ارسالها: 2642
#921
Posted: 6 Jun 2013 22:35
دُبی / دو هزار و هفت
رانندهگان هندی،
فروشندهگان چینی،
پلیسهای پاکستانی،
روسپیانِ وطنی
و اعرابی که کشالهی رانهاشان حتا بوی نفت میدهد...
دبی چیزی در این حدود است!
برهوتی پنهان شده زیرِ دلار
و ما خیلی که خسته میشویم از روزگار
تکهای از آن روی زخمهامان میگذاریم به عنوان مسکن
و سرهامان را
به پیشباز کلاههای گشادِ املاکِ مسکن میبریم!
درکافهای تو را فکر میکنم
با کرمِ تکیلایی در رگهایم...
هیچکس چشمهای غمگین آن زن روس را نمیبیند
که با صدای ضرب عربی میرقصد...
چهقدر دورم از تو
و چه نزدیکتر از همیشه!
کاش مثل فیلمِ کازابلانکا
از درِ دوّارِ کافه طلوع میکردی!
اینگرید برگمان فیلمِ زندهگی من
که عادتم دادی به قال گذاشته شدن
در فرودگاهِ هواپیمایی که همیشه تو را
با بازیگرِ نقشِ دوم مَرد به آسمان میبُرد
و من زیرِ بارانِ مصنوعی استودیو
تماشا میکردم دور شدنت را
و اشکهای حقیقی میریختم...
اسکارِ بوسهات اما هرگز به من نرسید
چرا که هالیوودِ جهان را پول اداره میکند،
نه عشق...
در هیاهوی کافه تو را فکر میکنم
و برای نخستین بار
در دُبی باران میبارد
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#922
Posted: 10 Jun 2013 15:56
آرزو...
کاش کیبوردِ رایانهی تو بودم
و میبوسیدم پیوسته سرانگشتانت را
هنگامِ نوشتن نامههای اداری،
ایمیلهای روزانه،
حتا هنگامی که ایمیلِ عاشقانهای از مرا
ناخوانده Delete میکردی...
میتوانستنم ای کاش
شبانه باز کنم پنجرهی ویندوز کامپیوترت را
و از درونِ مانیتور
قدم در اتاق تو بگذارم
به تماشایت
که شیواوار خفتهای
با دستانِ گشوده در بستر...
آرزو میکنم ماوسی بودم
که نوازشِ دستهای تو را حس میکند
بر چهرهی خود
وقتی صفحههای eooglg را
به دنبال یافتن چیزی ورق میزنی...
تمامِ آرزوهای من
در حول و حوشِ تو میچرخند!
دخترشایستهی پیجها
که هکرهای سرتاسرِ جهان،
سالهاست به شکستن قفل ِ قلبت
از پشت رایانههای خود برنخواستهاند!
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#923
Posted: 11 Jun 2013 20:21
هنوز بارونو دوست داری
یه ساله رفتی و اسمت هنوز مونده تو این گوشی...
میدونم قهوهتو مثل قدیما تلخ مینوشی
میدونم شبها توی تختت کتابِ شعر میخونی
کنارِ پنجره شادی با یه سیگار پنهونی
هنوزم وقتی میخندی رو گونهت چال میافته
هنوزم چشم به راهِ یه سوارِ زیبای خفته
هنوزم عینهو فیلما، یه عشق آتشین میخوای
هنوزم روحِ «هـامـونو»، تو جسم «جیمزدین» میخوای...
میدونم وقتی که بارون تو شب میباره، بیداری!
همون آهنگو گوش میدی، هنوز بارونو دوست داری!
یه ساله رفتی و عطرت هنوز مونده توی شالم
بازم ردت رو میگیرن همه تو فنجون فالم
تو وقتی شعر میخونی منو یادت میاد اصلن؟
تو یادت موندن اون روزا که دیگه برنمیگردن؟
همون روزا که از فیلم و شراب و شعر پر بودن
یه کاناپه، دو تا گیلاس، تو و دیوونهگیِ من...
بدون حالا بدون تو یکی دلتنگه این گوشه،
هنوزم قهوهشو تنها به عشقت تلخ مینوشه
میدونم وقتی که بارون تو شب میباره، بیداری!
بازم «قمیشی» گوش میدی، هنوز بارونو دوست داری!
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#924
Posted: 12 Jun 2013 22:57
یه روز تو تهران بارون میباره
یه روز تو تهران بارون میباره،
گرد و غبارو میشوره از رو دلای مردم...
یه روز تو تهران بارون میباره،
بارونِ بوسه، بارونِ لبخند، بارونِ گندم...
یه روز تو تهران بارون میباره
یه روز که ابری تو آسمون نیست
یه روز که روی سرِ ترانه،
سایهی ترس و خط و نشون نیست
قطره به قطره، بارون میباره،
توی هر قطره، صدتا کبوتر
صدتا ستاره، نم نم میبارن،
رو سرِ نسلِ با هم برابر...
یه روز تو تهران بارون میباره
یکی از همین روزای ساده
هر کی گرسنهس میشه سیرِ سیر،
هر کی سوارهس، میشه پیاده
بارون میباره، بارون میباره،
اونقدر که این شهر سبزِ سبز بشه
اونقدر که زیرِ بارون گم بشه،
دستی که روی گُل خط میکشه
قطره به قطره، بارون میباره،
توی هر قطره، صدتا کبوتر
صدتا ستاره، صد تا ترانه،
رو سرِ نسلِ با هم برابر...
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#925
Posted: 16 Jun 2013 10:49
حافظ و من
خوشبهحالِ حافظ
که نمیدانست ناشر کیست،
منتقد چیست،
ادارهی نگارش کجاست...
اگر چه سایهی امیر مبارزالدین را بر سر داشت
که چیزی در حدِ محرمعلیخان خودمان بود،
اما میتوانست رندانه سرِ او شیره بمالد!
میتوانست بیخیال عکس و عسس،
مست کند در انظار و در غزلی بنویسد،
بهشتِ نقد را
به نسیهی هیچ نسناسی نمیفروشد!
حتا اگر بعضی غزلهای او را
بعدِ مرگش دستکاری کرده باشند،
حتا اگر موشی گرسنه
نیمی از دیوانش را جویده باشد،
حتا اگر شبی کشته باشندش
وقتی تلوتلوخوران
کوچههای شیراز را عبور میکرده...
باز هم خوشبهحالِ حافظ
که شاخهنبات را داشت
تا با او چای چکامههایش را شیرین کند
و بَدا به حالِ من
که تلخ میبرم به دهان
چای جوشیدهی احمد را
با بربری بیاتی
که مربای بوسهی تو شیرینش نمیکند!
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#926
Posted: 17 Jun 2013 16:05
ماهواره ای
بشقابای فلزی، بالای پشتبوما،
دم به دم پر میشن از دروغ و مکر و رؤیا...
همیشه رؤیا رو از دنیا گدایی کردیم،
شبا با یه کنترل دنبال راه میگردیم.
کلافه میشیم وقته آگهیای دوبی،
املاکای قلابی، سیداسمال دی تو دی...
آخرِ شب میرسیم به یه خیالِ باطل
بازم میریم سراغِ شبکهی ایکس.ایکس.اِل...
دیشا رو برگردونیم رو به دلای مردم،
دل بسپریم به حرفِ مردمِ بیتبسم.
مردمی که نه دیشی، نه پشتِبومی دارن.
مردمی که تهِ برج همیشه کم میارن.
شبیهِ ما آدمان، کانالای ماهواره.
یکی دنبالِ پوله، یکی دلار میشماره
یکی پرچم میفروشه، یکی چپه با خدا،
اکثرن دور و دشمن، همهشون از هم جدا
یه طرف بورس بشکن، یه طرف رقص باسن
یه عالم حرف مُفت و یه ذره یادِ وطن
یه شبکه هیت میشه، یکی میاُفته از دور
همه این روزا رؤیا میفروشن، شما چهطور؟
دیشا رو برگردونیم رو به دلای مردم،
دل بسپریم به حرفِ مردمِ بیتبسم
مردمی که نه دیشی، نه پشتبومی دارن.
مردمی که تهِ برج همیشه کم میارن
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#927
Posted: 18 Jun 2013 12:29
در باران...
در باران که به خانه برمیگردی،
از صاعقهها نترس!
آنها صاعقه نیستند
فلاشهای دوربینِ خداوندند
که دائم در حال عکس گرفتن از توست!
فردا که از خانه بیرون بیایی
باران بند آمده است
و تصویرت در چالآبهای کوچکِ خیابان
انعکاسِ تاج محل را
در حوضِ مرمرش کمرنگ میکند...
تو عابری عادی
در خیابان پاییز نیستی!
فرشتهای هستی که بالهایش را
پشتِ مانتویی سیاه پنهان میکند
و مقنعهاش معبدِ اینکاست
که خورشید را در خود دارد!
تعجبی ندارد اگر عابران دیگر
این همه را نمیبینند،
طعمِ عسل را باید از زنبور کارگری پرسید
که برای به دوش کشیدن شهد
کیلومترها راه را از گلی به گلی پر زده باشد...
من زنبورِ کندویی بودم
که تو را
از آن دزدیدند!
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#928
Posted: 18 Jun 2013 20:14
شعری رسیده از خواب
آغوش تو تابستان، پیراهنت سیبستان
نفسهایت شومینه، در چلهی زمستان
هر چشمت یك پرنده، هر تاس تو بَرنده
بر سفرهی لب تو، شیرینیِ كُشنده
ساقت ستون معبد، شرمِ تو ناب و ممتد
رنگ نگاهت بینِ غروب و شب مردد
تن تو یاسی سفید، گیست غیابِ خورشید
لبخندت یك گلوبند، با فوجی از مروارید...
اَخم تو مرگ گیتار، آتش در یك زیتونزار
اندوه تو میلادِ دیواری روی دیوار
یادِ تو رقص مهتاب در ذهنِ گنگِ مُرداب
ترسیم تو حضورِ شعری رسیده از خواب
لمسِ تو لمسِ شببو، در لحظهیی غزلگو
صدای پایت در شب، آوازِ آخرِ قو
دیدار تو تولّد، كشفی دوباره در خود
از عطر تو صدای عاشق شنیدنی شد...
مرا بتاب! بتاب! از گلایه بیزارم،
مرا بخواب! بخواب! در عطش گرفتارم
مرا ببر به شروعی دوباره در پایان،
مرا ببر، ببر به «تو را دوست میدارم!»
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 2642
#929
Posted: 22 Jun 2013 23:26
روشنفکر
آقای روشنفکر زنش رو شب کتک زد
آقای روشنفکر به خوانندهش کلک زد
دائم مخاطب رو تا چشمه برد و آورد
بازم مؤلف وقتِ حرفِ قیمتی مُرد
این مردم تسلیمو با لالایی خواب کرد
هر شب با یه بافور تو دستش انقلاب کرد
دنیا رو خارج کرد دمادم از مدارش
پای بساط عرق و ماست و خیارش
آقای روشنفکر! ای شخصِ تراز اول
پیژامههات آبکش شدن پای کدوم منقل
سنگر گرفتی باز چرا پشت کتابات
پس چی شدش رؤیای نو کردن دنیات؟
خانم روشنفکر همهش قیقاج میره
هم ختم انعام، هم شرابپارتی میگیره
کاری به کار عالم و آدم نداره
وقتی که پیش آینه ابرو برمیداره
میگه که بیزار از خرافات و خیاله
اما تو دستش دائمن فنجون فاله
میخواد که مرد و زن بشن با هم برابر
اما شبا به مرد خونهش میگه: سرور
خانم روشنفکر! ای شخص تراز اول
تا کی توی کافه فقط حل کردن جدول
بازم که مینازی به مارکای لباسات
پس چی شدش رؤیای نو کردن دنیات؟
عقده یعنی کسی که اولین بار میره تو لیست، مدتش طبق قوانین باید سه روز باشه ولی یهو میشه دو ماه
ارسالها: 129
#930
Posted: 24 Jun 2013 17:56
«پونِز»
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، شکل حالِ عقاب، بیپرواز
شکلِ حالِ «ژوکوند»، بیلبخند، مثل احوالِ تار بی«شهناز»
دود میشه کلمبیا هر روز، بینِ نخهای پاکتِ کِنتم
سقط میشد ترانهای هر شب توی گیلاسِ سبزِ اَبسنتم
زندگیم مثلِ بیخدیواری، تو یه تاریخِ تلخِ و تکراری
با هر اسمی دوبار میمیریم: دو «محمد»، دو بار «مختاری»
اون شبی که صدای «نسرین» داشت تو یه سلول سرد میپژمرد،
بیبیسی تیترِ اولش این بود: «ممهی آنجلینا رو لولو بُرد!»
من سفر کردم از ترانه شدن، کوچ کردم به سرزمینِ سکوت
با گذرنامهای که رو جلدش جای «ایران» نوشته بود «لیلیپوت»
کشوری که تو اون غزل میگن اما با لحنِ چالهمیدونی
آدماش برگزیده میشن با قاشقِ داغِ روی پیشونی
همهی عمرشونو پُز میدن به یه لوحِ گِلیِ گندیده
«رُستمن»، قاتلای «سهرابی» که به ساز اونا نرقصیده
«جَکو» با لوبیای سحرآمیز، کاشتن توی خاکِ ناباور
پیچکِ سبزشون به ابرا رسید، تا چه غولی پایین بیاد آخر
شعبدهبازی تو لباسِ سفید، دلقکی با کلاهِ شیپوری،
یه رابینهودِ سر به راه شده، یا گوریلِ بنفشِ انگوری...
شادیمون قدِ توپِ فوتبال و پرچمِ سرزمینمون چینی
من هنوزم یه پونزم روی صندلیِ معلم دینی!
حالم این روزا حالِ خوبی نیست، قلوه سنگی تو کفشِ این دنیاس
من به روزای شاد مشکوکم، شک دارم ختمِ ماجرا اینجاس...
برنده می گوید مشکل است، اما ممکن
و بازنده می گوید ممکن است، اما مشکل ...