ارسالها: 1131
#31
Posted: 11 Mar 2012 11:43
دجال(بخش بیست و پنجم)
بشر در می یابد که با مرگ بر صلیب چه چیز به پایان آمد:پیشدرآمدی نوین و کاملا"مهم بر جنبش صلح بودایی و آغازی بر خوشبختی واقعی نه وعده داده شدهدر روی زمین.همانطور که پیش از این تاءکید کرده ام-این نکته تفاوت بنیادی این دو کشیش انحطاط باقی می ماند:کیش بودا وعده نمی دهد،بلکه وفا می کند،اما مسیحیت هزاران وعده می دهد ولی حتی به یکی از آنان هم وفا نمی کند.-در پی بشارت ها بدترین وعده ها آمد:وعده های پولس.در وجود پولس،نمونه متضاد بشارت آورنده تجسد یافت.نابغهء نفرت.نابغهء روءیای نفرت و منطق سنگدل نفرت.آه که این ضد انجیل چه چیزها را که فدای نفرت خود نکرد!از همه بیشتر بازخرندهء گناه را فدا کرد:او را بر صلیبش میخکوب ساخت.و زندگانی-سرمشق،آموزش،مرگ،و حق ناتمام انجیل را-آری آنگاه که این قلبکار نفرت زده آنچه را که فقط خود او می توانست به کار برد به چنگ آورد،دیگر چیزی به جا نماند.نه واقعیت برجا ماند و نه حقیقت تاریخی!...بار دیگر غریزهء روحانی یهودی همان خیانت بزرگ را بر ضد تاریخ مرتکب شد-صاف و ساده دیروز و پریروز مسیحیت را محو کرد،و برای خود تاریخی دربارهء مسیحیت نخستین ابداع کرد،از این هم فراتر رفت:تاریخ اسراییل را بارها تحریف کرد،تا بدین منظور که این تاریخ را مقدمهء داستان خود قرار دهد:همهء پیامبران دربارهء بازخرندهء گناه سخن گفته اند...کلیسا نیز در پی آن تاریخ بشری را به صورت تاریخ پیش از مسیحیت تحریف کرد...آن نمونه بازخرندهء گناه،آیین،عمل،مرگ،مفهوم مرگ،حتی دنباله ی مرگ را نیز تحریف کرد-هیچ چیز دست نخورده باقی نماند،هیچ چیز را که کمترین نشانه همانندی با واقعیت داشت به حال خود باقی نگذاشت.پولس به طور صاف و ساده مرکز ثقل هستی را به هستی آنسوی انتقال داد آن هم در وجود دروغ مسیح برخاسته از میان مردگان.در واقع او کاملا" نتوانست از زندگانی بازخرندهء گناه بهره ای ببرد-به آنچه نیاز داشت مرگ بر صلیب بود و به چیزی اضافی نیز...پنداشتن پولس در مقام آدمی شرافتمند که خانه اش مرکز اصلی روشنفکران رواقی بود که از وهم و خیال دلیل می سازد و می گوید بازخرندهء گناخ هنوز زنده است،یا حتی باور داشتن داستانش
ادامه دارد
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#32
Posted: 11 Mar 2012 11:50
مشعر بر اینکه وهم و شبحی را دیده است،باید از جانب روان شناس حماقتی محض به شمار آید:پولس هدف را اراده کرد،و به دنبال آن وسیله های رسیدن به هدف را...و از این رو آنچه را که خودش باور نداشت،ابلهانی که آموزشهای خود را در میانشان پراکنده کرد،باور کردند.-نیازمندی اش قدرت بود؛با پولس باز هم کشیش به جستجوی قدرت برخاست-او توانست فقط آن مفهومها،آموزشها و نشانه هایی را به کار گیرد که بشر می تواند به کمک آنها بر توده های بیداداگرانه حکومت کند-و سرانجام نشانه هایی که رمه ها را شکل می دهد.{تنها چیزی که محمد از مسیحیت به وام گرفت چه بود؟}اختراع پولس،وسیله های او برای پابرجا ساختن استبداد کشیشی،برای ساختن و پرداختن رمه ها:وام گرفتن اعتقاد به جاودانگی-یعنی آیین داوری...
ادامه دارد
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#33
Posted: 13 Mar 2012 15:02
دجال(بخش بیست و ششم)
اگر بشر مرکز گرانیگاه زندگانی را به آنسوی این زندگانی-یعنی به نیستی انتقال دهد-چنین زندگانی را از مرکزگرانی خود عاری کرده است.دروغ بزرگ جاودانگی شخصی،خردمندی و طبیعی بودن غریزه ها را کاملا" نابود می کند-آنچه سالم است،آنچه زندگانی را رونق می بخشد،و آینده را در غریزه ها تضمین می کند،از این پس بدگمانی را برمی انگیزد.زندگانی بدین سان خالی از معنی است:اکنون تردید،معنی زندگانی می شود...پس منظور از خیرخواهی برای مردم،حق شناسی نسبت به آیندگان و پیشینیان؛معنی همکاری،اعتماد و در نظر گرفتنیا پیش بردن خیر عامه چیست؟...وسوسه ها بی شمار و انحراف از راه مستقیم زیاد است-و در این طریق به یک چیز نیاز است،و در کلیت باشنده ها،رستگاری هر فرد مجاز است حقی بر لحظهء جاودانه داشته باشد،و نیز اینکه متعصبان حقیر و آن نیمه شوریدگان مجازند تصور کنند که برای آنان قوانین طبیعت مدام نقض می شود-چنین ترقی دادن انواع خودخواهی ها به سوی ابدیت،به سوی بی شرمی را هر اندازه تحقیر کنیم باز کم است.با این همه مسیحیت پیروزی خود را مدیون همین چاپلوسی ترحم انگیز و خودخواهی است-با این ویژگی که مسیحیت همهء چیزهای بد سرشت،شورش اندیش،پست و همهء تفاله ها و ته مانده های نسل بشر را به سوی کشانده است.رستگاری روح-به عبارت ساده یعنی:"جهان بر گرد من می گردد"...زهر اصل اعتقاد به حق مساوی برای همگان-این دانه را مسیحیت بیش از هر کیش دیگری افشانده است؛مسیحیت از پنهانی ترین زوایای غریزه های پست،بر ضد هرگونه حس احترام و تفاوت بین انسانها،و علیه شرایط مقدماتی،هر نوع والایی و افزایش فرهنگ،جنگی تا سرحد مرگ برپا کرده است.سلاح عمده اش را در کورهء درد و رنج توده ها بر ضد ما آب داده است،علیه هر چیز شریف،شاد و بلند روح بر روی زمین،بر ضد خوشبختی ما بر این کرهء خاک...ابدیتی که به این و آن ارزانی شد،بزرگترین و بدخواهانه ترین تجاوزی بود که تا کنون بر بشریت اصیل روا داشته شده است.بیایید مصیبتی را که از مسیحیت حتی در سیاست رخنه کرده است کم نشماریم!امروز دیگر هیچ کس آن شهامت را ندارد که امتیازهای ویژه،و یا حق حکمرانی را برای خود مطالبه کند.
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#34
Posted: 13 Mar 2012 15:09
دلیری این که احساس احترامی نسبت به خود و همسایگانش داشته باشد-جراءتی برای شور و شوق امتیاز و فاصله...سیاست ما به دلیل همین ترس بیمار است!-جهان نگری اشرافی با دروغ برابری جانها به طور عمیق بی آبرو شده است؛و اگر اعتقاد به حق امتیاز بیشترینان انقلابها برپا می کند،و ایجاد آنها را دنبال خواهد کرد،بیایید تردیدی نداشته باشیم که این همانا مسیحیت و داوری ارزش مسیحی است که هر نوع انقلابی را به جنایت و خونریزی محض تبدیل می کند!مسیحیت شورشگری همهء چیزهایی است که بر زمین می خزند و بر ضد آنچه شکوهمند است قد برمی افرازند:قانون فرودستان فرودست می پرورد...
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#35
Posted: 13 Mar 2012 15:28
دجال(بخش بیست و هفتم)
دجال(بخش بیست و هفتم)
من از آنچه این مردمان حقیر در سر می پرورانند،و در دهان استاد خود گذاشتند،مثالی چند به دست می دهم:اعترافات ارواح زیبا همه و همه.-
»...و هرجا که شما را قبول نکنند و به سخن شما گوش نگیرند از آن مکان بیرون رفته خاک پاهای خود را بیافشانید تا بر آنها شهادتی گردد.هر آینه به شما می گویم حالت سدوم و گومورا در روز جزا از آن شهر سهل تر خواهد بود(مرقس،باب ششم،آیه 11)«چقدر نوید بخش است!...
»...و هر که یکی از این کودکان را که به من ایمان آورند لغزش دهد،او را بهتر است که سنگ آسیایی بر گردنش آویخته در دریا افکنده شود(مرقس،باب نهم،آیه 42)«چقدر نوید بخش است!...
»و هرگاه چشمت تو را لغزش دهد قلعش کن زیرا تو را بهتر است که با یک چشم داخل ملکوت شوی از آنکه با دو چشم در آتش جهنم انداخته شوی،جایی که کرم ایشان نمیرد و آتشی خاموشی نیابد.(مرقس،باب نهم،آیه 47_48)«و البته منظور دقیقا" چشم نیست.
»هر آینه به شما می گویم بعضی از ایستادگان در اینجا چنانند که تا ملکوت خدا را که به قوت می آید نبینند،ذاءقه موت را نخواهند چشید.(مرقس،باب نهم،آیه 1)«-به به از این دروغ ای شیر مرد...
»هر که از عقب من آید،خویشتن را انکار کند و صلیب خود را برداشته مرا متابعت نماید.زیرا...(مرقس،باب هشتم،آیه 34_35)«
»حکم مکنید تا بر شما حکم نشود.زیرا بدان طریق که حکم کنید بر شما نیز حکم خواهد شد...(متی،باب هفتم،آیه 1)«چه تصوری از دادگری و دادگر عادل!...
»و اما اگرتقصیرهای مردم را نیامرزید،پدر شما هم تقصیرهای شما را نخواهد آمرزید.(متی،باب ششم،آیه 15)«بسیار مصالحه آمیز بویژه برای پدر...
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#36
Posted: 13 Mar 2012 16:26
»لیکن اول ملکوت خدا و عدالت او را بطلبید که این همه برای شما مزید خواهد شد...(متی،باب ششم،آیه 33)«این همه یعنی خوراک،پوشاک و ضروریات زیست.به سخن ملایم لغزشی است...کمی پیشتر از این آیه خدا چون یک خیاط،آن هم در شرایط ویژه ظاهر می شود...
»زیرا هرگاه آنانی را که محبت نمایید که شما را محبت می نمایند چه اجر دارید؟آیا باجگیران چنین نمی کنند؟و هرگاه برادران خود را فقط سلام گویید چه فضیلتی دارید؟آیا باجگیران چنین نمی کنند؟(متی،باب پنجم،آیه 46_47)«اصل عشق مسیحی می خواهد مزدش را خوب بدهند...
»در آن روز شاد باشید و وجد نمایید چون اینک اجر شما در آسمان عظیم است زیرا که به همین طور پدران ایشان با انبیاء سلوک نمودند(لوقا،باب ششم،آیه 23)«ناکس بی شرم!خود را هم اکنون با پیامبران مقایسه می کند...
»آیا نمی دانید که هیکل خدا هستید و روح خدا در شما ساکن است؟اگر کسی هیکل خدا را خراب کند،خدا او را هلاک سازد،زیرا هیکل خدا مقدس است و شما آن هستید(رسالهء اول به قرنتتیان،باب سوم،آیه16_17)«این کلمات را هرقدر تحقیر کنیم جا دارد...
»آیا نمیدانید که مقدسان دنیا را داودی خواهند کرد و اگر دنیا از شما حکم یابد آیا قابل مقدمات کمتر نیستند؟(رسالهء اول به قرنتیان،باب ششم،آیه 2)«بدبختانه فقط یاوه گویی های یک دیوانه نیست...این شیاد هولناک سخن خود را چنین ادامه می دهد:»آیا نمی دانید که فرشتگان را داوری خواهیم کرد تا چه رسد به امور روزگار؟«...
»مگر خدا حکمت این جهان را جهالت نگردانیده است زیرا که چون بر حسب حکمت خدا،جهان از حکمت خود به معرفت خدا ترسید،خدا بدین رضا داد که بوسیلهء جهالت موعظهء ایمان دار آن را نجات بخشد...«
در اینجا انسانهای خردمند به حسب جسم،انسانهای نیرومند و شریف دعوت نمی شوند:»بلکه خدا جهال را برگزیده تا حکما را رسوا سازد و خدا ناتوانان عالم را برگزید تا توانایان را رسوا سازد.و. خسیسان و محقران خدا را برگزید بلکه نیستی ها را تا هستی ها را باطل گرداند.تا هیچ بشری در حضور او فخر نکند.(رسالهء به قرنتیان،باب اول،آیه 20 به بعد)«-برای درک این باب،یعنی این سند دست اول روان شناسی اخلاق نجس ها خواننده باید مقالهء نخست ژن شناسی اخلاق مرا،بخواند؛در آنجا تضاد بین اخلاق شریف و اخلاق نجس ها که زادهء رنجش و انتقام از روی ناتوانی است،برای نخستین بار روشن شده است.پولس یکی از بزرگترین هواخواهان انتقام بود...
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#37
Posted: 16 Mar 2012 10:04
دجال(بخش بیست و هشتم)
از اینها که گفتیم چه برمی آید؟اینکه بشر باید به هنگام خواندن عهد جدید دستکش به دست کند.نزدیکی با این همه پلیدی بشر را به این کار وا می دارد.بشر دیگر مجبور نیست سروکار داشتن با مسیحیان نخستین را از دمسازی با یهودیان لهستانی بیشتری برتری دهد:و نیازی نیست به این که حتی نکته ای هم علیه آنها اثبات کند...
هیچیک از آن دو بوی خوشی ندارد.-من بیهوده در عهد جدید در جستجوی حتی یک نشانهء همدردی و همفکری برآمدم،هیچ چیز آزادانه،نیکخواه،دریا دل و شرافتمند در آن نیست.نخستین گام بشریت از اینجا آغاز نمی شود-احساس پاکیزگی در اینجا وجود ندارد...در عهد جدید فقط غریزه های ناپاک نیست.در آن همه چیز ترس و بزدلی است،خود فریبی و دیده بر خود فرو بستن است.اگر کسی عهد جدید را بخواند،هر کتاب دیگری در نظرش منزه می آید:مثالی بزنم؛پس از خواندن رسالهء پولس بی درنگ با شادی پترونیوس را که شوخ ترین و دل زنده ترین طنز نویسان است خواندم.دربارهء او می توان جمله ای را که دومنیکو بوکاچیو به دوک پارما دربارهء سزار بورژیا نوشت،بازگو کرد:در همهء جشن ها بودن autto_efesto جاودانه تندرست،جاودانه شاد و نیکو سرشت...زیرا این متعصبان حقیر در مسایل عمده اشتباه حساب دارند.حمله می کنند،اما هر چه می تازند ممتازش می سازند.هر کسی که مورد حملهء مسیحیان نخستین قرار گرفته از این حمله بدنام نشده است...به عکس:مخالفت مسیحیان نخستین خود افتخاری است.محال است که بشر عهد جدید را بخواند و در خود احساس هواخواهی نسبت به آنچه در آن مورد حمله قرار گرفته است نکند-دیگر بگذریم از حکمت این جهان که گزافه گویی گستاخ بیهوده کوشید آن را مغشوش کند...اما حتی کاتبان و فریسیان از داشتن چنین مخالفی سود می برند:یقینا" ارزشی داشته اند که با چنین وضع ناشایسته ای مورد بغض قرار گرفته اند.ریاکاری-این ثروتی است که از مسیحیان نخستین به ارث رسیده است!کاتبان و فریسیان مردمان ممتازی بودند:همین کافی بود،نفرت به شیوهء نجس ها به دلایل بیشتری نیاز ندارد.نخستین مسیحی و آخرین مسیحی که می ترسم عمرم کفاف دهد تا او را ببینم-از لحاظ غریزه های پست خویش بر ضد آنچه ممتاز است طغیانگری است-
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#38
Posted: 16 Mar 2012 10:21
او پیوسته برای برابری حقوق زندگانی می کند و می جنگد...اگر دقیق تر شویم راه و چارهء دیگری ندارد.اگر کسی بخواهد به تن خویش گزیدهء خدا یا هیکل خدا یا داور فرشتگان باشد-آنگاه باید هر اصل دیگر گزینش مثل گزینشی بر بنیاد کمال،هوش،مردانگی و غرور،زیبایی و آزادگی دل به طور ساده از امور روزگار یا تباهی همانند آن به شمار می آید...نتیجه ی اخلاقی:هر سخنی در دهان نخستین مسیحی دروغی،و. هر کاری که به انجام می رساند کذبی غریزی است-کل ارزشها و مقاصد او زیان آورند،اما آن کس و آنچه را که منفور می دارد،ارزشمند است...مسیحی و بویژه روحانی مسیحی،خود محک ارزش هاست-آیا باید باز اضافه کنم که در سراسر عهد جدید فقط یک سیمای شاخص وجود دارد که بشر ناچار است او را احترام کند،پیلاطس،حاکم رومی.
آیا مساءله ای یهودی را به جد گیرد-او نمی تواند به این کار گردن نهد.یک ییهودی کمتر یا بیشتر-چه اهمیتی دارد؟...تحقیر اصیل یک رومی که در برابرش واژهء حقیقت تحریف می شود،عهد جدید را با تنها سخنی که ارزشمند است غنی می سازد-سخنی که نقد مسیحیت و شاید حتی نابودی مسیحیت است:پیلاطیس می پرسد:حقیقت چیست؟
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#39
Posted: 19 Mar 2012 18:57
دجال(بخش بیست و نهم)
-آنچه ما را از ایشان جدا می سازد این نیست که ما خواه در تاریخ یا در طبیعت و یا آن سوی طبیعت،خدایی نمی شناسیم-بلکه این است که ما در می یابیم آنچه را به عنوان خدا احترام کرده اند»خدا مانند«نبوده،بلکه چیزی شایستهء ترحم،بی خردانه و زیانبخش است.تنها یک خطا نیست بلکه جنایتی بر ضد زندگانی است...ما خدا را در مقام خدا انکار می کنیم...اگر وجود این خدای مسیحیان برای ما ثابت شود،به دانستن این نکته کمتر نیازمندیم که چگونه به او ایمان آوریم...در عبارتی ساده:خدایی بدان گونه که پولس آفرید،انکار خداست.-دینی چون مسیحیت که در هیچ نقطه با واقعیت تماس ندارد،و همین که واقعیت مقام شایستهء خویش را بازیابد،طبعا" باید دشمن مرگبار»حکمت این جهان«باشد،یعنی دشمن علم باشد،همهء تدابیری را که به وسیلهء آنها می تواند در اختیار گرفتن هوش،روشنی و جدیت در مساءل آگاهی معنوی،خونسردی شریف و آزادی هوش را زهرآگین و نابود کند و به بد نامی کشد،تاءیید می کند.»ایمان« همچون فرمانی مطلق،راءی قاطع مخالفی بر ضد علم است-و در عمل دروغی است به هر قیمت...پولس نیاز به دروغ،یعنی نیاز به ایمان را دریافت سپس کلیسا نیز او را.خدایی که پولس برای خود ابداع کرد،خدایی که»حکمت این جهان را جهالت می گرداند«(به مفهومی دقیق تر حکمت این جهان یعنی دو دشمن بزرگ همهء خرافات و موهومات:زبان شناسی و پزشکی)در حقیقت تصمیم قاطع پولس به انجام چنین کاری است؛یعنی ارادهء خویشتن را خدا یا به اصطلاح خودش قانون بنامد.و این جوهر خصلت دینی است.پولس می خواهد»حکمت این جهان را جهالت گرداند«:دشمنان او زبان شناسان و پزشکان شریف حوزهء اسکندریه بودند-و او به آنها اعلان جنگ می دهد.براستی اگر بشر ضد مسیحی نباشد نمی تواند زبان شناس و پزشک باشد.زیرا بشر در مقام زبان شناس فراسوی کتاب های مقدس را می بیند،و چون پزشک،مسیجی نمونه را در پشت تباهی زیستی می نگرد.دربارهء کتاب های مقدس پزشک می گوید درمان ناپذیر و زبان شناس می گوید نیرنگ...
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#40
Posted: 26 Mar 2013 15:58
دجال (بخش سی)
آیا براستی داستان مشهوری را که در آغاز "تورات" آمده است، درک کرده اند؟ داستان وحشت مرگبار خدا از علم؟...نه، این داستان را در نیافته اند. این کتاب کشیشان طبق معمول با مشکل درونی کشیش آغاز می شود: او فقط با یک خطر بزرگ روبروست، در نتیجه "خدا" نیز همین خطر بزرگ را در پیش دارد.
خدای قدیم که همه روح کل و کمال مطلق و عقل کل است، در فردوس می چمد: اما ملول است. بر ضد ملالت خدایان نیز خود بیهوده می ستیزند. خوب خدا چه میکند؟ بشر را میافریند- بشر سرگرم کننده است...اما بنگر که بشر نیز چه سان ملول است؟ همدردی خدا با تنها نوع دلتنگی که در هر فردوسی یافت میشود، حدی نمیشناسد: بنابراین خدا حیوانات دیگری را نیز خلق میکند. این نخستین اشتباه خداست: بشر حیوانات را سرگرم کننده نیافت- پس بر آنها چیره شد، بشر حتی نخواست "حیوان" باشد.- در نتیجه خدا زن را آفرید. آنگاه براستی دوران ملال به پایان آمد- و این پایان چیز دیگری نیز بود! زن دومین خطای خدا بود.- "زن در ذات خود همان مار است، حواست." هر کشیشی این را میداند، "هر فسادی با زن به جهان راه میابد" از این نیز هر کشیشی آگاه است.
در نتیجه "علم نیز با زن به جهان راه میابد."...آدم تنها به وسیلهء زن بود که آموخت از درخت معرفت بخورد.- چه روی داده بود؟ وحشتی مرگ آور بر خدای قدیم چیره شد. آدم، خود به صورت اشتباه خدا درآمده بود؛ خدا برای خود رقیبی آفریده بود، علم با خدا پهلو میزند.- اگر بشر با سلاح علم مجهز شود، کار کشیشان و خدایان ساخته است!-
ادامه دارد..
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...