ارسالها: 3746
#71
Posted: 18 Jul 2017 09:00
sky59523138: غمگسار
اگر هزار غمست از جفای او بر دل
هنوز بنده اویم که غمگسار منست
درون خلوت ما غیر در نمیگنجد
برو که هر که نه یار منست بار منست
به لاله زار و گلستان نمیرود دل من
که یاد دوست گلستان و لاله زار منست
خلوت
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 87
#72
Posted: 18 Jul 2017 09:16
aliazad77: خلوت
حصن جان ساز در جهان خلوت
دو جهان ملک و یک زمان خلوت
باک غوغای حادثات مدار
چون تو را شد حصار جان خلوت
غوغای
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ارسالها: 3746
#73
Posted: 18 Jul 2017 09:42
sky59523138: غوغای
به جز غوغای عشق تو درون دل نمییابم
بجز سودای وصل تو میان جان نمیدانم
چه آرم بر در وصلت؟ که دل لایق نمیافتد
چه بازم در ره عشقت؟ که جان شایان نمیدانم
یکی دل داشتم پر خون شد آن هم از کفم بیرون
کجا افتاد آن مجنون، درین دوران؟ نمیدانم
وصل
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 87
#74
Posted: 18 Jul 2017 10:03
aliazad77: وصل
کار عشق از وصل و هجران درگذشت
درد ما از دست درمان درگذشت
کار، صعب آمد به همت برفزود
گوی، تیز آمد ز چوگان درگذشت
چوگان
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ویرایش شده توسط: sky59523138
ارسالها: 3746
#75
Posted: 18 Jul 2017 10:22
sky59523138: چوگان
حال چوگان چون نمیدانی که چیست
ای نصیحت گو بترک گوی گوی
چون بوصلت نیست خواجو دسترس
باز کن زان دلبر بد خوی خوی
نصیحت
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 87
#76
Posted: 18 Jul 2017 11:30
aliazad77: نصیحت
دل خسته و بستهٔ مسلسل موییست
خون گشته و کشتهٔ بت هندوییست
سودی ندهد نصیحتت، ای واعظ
ای خانه خراب طرفه یک پهلوییست
بت
اگر شاد بودی آهسته بخند تا غم بیدار نشود،
اگر غمگین بودی آرام گریه کن تا شادی ناامید نشود...
ارسالها: 3746
#77
Posted: 18 Jul 2017 12:07
sky59523138: پهلوییست
هر ساعت از نو قبلهای با بت پرستی میرود
توحید بر ما عرضه کن تا بشکنیم اصنام را
می با جوانان خوردنم باری تمنا میکند
تا کودکان در پی فتند این پیر دردآشام را
قبله
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود
ارسالها: 3746
#79
Posted: 18 Jul 2017 19:21
realsex_mazyar: نرگس
رسید موسم آن کز طرب چو نرگس مست
نهد به پای قدح هر که شش درم دارد
موسم
در رفتن جان ازبدن , گویندهرنوعی سخن
من خود به چشم خویشتن , دیدم که جانم می رود