ارسالها: 1329
#11
Posted: 26 Jan 2012 05:12
کاش وقت دگری او می مرد ، دردا ، دردا
سخن از مرگ زمان دگری می شد گفت : فردا ، فردا
پله های روز ها را نرم و لغزان می خزیم ،
بار مرگ ناگزیری را به آخر می بریم .
این همه دیروز هایی کر پی هم بوده اند ،
مرگ را همچون سبک مغزان نشانگر بوده اند .
زندگی ، ای شمع کوچک ! شعله ات پاینده نیست ،
تا رسد صبحی ز ره ، نورت به شب زاینده نیست .
زندگی یک سایه ی لغزنده است ،
زندگی بازیگری بازنده ست :
اضطرابش روی صحنه آشکار ،
ساعتی دیگر نماند بر قرار .
زندگی چون قصه ی دیوانه ای ست،
پر هیاهو ، پوچ و چون افسانه ای ست .
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#12
Posted: 26 Jan 2012 05:31
سخنان شکسپیر
افکارم همچون چرخ سفالگری در چرخش است
مردان کم سخن بهترین انسان ها هستند
من می دانم که خاموش ماندن نشانه ی عقل است
پیش از ادا کردن کلمات دمی آنها را بسنج
نگذارید اندیشه زندانتان شود
اندیشه برده ی حیات وحیات مورد تمسخر زماناست
بد ترین دلنگرانی در طبیعت ، در یک زمان سود جستن از خوابیدن و مضمون آنرا نظاره کردناست
تا پایان روز جزا حقیقت، حقیقت است .
آنها که کلماتشان بویدرد و رنج می دهد از حقیقت الهام می گیرند
در مقابل آتش عشق سرمای کشنده ی ترس از بین می رود .
کدامین عاشق است که در لحظه ی اول عاشق نشده باشد؟
تنها خودمان برای پایان دادن به زندگیمانباقی مانده ایم .
تا آ ن گاه که زنده ایم باید حقیقت را بیانکنیم و از شیطان حذر !
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#13
Posted: 26 Jan 2012 05:33
سخنان شکسپیر
من وقت هایم را تلف کرده ام و اکنون زمان مرا تباه می سازد .
آه ، ای کاش این بدن سخت آب می شد ،
سپس سرد شده و خود را به شبنمی تبدیل می کرد !
یا خداند لایزال ، فرمانی بر ضد خود کشی صادر نکرده بود .
خدایا ! خداوندا ! چقدر روند این دنیا در نظرم ،
کهنه و فرسوده و بی روح و بی مصرف جلوه می کند !
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#14
Posted: 26 Jan 2012 05:36
سخنان شکسپیر
کمال و پختگی همه چیز است .
نام گل سرخ هر چه که باشد بویش مطبوع خواهد بود .
آرزوی هر کس سازندهی تفکر اوست .
آرزو مندان همیشه ابله بوده اند .
پول متاعی است که با آن می توان به همه جا وارد شد و همه چیز را بدست آورد ، غیر از شرافت و سعادت .
تنها آن کس که جرات انجام کار های شایسته را دارد ، انسان است .
وقتي كه اختيارت را به ديگري مي سپاري ،سلطه ی او را نیز تحملکن .
براي دشمنانت كوزه را آنقدر داغ مكن كه حرارتش خودت را هم بسوزاند .
کسی که زندگی اشرا به جای کار به عیش و عشرت می گذارند بالاخره از آن خوش گذرانی احساس ملالت و دل زدگی خواهد کرد .
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#15
Posted: 26 Jan 2012 06:13
سخنان شکسپیر
از دست دادن امید های پوچ و آرزو های محال ، خود موفقیت و پیشرفت بزرگی محسوب می شود .
شرف و شرافتمندی سر آمد تمام قوانین است .
دوستانی را که داری و آنان را آزموده ای ، با قلاب های فولادین به جان و دل خود پیوسته نگاه دار.
ای فتنه و فساد ، چه زود در اندیشه ی مردان نومید رخنه می کنی
مردم بی نوا و تیره بخت چاره ای جز امید ندارند .
تو برای شکست دادن من نیمی از قدرتیرا که من برای شکست خوردن دارم ، نداری . از قدرت تو در عذاب نیستم . چرا که درواقع من از خودم شکست خورده ام .
شادی و نیک بختی از آن کسی است که پس از انجام کار ، استراحت می کند و از آن لذت می برد .
عقل و هوش خود را با خوشی و نشاط دمساز کن تا هزاران رنج و ناراحتی از میان برود و عمرت طولانی گردد .
آیا ما همه برادر نیستیم ؟ نوع بشر بایدخود را برادر هم دیگر بدانند .
کاری که وظیفه و صمیمیت در آن دخالت دارد ، خلل ناپذیر است
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#16
Posted: 26 Jan 2012 06:17
سخنان شکسپیر
من وقت خود را اسراف کردم و حالا نوبت اوست که مرا اسراف کند .
عمده ترین بخش شجاعت ، احتیاط و حزم است .
کینه پنهان نمی ماند.
مردم بی نوا و تیره بخت چاره ای جز امید ندارند .
تو برای شکست دادن من نیمی از قدرتی را که من برای شکست خوردن دارم ، نداری . از قدرت تو در عذاب نیستم . چرا که درواقع من از خودم شکست خورده ام .
آرزو مندان همیشه ابله بوده اند .
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#17
Posted: 29 Jun 2012 04:17
کتاب مکبث
نام کتاب:تراژدی مکبث
نویسنده:ویلیام شکسپیر
مترجم:فرنگیس شادمان
چاپ نخست:1340
چاپ سیزدهم:1388
انتشارات:شرکت انتشارات علمی و فرهنگی
تعداد صفحات:90 صفحه
موضوع:نمایشنامه انگلیسی
خلاصه کتاب:تراژدی مکبث شرح زندگی پرحادثه سرداری دلیر و لایق و صدیق به نام مکبث است که دنکن، پادشاه شریف و مهربان اسکاتلند، او را از میان هواخواهان خود برمی کشد و به وی لقب و منصب می بخشد. اما مکبث بر اثر تلقین جادوگران و وسوسه نفس و به اغوای زن جاه طلب خویش در شبی که پادشاه مهمان اوست او را در خواب خوش می کشد و با این کشتن، جهنمی برای خویشتن به وجود می آورد که کمترین عذابش محروم ماندن از خواب راحت شب است...
توضیحات:مکبث کوتاه ترین تراژدی شکسپیر است اما، به گفته برادلی ادیب مشهور انگلیسی که عقایدش در باب آثار شکسپیر حجت است، تاثیراتی که از مطالعه و مشاهده این تراژدی حاصل می شود به قدری متنوع و شدید است که ذهن انسان بیشتر به سرعت حدوث وقایع متوجه می گردد نه به کوتاه بودن این نمایشنامه. مکبث پرشورترین و شاید عظیم ترین و رعب انگیزترین اثر شکسپیر است.
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#18
Posted: 29 Jun 2012 04:19
اشخاص بازی
دنکن پادشاه اسکاتلند
ملکم
دونال بین{پسران او}
مکبث: در ابتدا سردار و بعد پادشاه اسکاتلند
بن کوو: سردار
مکدف
لناکس
راس
من تیث
انگوس
کیث نس{اشراف اسکاتلند}
فلی یانس پسر بن کوو
سی ورد، ارل نورثم برلند سردار سپاهیان انگلیس
سی ورد جوان پسر او
سی تون سلاحدار مکبث
یک بچه، پسر مکدف
یک سرهنگ
یک دربان
یک پیرمرد
یک طبیب انگلیسی
یک طبیب اسکاتلندی
سه قاتل
لیدی مکبث
لدی مکدف
بانوئی در التزام لیدی مکبث
خواهران جادوگر
هکات
اشباح
بزرگان، درباریان، صاحب منصبان، سربازان، ملتزمان و قاصدان.
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#19
Posted: 29 Jun 2012 04:21
پرده اول
صحنه اول
رعد و برق، سه جادوگر داخل می شوند.
جادوگر اول - ما سه نفر کی باز یکدیگر را ببینیم، هنگام باران یا برق یا تندر؟
جادوگر دوم - وقتی که آشوب و غوغا بسر رسیده، وقتی که نبرد به شکست و ظفر انجامیده.
جادوگر سوم - این پیش از غروب خورشید خواهد بود.
جادوگر اول - در چه محلی؟
جادوگر دوم - در بیابان.
جادوگر سوم - تا در آنجا با مکبث ملاقات کنیم.
جادوگر اول - می آیم ای گربه خاکستری!
جادوگر دوم - وزغ مرا می خواند.
جادوگر سوم - الان؟
همه با هم - پاک پلید است و پلید پاک!
(در مه ناپدید می شوند.)
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...
ارسالها: 1329
#20
Posted: 29 Jun 2012 04:23
صحنه دوم
اردوگاهی.
آهنگ شیپور - دنکن شاه و ملکم و دنال بین و لناکس با ملتزمان داخل می شوند و سرهنگی خون آلود را می بینند.
دنکن - آن مرد خون آلود کیست؟ چنانکه از حال زارش می نماید وی می تواند از آخرین وضع شورش خبر بدهد.
ملکم - این همان سرهنگی ست که مانند سربازی خوب و دلیر جنگید تا من اسیر نشوم...درود بر تو ای دوست دلیر! آنچه از وضع کارزار میدانی با پادشاه بگوی، هنگامی که ترکش کردی چگونه بود؟
سرهنگ - نامعین بود، مانند دو شناگر وامانده که در هم آویزند و هنر و مهارت خود را ضایع کنند...به مک دون ولد بی رحم ( که مستحق متمرد بودنست چونکه خبث و پستی روز افزون طبع وی به او هجوم آورده اند تا چنینش کنند.) از جزائر مغرب جنگیان پیاده و سوار می رسانند و طالع که بر نزاع ملعون او لبخند میزند مانند فاحشه یاغیان جلوه گر شد ولیکن اینهمه بسیار ضعیف بود و ناپایدار چون که مکبث دلاور ( وی به خوبی سزاوار این نام است) در آن حال که قضا و قدر را حقیر می شمرد با فولاد آخته اش که به علت کشتار خونین دود از آن برمی خاست، مانند محبوب برگزیده خداوند شجاعت راه خود را گشود تا با آن سفله مقابل شد و نه با او دست داد و نه با او وداع گفت تا آنکه از ناف تا دوفکش را شکافت و سرش را بر کنگره حصار ما نصب کرد
.
دنکن - مرحبا ای پسرخاله دلاور! ای جوانمرد ارجمند!
سرهنگ - همچنانکه از مطلع انوار خورشید طوفان های کشتی شکن و تندر های هول انگیز برمی خیزد، از آن چشمه هم که گویی از او آسایش می تراوید بلا و آفت می جوشد و می افزاید. توجه کن ای پادشاه اسکاتلند توجه کن! در همان دم که حق، مسلح به سلاح دلاوری، این پیادگان گریزپا را بر آن داشت که فرار کنند، پادشاه نروژ بمشاهده موقع مناسب با سلاح صیقل یافته و سپاهیان تازه رسیده حمله ای از نو آغاز کرد
.
دنکن - آیا این سرداران ما مکبث و بن کوو را هراسان نکرد؟
سرهنگ - چرا، همچنان که گنجشک عقاب را هراسان کند یا خرگوش شیر را. اگر بدرستی سخنبگویم باید بگویم که ایشان مانند توپی بودند که بیش از حد، دو چندان که باید آن را پر کرده باشند، پس به این طریق بر دشمن باضعف مضاعف ضربت زدند. من نمی توانم بگویم که قصدشان چه بود. مگر آنکه می خواستند در جراحات خون افشان بخارآلود شستشو کنند یا خاطره قتلگاه دیگری را در یادها نگاه دارند. اما در حال ضعف کردنم زخم های من فریاد می کنند و مدد می طلبند
.
دنکن - کلمات تو بر تو خوب می برازد مثل زخم های تو. در هر دو طعم شرفست، بروید برایش جراح بیاورید. ( ملتزمان وی را از آنجا بیرون می برند. )
کیست که به اینجا می آید؟ ( راس و انگوس داخل می شوند. )
ملکم - امیر ارجمند راس.
لناکس - چه شتابی از چشمانش نمایان است! آن کس که گویی می خواهد چیزهای عجیب بر زبان بیاورد باید هم شتابزده بنماید.
راس - خداوند پادشاه را حفظ کند.
دنکن - تو از کجا آمدی ای امیر ارجمند؟
راس - از فایف ای پادشاه بزرگ، جایی که علم های نروژی بر آسمان طعنه می زنند و جنبش آنان تن مردم ما را سرد می کند. پادشاه نروژ خود با لشکر جرار به مدد آن خائن بسیار بد عهد، یعنی امیر کودور، مبارزه ای منحوس آغاز کرد تا آنکه داماد بلونا جوشن آزموده بر تن، با شجاعتی نظیر شجاعت او با وی مقابل شد، نوک شمشیر با نوک شمشیر و بازوی سرکش با بازو در افتاد تا بر روح گستاخ او لگام زد و فی الجمله فتح نصیب ما شد.
دنکن - بزرگ سعادتی!
راس - چندان که اکنون سوینو پادشاه ننروژیان به التماس صلح می طلبد و تا در سنت کولمزاینچ ده هزار دلار برای مصارف عمومی ما نپرداخت به او رخصت ندادیم که سپاهیان خود را به خاک سپارد.
دنکن - این امیر کودور دیگر به علاقه قلبی ما خیانت نخواهد کرد. برو فرمان مرگ عاجل او را ابلاغ کن و با درود و سلام مکبث را به لقب سابق او بخوان.
راس - مراقبت خواهم کرد که فرمان انجام پذیرد.
دنکن - آنچه را که او از دست داده است مکبث شریف بدست آورده است. (میروند)
همه لات بازیات واسه مامانه بوده خون ریزیاتم که عادت ماهانه بوده
...