ارسالها: 2642
#881
Posted: 5 Jan 2013 02:10
چشمم به اون خونهس
تو متروی پاریس، یکشنبهی پیگال
پیش مولنروژ و رؤیاهای محال
بالای ایفل و تو لوورِ سوت و کور
یا قلبِ پرلاشز پای یه سنگِ گور
تو با منی هنوز مثل یه مرثیه
مثل دلی که توش یه جای خالیه
تو کشتی، تو قطار، تو بار، تو کلاب
بعد از یه بطری از گیراترین شراب
تو ساحلی پر از تنهای بیحیا
حتا تو خلوتِ تاریکِ سینما
تو با منی هنوز مثل یه خاطره
که تنها بعدِ مرگ از خاطرم میره
هنوزم توی اون شهرم، اگرچه دور و سرگردون
دلم با اون پرندهس که داره جون میکنه تو خون
جهان آزاد و جذابه ولی چشمم به اون خونهس
دلم با سرزمینی که برام مثل یه زندونهس
وقتی تو آندلس با لورکا دمخورم
وقتی واسه خودم افسوس میخورم
وقتی کنار راین سیگار میکشم
یا طعم مستی بیترسو میچشم
اون لحظه که هلند تو قابِ پنجرهس
هنگام گم شدن تو ابری از گِرَس
وقتی تو واتیکان با پاپ دشمنم
تا باورم بشه این من خودِ منم
بازم کنارمی، بازم کنارتم
همروزگارمی، همروزگارتم
هنوزم توی اون شهرم، اگرچه دور و سرگردون
دلم با اون پرندهس که داره جون میکنه تو خون
جهان آزاد و جذابه ولی چشمم به اون خونهس
دلم با سرزمینی که برام مثل یه زندونهس
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#882
Posted: 5 Jan 2013 02:21
یک لحظه...
مثبت بودن ساده نیست
وقتی در جوابِ آزمایشت
مقابل کلمهی سرطان
علامتِ + داشته باشی...
همیشه به مارکِ ساعتهای مچی
بیشتر اهمیت میدهیم
تا زمانی که در حال گذر است
و با آغازِ شمارش معکوس
دست به دامنِ دکترها میشویم
تا یکی از هزار دقیقهی برباد رفته را
به ما برگردانند...
من اما تنها به یک لحظهی کوتاه قانعم
تا از آن عبور کنم
با گرمای دستِ تو بر دستانم
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#883
Posted: 5 Jan 2013 02:53
ترکم نکن - خواننده / آهنگساز/ ترانهسرا : ژاک برل
برگردان و بازسرایی : یغما گلرویی
ترکم نکن!
بیا هر آنچه را میتوانیم فراموش کنیم،
همه چیز در حال فراموش شدن است.
فراموش کنیم سوء تفاهمها
و اوقاتی را که برای فهمیدنِ «چگونه»ها هدر دادیم
و لحظههایی را که در آنها
به ضربِ «چرا»ها
شادی قلبمان را کشتیم.
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن...
من مرواریدهای بارانی را به تو هدیه میکنم
که از سرزمینی بیباران میآیند.
زمین را در لحظهی مرگم حفر خواهم کرد
تا تنت را با نور و طلا بپوشانم.
سرزمینی خواهم ساخت که در آن
عشق پادشاه است،
عشق قانون است
و تو ملکهای!
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن...
من واژگانی درکناشدنی میآفرینم
که تو
- تنها تو! - درکشان میکنی.
از عشاقی برایت خواهم گفت
که روزی از عشق گریختند
اما دوباره یکدیگر را دیدند و
قلبهاشان گُرگرفت.
از این پادشاه برای تو میگویم
که مُرد
از ندیدنت.
مُردنی نه برای فتحت
که برای یافتن تو...
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن...
بارها فورانِ گذاره را دیدهایم
از آتشفشانی پیر
که باور داشتیم از پا درآمده است.
گاهی زمینهای سوخته
محصول بیشتری از بهترین فصل گندم میدهند
و در غروبها
رنگهای سرخ و سیاه
هرگز با هم یکی نمیشوند
چرا که آسمان شعله میکشد...
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن...
دیگر گریه نخواهم کرد.
دیگر حرفی نخواهم زد.
همینجا پنهان میشوم
تا دزدانه تماشایت کنم
وقتی میرقصی
و لبخند میزنی.
تا صدایت را بشنوم
وقتی آواز میخوانی
و میخندی...
بگذار سایهی سایهات شوم!
سایه دستت،
سایهی سگت
ولی...
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن!
ترکم نکن...
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#884
Posted: 9 Jan 2013 03:44
ترن دیگه داره می ره...
ترن دیگه داره میره، چراغ پیش رو سبزه
یه مرد تنها تو کوپهس که شونهش داره میلرزه
تو رو سکوی ایستگاهی، تنت یه پالتوی قرمز
نه تو میگی: سفر کوتاه، نه من میگم: خداحافظ
تو میمونی و من میرم، به سمتِ دربهدر بودن
چشات میمونن و بغضی که جا میمونه بعد از من
تمام ریلا بعد از این به غربت میرسن با هم
داره پنجرهی کوپه ازت خالی میشه کم کم
ترن میره ولی قلبم توی این شهر میمونه
کسی جز تو نمی فهمه، کسی جز تو نمیدونه
که راه آهن برای من یه جاده رو به بنبسته
من و این راه بیبرگشت، من و این بغض پیوسته
صدای آخرین سوت و طنین سایشِ فولاد
تو رو از دست میده اون که دنیاشو به دستت داد
همون که داره با لبخند به سمتت بوسه میفرسته
همون که پرده ای از اشک مسیر چشماشو بسته
تو مه گم میشه تصویرت، سفر داره شروع میشه
بدون تو چیام من جز درختی مُرده از ریشه
به سمتِ حسرتِ دستات، به سمتِ بیکسی میرم
ولی قلبم رو از عشقِ تو هرگز پس نمیگیرم
ترن میره ولی قلبم توی این شهر میمونه
کسی جز تو نمیفهمه، کسی جز تو نمیدونه
که راه آهن برای من یه جاده رو به بنبسته
من و این راهِ بیبرگشت، من و این بغض پیوسته...
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#885
Posted: 9 Jan 2013 20:33
محرمعلی خان نمُرده!
محرمعلی خان نمرده!
هنوزم پرسه می زنه تو روزنامه های ایران؛
تو تیترای داغِ خبر،
تو تقویمای شعله ور، حتا تو برگای کیهان!
محرمعلی خان نمرده!
کتابا رو رج می زنه، توی شورای نظارت؛
فیلما رو قیچی میکنه،
ترانه رو سر میبُره، توی اوقاتِ فراغت...
محرمعلی خان همین جاس،
کنارِ دستِ من و تو وقتی که رؤیا می بافیم،
وقتی با دستای گشنه،
گلیمی از جنسِ گندم برای فردا می بافیم.
محرمعلی خان همین جاس،
تا دستای ما بلرزه وقتِ نوشتن از خورشید
کنارِ ماس تا یه وقتی
توی شعرامون نیاریم واژهیی از جنسِ امید...
تو جلدِ ما میره وقتی
سنگین و سبک میکنیم حرفامونو قبلِ گفتن
خیلیا صدای اونو
وقتی دارن مینویسن زیرِ گوششون شنفتن...
محرمعلی خان تویی، تو!
محرمعلی خان منم، من! منِ به شب سرسپرده!
تا وقتی دستِ خودِ ما،
خط میکشه رو چشامون، محرمعلی خان نمرده...
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#886
Posted: 16 Feb 2013 18:00
شکلِ «کاترین دونوو» میخندی...
«مونالیزا» میافته از سکه روبروی شکوهِ لبخندت
همه دارو ندارمو میدم
واسه اینکه دقیقهای باشم جای سنجاقکِ گلوبندت
منو از بینِ دود سیگارم،
مثلِ گنجشکِ بیگذرنامه راهی کردی به سرزمینِ تنت
خوش دارم که سفر کنم دائم
آخرِ هفتههای کشدارو سمتِ مازندران پیرهنت
پیرهنِ سبزتو که میپوشی،
یه درختِ صنوبری انگار که سرش خم نمیشه از شنباد
من تگرگم، غریزهای وحشی،
عطشِ عاصیِ زمستونم که درختو برهنهتر میخواد
مثلِ نقاشیِ «فریدا»یی،
مثلِ پاریسِ آخرین تانگو، مثل خطِ خوشِ «رضا مافی»
با همون دستای پر از شعرت
برای شونههای لرزونم داری بیوقفه شال میبافی
واسه این من که داره میپوسه،
بسکه با مرگ زندگی کرده، بسکه از مرگ زندگی ساخته
بسکه با پاهای خودش رفته
هفته به هفته سمتِ یه آدرس... اونجایی که عرب نِی انداخته!
راهش از کوچهی علی چپ نیست،
عمریِ مرگ رو بغل کرده تا مبادا به تب بشه راضی
خط زده میشه و خبر داره،
دایناسورهای شورای شعراَم منقرض میشن آخرِ بازی
مثل یه کاغذِ مچالهس که
ائتلافِ کریه و ننگینه بین قیچی و سنگو میبینه
حتا از پشتِ صدتا چشمبندم
اعتصابِ غذای یه مادر تو یه سلول تنگو میبینه
لقباش دم به دم عوض میشن:
چپِ چپ کرده، الکلی، معتاد، عاملِ خارجی، لاییک، مزدور
اما اون هیچ کدوم از اینا نیست...
تنها یه شاعرِ که رؤیاهاش میشه کابوسِ هر رییس جمهور
توی قرنی که کفره بیداری،
بین این آدمای تکراری یه کمی خاص باشی میمیری
وقتی خرچنگ ابوعطاخونه،
وقتی دنیا «بیانسه»بارونه، «اِمی واینهاوس» باشی میمیری
شکلِ «کاترین دونوو» میخندی
تا نذاری تموم بشه فیلمی که تَهش قهرمانا میمیرن
دنیای بوفِ کوریمو دریاب!
سایههامون تماشایی میشن وقتی که دستِ هم رو میگیرن
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#887
Posted: 4 Mar 2013 00:11
خواننده: نانسی سیناترا
برگردان و بازسرایی: یغما گلرویی
من پنج ساله داشتم و او شش سال
ما با اسبهای چوبیمان میتاختیم
او سیاه میپوشید و من سپید
او همیشه برندهی جنگ بود...
به من شلیک میکرد: بنگ! بنگ!
من زمین میخوردم... بنگ! بنگ!
آن صدای بلند... بنگ... بنگ...
عشقم به من شلیک میکرد... بنگ! بنگ!
فصلها گذشت و
زمانه عوض شد
بزرگ که شدم
به او میگفتم:
«- تو مال منی!»
همیشه میخندید ومیگفت:
«- بازیهایمان را به خاطر داری؟»
من به تو شلیک میکردم! بنگ! بنگ!
تو میافتادی زمین... بنگ! بنگ!
آن صدای بلند... بنگ... بنگ...
همیشه به تو شلیک میکردم! بنگ! بنگ!
موزیک نواخته شد،
آدمها آواز خوندند،
کلیسا ناقوسش را به خاطرِ من زد...
حالا او رفته و من نمیدانم چرا
تا امروز هم گاهی زیر گریه میزنم.
اون حتا خداحافظی نکرد
حتا وقتش را برای گفتن دروغ به من هدر نکرد...
او به من شلیک میکرد! بنگ! بنگ!
من زمین میخوردم! بنگ! بنگ!
آن صدای بلند... بنگ... بنگ...
عشقم به من شلیک میکرد... بنگ! بنگ!
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#888
Posted: 26 Mar 2013 00:39
عمو نوروز! نیا اینجا
عمو نوروز! نیا اینجا که این خونه عزاداره
پدر خرجِ یه سال قبلِ شبِ عیدو بدهکاره
چشای مادر از سرخی مثِ ماهی هفتسینن،
که از بس تر شدن دائم، دیگه کم کم نمیبینن
برادر گم شده پُشتِ سُرنگای فراموشی
تنِ خواهر شده پر پر تو بازارِ همآغوشی...
توی این خونهی تاریک کسی چشمانتظارت نیست،
تا وقتی نون و خوشبختی میونِ کولهبارت نیست
عمو نوروز! نیا اینجا، بهار از یادِ ما رفته
توی سفره نه هفتسینه، نه نونه، نه پولِ نفته
عمو نوروز! تو این خونه تمامِ سال زمستونه.
گُل و بلبل یه افسانهس، فقط جغده که میخونه...
بهار و شادیِ عیدو یکی از اینجا دزدیده
یکی خاکسترِ ماتم رو تقویمِ ما پاشیده.
توی این خونهی تاریک کسی چشمانتظارت نیست،
تا وقتی نون و خوشبختی میونِ کولهبارت نیست
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#889
Posted: 26 Mar 2013 10:47
همسایهها
همسایههای تو، همسایههای من،
تو دستِ دیگران هِی دست به دست شدن
هم کفر میگن و هم توبه میکنن،
مابین نام و ننگ، گرم ترددن
هم با زیارتِ عاشورا دمخورن،
هم استوانهی کوروش رُ ازبرن،
هم مثل گربهها با شاخ میزنن،
هم موش میشن و سوراخ میخرن
گاهی خلیجفارس رُ پارس میکنن،
گاهی به غزه و لبنان میگن وطن
هم سبز میشن و هم زرد میکنن،
همسایههای تو، همسایههای من
مثل عروسکِ کوکی شدن همه،
مثل یه مهره تو بازیِ تخته نرد
بازندهان یه عمر اما تمامشون
هر صبح حاضرن از نو واسه نبرد
همدیگه رُ مثِ کفتارا میخورن،
اما بازم به هم لبخند میزنن
حرفای فلسفی نشخوار میکنن
اما به زنهاشون پابند میزنن
مثل یه دلقکن تو سیرکِ روزگار،
با خندهی دروغ رو صورتای مات
بازیگرن همه تو فیلمی دائمی
که کارگردانش هرگز نمیگه کات
ما هم تو یه مدار هی چرخ میزنیم
مثل یه مادیان با سنگِ آسیاب
این استخونِ ماست که آرد میشه و
پایان نمیگیره این چرخهی عذاب
ما هم همه مثِ همسایههامونیم،
یه برده توی این دنیای بردهگی
دلخوش به قطرهای از آب باریکه،
به این جهنمم میگیم: زندهگی
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#890
Posted: 30 Mar 2013 17:20
جنگِ خروس
تودهایها هنوز هم هستن،
با سبیلای استالینیشون
هر طرف باد میره خم میشن،
مثل فوارههای تو میدون
سینهزنهای مارکسیسم – لنینیسم،
قاریانِ هنوزِ «سرمایه»
تاواریشهای منگِ یاهوکِش،
مثل «لطفی» و «ه.الف. سایه»
تودهایها هنوز هم هستن،
بیقرارِ دوباره دیده شدن،
پُرن از عقدهی پلاسیده،
مونده تو حسرتِ رسیده شدن...
خاطره جعل میکنن دائم
توی جنگِ خروسِ مطبوعات،
دم به دم «شاملو» رو میکوبن،
فکرِ کیشن، یه عمر بعد از مات.
«تجربه» با همینا میفروشه،
با همین جُنگهای پوشالی،
با «جلالو» جلال بخشیدن،
بُت نشون دادن یه توخالی
روی گنجشکا رنگ میپاشن،
فکر کردن کسی نمیبینه
فرقِ «قوچانی» رو با «سرکوهی»،
فرقِ «مهرنامه» رو با «آدینه»
از تبارِ «شریعتی»خونا،
تا فالانژای محفلِ «فردید»
که با تلفیقِ «هایدِگر» وَ «نیچه»،
روی آیندهی یه ملت رید...
تودهایها هنوز هم هستن،
تو حسینیهها، تو دانشگاه
پیشونیشونو داغ میذارن،
صورتِ «مارکسو» میبینن تو ماه!
ربط میدن «خدا» رو با «بیگبنگ»،
ربط میدن «فیزیک» رو با «قرآن»،
روی این دیگِ هفت جادوگر،
یه سوپاپن برای اطمینان.
ما هنوزم دچارِ تکراریم،
دستای ما چشامونو بستن.
تودهی مردم از درون مُردن،
تودهایها هنوز هم هستن
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه