در پیاده‌روهای‌ شهر
فریاد می‌زنم‌:
خُداوند ملکه‌ را حفظ‌ کند!
من‌ یکی‌ از شهروندان‌ِ تواَم‌ ! ملکه‌ !
شهروندی‌ عاشق‌ !
راز دلم را فقط تو میدانی و دلت
گوشه ای از قلبت پنهان دار دوستت دارم هایم را
*ای عشق*
***M***
     
  
صفحه  صفحه 86 از 129:  « پیشین  1  ...  85  86  87  ...  128  129  پسین » 
شعر و ادبیات

Yaghma Golruei | یغما گلرویی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA