ارسالها: 3119
#141
Posted: 16 Aug 2017 14:14
andishmand: معجزه
شاید که کشد چو هست عیسی دم
کز معجزه زنده کرد صد بارم
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 24568
#142
Posted: 16 Aug 2017 14:15
javan
کلمه ؟
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3119
#143
Posted: 16 Aug 2017 14:19
andishmand: javan
کلمه ؟
فکر کنم عاشق شدم
خراب
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 24568
#144
Posted: 16 Aug 2017 14:20
javan: فکر کنم عاشق شدم
از صد فرسخی داد میزنه
javan: خراب
صلاح کار کجا و من خراب کجا
ببین تفاوت ره کز کجاست تا به کج
بازار
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3119
#145
Posted: 16 Aug 2017 14:23
andishmand: از صد فرسخی داد میزنه
شایدم دارم پیر میشم
andishmand: بازار
روز روشن همگان در خوابند
شبروی عاشق عیار کجاست
گر گ پیرند همه پردهدران
یوسفی بر سر بازار کجاست
عیار
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 1436
#146
Posted: 16 Aug 2017 14:25
javan: عیار
ای نسیم سحر ارامگه یار کجاست
منزل ان مه عاشق کش عیار کجاست
سحر
فـصــــــــل ســـرمـســـــــــــتی رســــــــید و مــــا همــــــان ســـــــرگشــــته ایـــم
ارسالها: 24568
#147
Posted: 16 Aug 2017 14:26
javan: شایدم دارم پیر میشم
شاید
javan: عیار
چشم خوش خوابت به عیاری و شوخی می برد
صبر و آرام دل خواب و قرار چشم من
توان
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 3119
#148
Posted: 16 Aug 2017 14:30
eliyar2000: سحر
سحرگاهی شدم سوی خرابات
که رندان را کنم دعوت به طامات
عصا اندر کف و سجاده بر دوش
که هستم زاهدی صاحب کرامات
andishmand: شاید
حتمن
andishmand: توان
دل به من ده که گر به حق گویی
در غم من ز جان توان برخاست
حق
مقصر منم که خیال کردم هیچکس باز عاشق نمیشه
حواسم نبود شاه توی دست آخر یا ماته یا کیشه
ارسالها: 3606
#150
Posted: 18 Aug 2017 00:16
realsex_mazyar: سوسن
بهار آمد بهار آمد بهار خوش عذار آمد
خوش و سرسبز شد عالم اوان لاله زار آمد
ز سوسن بشنو ای ریحان که سوسن صد زبان دارد
به دشت آب و گل بنگر که پرنقش و نگار آمد
نگار
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود