ارسالها: 3119
#91
Posted: 26 Jul 2017 12:33
sky59523138: نقصان
چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست
چون هست بهرچه هست نقصان و شکست
انگار که هرچه هست در عالم نیست
پندار که هرچه نیست در عالم هست
شکست
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 24568
#92
Posted: 26 Jul 2017 12:44
javan: شکست
وقتی از چشم تو افتادم دل مستم شکست
عهد و پیمانی که روزی با دلت بستم شکست
سایش
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3119
#93
Posted: 26 Jul 2017 12:49
andishmand: سایش
از سایش سرمه بسود هاون
گرچه تو ندیدیش دید دانا
سایندهٔ چیزی همان بساید
زین سان که به جنبش بسود ما را
جنبش
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 24568
#94
Posted: 26 Jul 2017 12:52
javan: جنبش
غفلت کائنات را جنبش سایه ها همه
سجده به کاخ کبریا خواه نخواه کردنست
از غم خود بپرس کو با دل ما چه می کند
این هم اگر چه شکوه شحنه به شاه کردنست
آرام
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3119
#95
Posted: 26 Jul 2017 13:00
andishmand: آرام
آن قصر که جمشید در او جام گرفت
آهو بچه کرد و روبه آرام گرفت
قصر
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 24568
#96
Posted: 26 Jul 2017 14:05
javan: قصر
بیا که قصر امل سخت سست بنیادست
بیار باده که بنیاد عمر بر بادست
"حافظ "
پیمان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3748
#98
Posted: 30 Jul 2017 13:03
looker: رزان
با این همه مستی از تو هشیارتریم
توخون کسان خوری و ما خون رزان
مستی
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ویرایش شده توسط: aliazad77
ارسالها: 3119
#99
Posted: 30 Jul 2017 17:42
aliazad77: مستی
زان حبه خضرا خور کز روی سبک روحی
هر کاو بخورد یک جو بر سیخ زند سی مرغ
زان لقمه که صوفی را در معرفت اندازد
یک ذره و صد مستی یک دانه و صد سیمرغ
صوفی
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 24568
#100
Posted: 30 Jul 2017 17:49
javan: صوفی
صوفی از پرتو می راز نهانی دانست
گوهر هر کس از این لعل توانی دانست
شوم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند