ارسالها: 87
#11
Posted: 27 May 2017 08:30
aliazad77: هیچ
اگر زرین کلاهی عاقبت هیچ
اگر خود پادشاهی عاقبت هیچ
اگر ملک سلیمانت ببخشند
در آخر خاک راهی عاقبت هیچ
راهی
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ارسالها: 3746
#12
Posted: 27 May 2017 13:56
sky59523138: راهی
راهی بزن که آهی بر ساز آن توان زد
شعری بخوان که با او رطل گران توان زد
بر آستان جانان گر سر توان نهادن
گلبانگ سربلندی بر آسمان توان زد
ساز
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 87
#13
Posted: 3 Jun 2017 09:06
ساز
صبح است و ژاله میچکد از ابر بهمنی
برگ صبوح ساز و بده جام یک منی
در بحر مایی و منی افتادهام بیار
می تا خلاص بخشدم از مایی و منی
جام
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ویرایش شده توسط: sky59523138
ارسالها: 12859
#14
Posted: 3 Jun 2017 09:10
sky59523138: جام
جامی چه بقا دارد در رهگذر سنگی؟
دور فلک آن سنگست! ای خواجه تو آن جامی!
سعدی
رهگذر
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 87
#15
Posted: 3 Jun 2017 09:16
mahdi75: رهگذر
جز نقش تو در نظر نیامد ما را
جز کوی تو رهگذر نیامد ما را
خواب ارچه خوش آمد همه را در عهدت
حقا که به چشم در نیامد ما را
نظر
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ارسالها: 12859
#16
Posted: 3 Jun 2017 09:45
sky59523138: نظر
نظر پاک تواند رخ جانان دیدن
که در آیینه نظر جز به صفا نتوان کرد
حافظ
جانان
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 87
#17
Posted: 3 Jun 2017 09:49
mahdi75: جانان
جانان نظری کو ز وفا داشت ندارد
لطفی که از این پیش به ما داشت ندارد
رحمی که به این غمزدهاش بود نماندست
لطفی که به این بی سرو پا داشت ندارد
غمزده
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ارسالها: 12859
#18
Posted: 3 Jun 2017 10:25
sky59523138: غمزده
جانم از ملک درون عزم سفر خواهد کرد
ای دل غمزده بشتاب که اکنون برود
خواجوی کرمانی
بشتاب
Make the REST of your life, the BEST of your life
ارسالها: 87
#19
Posted: 3 Jun 2017 12:00
mahdi75: بشتاب
ازدیده ز رفتن تو خون میآید
بر چهره سرشک لاله گون میآید
بشتاب که بی توجان ز غمخانهٔ تن
اینک به وداع تو برون میآید
سرشک
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...