انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 32 از 57:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  56  57  پسین »

اشعار ترکی


زن

 


محمد رضا ملک پور متخلص به ناظر شرفخانه ای در سال 1317 شمسی در بندر شرفخانه در کنار در یاچه ارومیه چشم به جهان گشود تا کلاس پنجم در محل تولد تحصیل نمود و کلاس ششم را در روستای دریان تمام کرد بعد ها برای تحصیلات حوزوی به تبریز مهاجرت کرد و به مدت چهار سال دروس مقدماتی را در این شهر به اتمام رسانید و بعد برای ادامه تحصیل و تکمیل تحصیلات مقدماتی به قم سفر کرد و بعد از یازده سال دروس خارج را نیز به اتمام رسانید بعد از اتمام دروس در دانشگاه تهران ادامه تحصیل داد و مدرک فوق لیسانس را تحصیل کرد

وچند سال در دانشگاه آزاد کرج در رشته حقوق تدرس می کرد . هم اکنون نیز به عنوان سر دفتر در دفتر خانه شماره 58 ازدواج و طلاق اشتغال به کار دارد





بیر نیگاریم وار پریشان باغریمی قان ائیله ین

زولفو تک افکاریمی دائم پریشان ائیله ین

صبریمی تاراج ائدن الدن آلان آرامی می

عشقی مجنون تک منی رسوای دوران ائیله ین

شمع تک هر بزم ده اغیارینا خندان اولان

قونچا تک لبخندینی عشّاقه پنهان ایله ین

بوینوما زنجیر آسان دیوانه لر تک گزدیرن

قتلیمین فرمانینی هر یئر ده اعلان ائیله ین

بیلمیرم بو دلبری چیم وار دلارام ائیله سن؟

بیمیرم بو کافری کیم دیر مسلمان ائیله ین؟

وای نه خرمنلر کی سئودادان توتوپ اودیاندیلار

واینه دریالر کی عشق اونلار دا طوفان ائیله ین

کهربایه اوخشایار حسرت غوباریندان اوزوم

هارداسان ای توپراغی یاقوت مرجان ائیله ین

بیر باخیش بو درده دوشموش کئونلومون درمانی دیر

«ناظر»یم آمما هانی بو درده درمان ائیله ین
     
  
زن

 


از چپ : رضا افشار ، مرحوم تنهـا شاعر اورموی و مرحوم حاج قـادر افشارپور پدر رضا افشار . ( تصویر در مغاره حاج قادر افشارپور واقع در ششگلان تبریز برداشته شده است)

پیــر سیـز منطـق ده عـرفان دا جـوان تبــریزلی لر

پیــرو قــرآن و دیــن ســیز ، قهــرمان تبـــریزلی لـر



آتـــروپاتیــن غیــرت و فهــم و ثبــوتی سیـزده دیر

مغـز باشدا ، قـان دامـاردا ، تـاکـی قدرت دیـزده دیر

علم و ایمـان ، عشق و عرفان ، حرز جان تبریزده دیر

عالمـین بـوش جسمـینه بـاخ اولـدو جـان تبــریزلی لر



عالــم امـکان اگــر جسـم اولسـا ؛ تبــریز جانــی دیـر

اینـــدی دونیـاده علـم ؛ غیـرت ده سـتاّرخـانــی دیـر

باقــر و شیــخ محمّـــد دیـللــرین دســتانی دیـر

تیــر اولـوب ؛ دوشمن لری ائتـدی کمـان تبــریزلی لر



طاهـر اولـدو اؤلـکه میــزده عــالمه قــرآن یـازان

اؤلـمه ییب ؛ اؤلمـز ، یاشـار عالمــده المیــزان یازان

شهــــریـار شعــر تک بو عالمـه دســتان یــازان...

چیــخـــدی تبــریزدن اولـوب فخــر زمـان تبریـــزلی لر



اولمـاسـایدی شمـس اگر یازمازدی دیـوان مولـوی

باخ حسـام اولـدو سـبب تـا نظمـه گلـدی مثنـوی

همزۀ تأسیسه گؤردوم هئـی دئییر بیر کس ؛ روی

عـالــم علمـیــن بـاغــی اولــدو تـالان تبـــریزلی لر



گئتــدی حرّیــّت یـولـونــدا چـون خیــابـانـــی دارا

مـاتـمیـنــده گئیـــدی یـکـســـر عـالـم امکان قارا

قاضی و سیّد اسد اولمـوش دین اوغـرونـدا پـارا

ائتــدی لــر ماتـمـلرینــده چوخ فغــان تبــریزلی لر



ائیــله ییــر عـابــد عـبادت داغــدا داشــدا آلـلاهـا

شـیدا بـولـبـول گـؤسـته ریـر راه محبّت گمــراهـا

نـظمـینی بو عالمین آللاه قـویـوبـدور بـاخ داهـا

اولـدو انسان بیر پـدیـده ، تـاپـدی جـان تبریزلی لر



سلـطان آبـادی مغوللار بیر بؤیوک شهـر ائتـدیلر

صونرا ائل اولدو حزین ، او اؤلـکه دن قـهـر ائتـدیلر

قالدی خسرو سوز او شیرین شکّری زهر ائتدیلر

قـالـمادی فـردی او یئـرده سـؤز قانان تبـریزلی لر



افشاری تخت روان* ازدیکده سلطان ائیله دی

چرخ دیر سلطانی درویش،درویشی خان ائیله دی

شـامـی تنـها صـرف ائـدیب ، هر دردی پنهان ائیه دی

ایـنــدی آزرم اولـدو آذر تـک جـوان ، تبــریزلی لـر



شهــریار اؤلموش دئییرلر ، اؤلمه میش دونیاده دیر

اینـدی سئیـر ائیـلیر ملـک ، تـک عـالـم معناده دیر

تـک گـلیب ، تک گئتدی ؛ ایندی محضر تنــهاده دیر

مــن اونـوتـمام اوستادی هئچ بیر زمان ، تبـریزلی لر



بـاخ گـیلان اولـدوزلارا ؛ اول واقـف علـم هـئـیته

هـئـیتین علمی سـالیب کـلّ جهـانـی حیـرته

وارلیــقیـن انـسان دانـانـماز باخـسا صنع خلقته

هـر نه وار وارلیـقدا وار ای قهرمان تبریزلی لر
     
  
زن

 


استاد یحیی شیدا که افتخار آذربایجان و ایران بشمار می رود در بیستم اردیبشهت سال ۱۳۰۳ در خانواده یکی از مجاهدان مشروطه تبریز بنام حسن چرندابی «یوزباشی» دیده به جهان می گشاید. اولین معلم وی «میرزا خانم» می باشد که به وی «قرآن کریم» و «جامع عباسی» می آموزد. هم زمان با ایشان از محضر پدر خود « کلیله و دمنه» ، «گلستان» ، «بوستان» ، «قابوسنامه» ، «نصاب‌الصبیان» و ... را فرا میگیرد.

تحصیلات ابتدایی را در مدرسه «جامی» و متوسطه را در دبیرستان «فردوسی» در رشته ادبیات سپری نموده و زبان عربی را بطور کامل می آموزد. از همین زمان شروع به مطالعه ی« فلسفه » ، « روانشناسی » و « عرفان » میکند.

ذوق ادبی ـ هنری ایشان از سال ۱۳۱۹ شکوفا می شود که در همین ایام از محضر اساتیدی همچون « علی‌فطرت » ،« جعفر خندان » و « مولانا یتیم » تکنیک های ادبی را آموخته و در مسجد جامع تبریز علوم «معانی» و «بیان» را نزد «استاد انصاری» فرا میگیرد.

از سال ۱۳۲۷ به فعالیتهای مطبوعاتی روی آورده و مقالاتی در نشریات : «خاور نو » ، «آذر مرد» ، « اخبار روز» و ... مینویسد. در همین سالها به تهران رفته و سه سال در آنجا به تحصیل «عرفان اسلامی» میپردازد. شیدا در تهران در انجمن های ادبی گوناگونی از قبیل «انجمن ادبی دانشوران» شرکت نموده و با شخصیتهای برجسته ای همچون «نیمایوشیج » ، «اخوان ثالث» ، «ناصح» ، « بدیع الزمان » و ... از نزدیک آشنا میشود.

در سال ۱۳۳۰ به تبریز برگشته و همچون ژورنالیستی حرفه ای فعالیتهای مطبوعاتی خویش را دوام بخشیده و هم زمان در انجمن های ادبی فعالانه شرکت میکند. وی در همین زمان با «سهند» ، «حبیب ساهر» ، «حسن قاضی» ، «احمد ترجانی زاده» ، «واعظ چرندابی» ، «ادیب توسی» ، «دکتر منوچهر مرتضوی» ، «استاد شهریار» و .... ارتباط دوستی برقرار میکند

از سال ۱۳۴۰ با روزنامه « فروغ آزادی » و « مهد آزادی » همکاری مینماید که همین همکاری سالهای سال ادامه می یابد.

استاد شیدا بارها در رژیم منفور پهلوی توسط ساواک تحت تعقیب ، بازجویی و زندانی شده بود ؛ در این خصوص خواندن خاطره ای از : «رضا افشار تبریزی» خالی از لطف نیست:

ـ از سال ۱۳۶۰ الی ۱۳۶۶ برای «رادیو ارومیه» برنامه ی «آذربایجان شاعیرلری» را می نوشتم. حدودا" ۲۰ سال پیش تصمیم گرفتم در دو برنامه در استودیوی بزرگ «رادیو تبریز» که برنامه های خود را در آنجا ضبط میکردم در خدمت استاد باشم. در یکی از این برنامه ها از زندگی و آثار خود استاد بحث کنیم و در برنامه ای دیگر از مرحوم « مولانا یتیم » ؛ که استاد شیدا آشنایی نزدیک با ایشان داشتند و سالها در محضر ایشان تلمذ نموده بودند. برای هماهنگی این ضبطها می بایست به منزل ایشان واقع در«خیابان طالقانی» می رفتم. تلفنی اجازه گرفتم و به محضرشان رسیدم. چون ویلچر خود را همراه نبرده بودم استاد بعد از گشودن درب منزل ، سوار ماشین من شد و پشت فرمان نشست و شروع به گذاشتن قرار کردیم. خانم استاد که متوجه غیبت ایشان شدند بارها دم در آمدند و چون نمیدانستند استاد در داخل ماشین با من سرگرم صحبت است بانگرانی اطراف را بررسی میکردند. استاد با اشاره دست مرا به خانمش نشان داد و فهماند که پیش من است و از خانمش خواست تا به منزل برود. بعد رو به من نمود و با خنده فرمود: ـ ( در رژیم سابق بارها ساواک به خانه ام ریختند و باعث خوف خانواده ام شده اند. بخاطر همین خانواده ام خاطره ی خوشی از نواخته شدن زنگ درب منزل ما و ناپدید شدن من ندارند. نگرانی آن را زیاد بی ربط فرض نکن.)

استاد شیدا به غیر از « آذربایجان ایران » در کشورهای « ترکیه » و « جمهوری آذربایجان » نیز همچون شخصیت ادبی بزرگی شناخته شده هستند و آثارشان بارها در آن کشورها چاپ گردیده است.

ایشان ضمن فعالیتهای مطبوعاتی زمانی نیز برای رادیو برنامه می نوشته و خود اجرا می نمودند.

اشعار نام برده چه در زبان ترکی و چه در زبان فارسی از نمونه های زیبای ادبیات معاصر بشمار می رود

حضرت استاد بیش از ۱۸ هزار بیت شعر ترکی و ۲۲ هزار بیت شعر ترکی سروده اند

از اشعار فارسی ایشان:

ای زمستان !

ای بلای مستمندان

خصم جان مردم محروم و عریان

فصل اندوه و مصیبت ؛ موسم فریاد و افغان .

***

وه چه سردی ؟

همچو آه اهل دردی

با یتیمان و فقیران در نبردی

از چه طومار حیات تیره روزان می نوردی ؟

***

بی مروت ! چیست این کین و لجاجت ؟

از چه داری با سیه روزان عداوت ؟

خود مگر چون زورمندان نیست باکت از جنایت ؟

***

شور و غوغا –

می کنی هر لحضه بر پا

می گشایی چون ستمکار توانا

هستی بیچارگان را دست یغما ؛ بی محابا

***

طفل دهقان

از جفای سود جویان

هست چون ابر بهاری اشگ ریزان

تو چرا آخر چنین اش می کنی جور ؛ ای زمستان ؟

***

باد سرکش !

یک زمانی دم فروکش !

کان زن بیوه ؛ ز سرما می کند غش

ای بگیرد خانمان هر که بی رحمست آتش !!

***

زود بگذر !

ای زمستان ستمگر !

خنجر خود را مزن بر کشته دیگر

کاین همه هستند یک سر ؛ کشته ی بیداد بنگر !

***

گرچه آلان

چیره گشتی بر نداران

باش تا روزی در آید مهر تابان

از تو گیرد انتقام این فقیران ؛ ای زمستان !
     
  
زن

 


هنرمند؛ شاعر، نويسنده و كارگردان

- گوينده راديو

- سرپرست گروه‌هاي نمايشي وموسيقي

- بنيانگذار و مسئول كتابخانه ، انجمن ادبی و گروه هنري فضولي

ـ و . . .

***

رضا افشارپور متخلص به افشار در سال ۱۳۴۲ در محله پل‌ سنگي (چاي قيراغي) تبريز، خيابان فارابي فعلي به دنيا آمد. دوران تحصيلي ابتدايي را در دبستان‌هاي شاه‌ حسين‌ ولي، اميركبير و نمونه‌ي دكترمحسني به پايان رساند. در حين گذراندن دوره راهنمايي تحصيلي در مدرسه شاه‌حسين‌ ولي در سن ۱۳ سالگي در اثر يك حادثه‌ي دوچرخه‌ سواري، از ناحيه ران چپ دچار شكستگي شده و به دنبال تشخيص اشتباهی دكتر فرزند كه اينك مقيم خارج از كشور مي‌باشد، تحت چندين عمل جراحي بي‌مورد قرار گرفته و براي هميشه ويلچرنشين گشته است.

پشتكار، اراده و همت شگفت‌انگيز اين هنرمند بزرگ به قدري زياد است كه گويي هيچ مشكلي نمي‌تواند مانع فعاليت‌هاي توانفرسا اما بسيار مفيد و باارزش او شود، به طوري كه خود وي مي‌گويد:

درين باخيش‌لارلا، گئنيش اورك‌له

بودار دونيا ايچره نئجه دوستاغام!!!

يوخ؛ يورولماق بيلمم، يورولماق بيلم

حيات يوللاريندا اگيلمز داغام.

پس از سپري نمودن دوره نقاهت، دوران تحصيلي متوسطه را در دبيرستان‌هاي دهقان (آيه اللـه مدني فعلي)، و بني‌صدر (ثقه‌الاسلام فعلي) به پايان رسانده و همزمان با اخذ ديپلم تجربي با داير نمودن يك واحد فني در محله پل سنگي به نام «الكتريكي آذرخش» به تعمير و فروش وسايل الكتريكي و الكترونيكي پرداخت. در سال ۱۳۷۰ از سوي ستاد ناحيه يك بسيج ادارات سپاه پاسداران ناحيه آذربايجان براي نوشتن يك نمايشنامه طنز دعوت به همكاري شد و بعد از چند ماه تلاش اولين درام موزيكال آذربايجان ايران به نام «گجيل قاپيسي» از سوي وي نوشته و در همان سال در هفته بسيج در دانشگاه تبريز به نمايش درآمد كه با استقبال بي‌نظير مردم روبرو شد.

در سال ۱۳۷۱ به همكاري با باشگاه كارگردان اداره كل كار و امور اجتماعي استان دعوت شد و به سمت مسئول امور فرهنگي ـ هنري كارگران استان به ابتكاراتي دست زد كه بنيانگذاري و مسئوليت كتابخانه ملي ـ مردمي، انجمن ادبي و بزرگ‌ترين گروه هنري كشور به نام نامي محمد فضولي از جمله آنهاست. در همين خصوص شعراي استان چكامه‌هايي سروده‌اند كه به چند نمونه اكتفا مي‌نماييم:

شاعر يالقيز در نغمه‌هاي انجمن:

حرمت نام فضولي را فزون خواهد نمود

هر كــه بــاشد در حقيقت آشناي انجمن

جان مــن باشد فداي همت مــردانه‌ي

آن كــه شد بنيــانگذار و رهنماي انجمن

شاعر اوياق در فضولي اوجاغي:

چاليشير مينّت سيز؛ سارسيلماز افشار

گونــش تـــك آيدينديــر تميـز نيّتي

آرزوسو: ظلمتين بـــاغريني يارمـــاق

اؤنملـــي يولـودور: عـــؤمور زينتـــي

***

سوسله‌ييب بـو ائوي بير انسان آدي

اوچ ديلين دانيلمـــاز ماهير اوستادي

دوغــــرودان بـو اولـو كتـــاب ائوينه

نـــه گؤزل يـــاراشير فضولــــي آدي

استاد حاج‌موسي هريسي‌نژاد در قصيده فضولي:

او انجمن كي بناسي «فضولي انجمني» ايـدي

نشان وئريردي نجوم ايچره كهكشاندي فضولي

***

سريــع حــالدا تقبّل، جديد «كتـابخانا» سيندان

قضيّــه ايــدي ثبوتــي: كؤنـولستاندي فضولي

……….

«هريسي» سلطـــه‌ي قوميّتين تفوّقي قويســـا

اينـــان كي نــابغه‌ي آخرالـــزّماندي فضولــي

وی در سال ۱۳۷۳ بنا به دعوت بهزيستي استان با سمت مشاور امور فرهنگي ـ هنري مدير كل بهزيستي به همكاري با آن سازمان منصوب گرديده و با حداقل امكانات فعاليت‌هاي بي‌شمار و جالبي براي مددجويان تحت پوشش بهزيستي، كميته امداد، بيماران بيمارستان روحي رواني رازي و بيماران آسايشگاه باباباغي انجام داده و در چند جشنواره تئاتر و موسيقي نيز با نام امور فرهنگي هنري بهزيستي استان شركت نمود.

افشار در تاريخ ۶/۵/۱۳۷۱ به استخدام مديريت درمان سازمان تامين اجتماعي درآمد كه صد البته استخدام نامبرده در آن سازمان همچون استخدام ساير معلولين به همين سادگي و بدون غرض‌ورزي صورت نگرفت. نكته جالب توجه اين كه پس از استخدام پرجنجال وي، افشار در مراسم روز جهاني معلولين چگونگي استخدام خود را در قالب نمايشنامه‌اي به نام «آتيلميش» در حضور مدير كل وقت امور درمان تامين اجتماعي استان (دكتر رضا علويزاده) به صحنه برد و موفقيت خود را برا ي تماشاچيان حاضر با آن تئاتر كه نويسندگي و كارگرداني آن را به عهده داشت به بيان هنري نماياند. وي پس از ۱۴ سال خدمت در بخش راديولوژي بيمارستان ۲۹ بهمن از طرف مسئولين بيمارستان به درمانگاه شماره يك تامين اجتماعي واقع در محله «ده‌وه‌چي» تبريز منتقل شد.

قیش کؤچوب یوخدو سازاقدان اثر ، اولموش یئنه یاز

یئنه گؤللرده دی قاز

سوسما ای نازلی آتا هر نه گؤرورسن یئنه یاز

اولموشام طبعووه باز

***

نازنین بسدی دا ناز ائیله مه ، نازه نه نیاز؟

گل ؛ ائله نازووی آز

آغی یاز ؛ قاره نی یاز ؛ گؤرویون هر بیر نه نی یاز

قیل «مخالف»! «شه ِ ناز».

***

چوخ جسارت دی دانیشماق ، منی عفو ائیله آتا

طبعووی قویما یاتا

حق سؤزون یاز! اوخویان یا توتا ؛ یا اینکی آتا

ایگید انصافی ساتا؟

***

داریخیرسان سا « سه تار »ی اله آل ؛ بیر چال ـ اوخی

یادا سال آجی ـ توخی

اوره گیم ائیله هدف ، کیپریگین ایله چال اوخی

محو ائله واری ـ یوخی

***

چونکی بیر دردده ییک اوستاد! سؤزومو تئز قانیسان

سن ده من تک یانیسان

سن هنر عالمینین هم جانی سان ، هم قانی سان

شعرا سلطانیسان

***

دیغلارام بئیله کی هجران اودو باغریم یارالیر

روزگاریم قارالیر

دشمنیم یوخ ، بو نه حکمت دی کی جانیم یار آلیر

نئجه رنگیم سارالیر

***

ناکسین طعنه سی درددن داها چوخ یاندیریری

سینه مه اوخ ویریری

محتاج اولدوق دا تانیشلار هامیسی یان دوروری

خلقی شیطان قوروری

***

غملی سؤز ، قانلی گؤزوم یاشی ، آنام ، بیرده تاریم

یالنیز اولموشلا یاریم

دشته دوشموش نئجه گؤر سیزلیزی پودایله تاریم

گئدیب الدن قراریم

***

نئچه یول ایسته میشم بو یاشاییشدان ال اوزوم

دینله نیسگسل لی سؤزوم

قیزاریب سیللی لر آلتیندا منیم بو ایت اوزوم

نئجه هر درده دؤزوم؟

***

وئرمیشم درد و غمیلن بوتون عمروم بادا من

یانمیشام هر اودا من

نه اولار جام وصالیندان ایچم بیر بادا من؟

دوستاغام دونیادا من

***

ادبیات قوروماقدا بیر آلینماز قالاسان

نئی ده کی بیر نالاسان

یئنه آرزیم بودو ایللر بویو سن ساغ قالاسان

صاباحا یول سالاسان

***

کئچه جک لردن اورک لر ده فقط ایزدی قالیر

اونلاری یاده سالیر

یالقیز « افشار » نئچه ایلدیر غمی غم اوسته قالیر

وئریر عمرون ،غم آلیر
     
  
زن

 
حكیم حاج ملامحمد هیدجی در سال 1270 هجری قمری در قریه ی هیدج در مابین ابهر و زنگان پا به عرصه ی وجود گذاشت. او برای تكمیل علوم خود به شهرهای قزوین، تهران و عراق سفر كرد. حكیم هیدجی یكی از نوابغ روزگار است كه به سه زبان تركی، عربی و فارسی شعر گفته است. او علاوه بر شاعری، فیلسوف بزرگی بوده كه سال ها به تدریس فلسفه مشغول بوده است. او همچنین در جریانات سیاسی كشور از جمله تحریم تنباكو نقش شایانی ایفا كرده است. از حكیم هیدجی آثاری در زمینه ی ادبیات، فلسفه و سیاست برجای مانده است كه می توان به «دیوان شعار»، «كشكول»، «رساله ی دخانیه» و« دانش نامه» اشاره كرد. شعر زیر نمونه ای از تمثیلات عرفانی فلسفی اوست.



ائتمه میش اول شاهد رعنا بزك

پرده نی سالمیشدی اوتورموشدو تك

نه آدی بیر یئرده نه دیلده سؤزو

عشق اؤزو عاشق اؤزو معشوق اؤزو

شانه چكیب زولفونه اول خوش خرام

دوردو ایاق اوسته دگیشدی مقام

اولدو بو بیر جلوه ده كل جهان

ذره صفت گون ایشیغیندان عیان

ایسته دی ائتسین اؤزونو آشكار

غیب و شهود عالمینه هر نه وار

دیشره چیخیب پرده دن ائتدی نظر

دان سوكولوب اسدی نسیم سحر

كئچدی قرانلیق گئجه اولدو گونوز

صورتی هر گؤزگوده گؤستردی اوز

كون و مكاندیر اوزونون سایه سی

سایه سیدیر مایه لرین مایه سی

جمله اودور غیر قیوداتدیر

وحدتی اسقاط اضافاتدیر

صرف حقیقت كی اولور آشكار

گؤزدن ایتر نام و نشان هر نه وار

نه گون و نه آی و نه اولدوز قالیر

پرده نی سالدی یئنه یالقیز قالیر


     
  
زن

 


سید امیر علی امیری در شهرستان مرزی پلدشت (از توابع ماکو ) به دنیا آمد . و تحصیلات خود را تا مقطع دیپلم در پلدشت سپری کرد . بعد ها در آموزش و پرورش به عنوان معلم استخدام شد و بعد از آن تا مقطع کارشناسی ادامه تحصیل داد . این شاعر توانای دیار آذربایجان با الهام گرفتن از طبیعت زیبای منطقه و همجواری زادگاه او با جمهوری خودمختار نخجوان شروع به سرودن شعر پرداخت . استاد سید امیر علی امیری تخلص طالب رو به خود اخیار کرده است و به زبان های ترکی و فارسی شعرهای زیادی سروده . . سید امیر علی امیری همکنون نیز در شهرستان پلدشت زندگی می کند و عضو انجمن شعرای حیدربابای این شهر نیز است. در زیر یکی از سروده های این شاعر توانا را آورده ایم.



ذکریاران اولموشام

هـارداسان صاحب زمان گل مست جانان اولموشام

قـــهر، کـنــعانی قـاراتمش گل اورک قان اولموشام

عـالم مـستانه لیک اهــلیــلــــه مـن اولدوم تـانـش

انـــتـظارین هی چـکیب من عاشق جـان اولمـوشام

بـاغ ایمان باغــیبـانی تقصــیریـم چــــــوخـدور کی گل

سـن نه نـن زهرا شفـا قـیـل مـنده پشمان اولموشام

یـــوسـف زهــــرا یتیمـیـــک یــــوخدو درد اهلی بیزه

گل یعـقــوبین گــوزشــفاسی درده بیـجان اولموشام

شـمع تک هرجمعه عشقین ده یانیریوخسول جانیم

گل منـیم خوش صورتیم هجرینده حیران اولموشام

هرگـون خـلوت ایـلـرم صوبح سحربـیریـــاراوچون

شـاهــدیـــم دان اولـدوزودور ذکــریاران اولـموشام

"طـالبم "هــی باخـیــرام گـون چـیخانـا گـون باتانا

گـــوزلمک دن یار یـولون حالی پریشان اولموشـام
     
  
زن

 


استاد حبيب ساهر، در ارديبهشت ماه ۱۲۸۲ شمسي در شهر ترك به دنياآمد و كودكي خردسال بود كه همراه با پدر و مادرش به تبريزرفت.درس و مكتب را با قرآن آغاز كرد. سپس كتابهاي قديمي مكتبخانه ها را يكي پس از ديگري تمام كرد. بعد به مدرسه دولتي رفت و ديپلم گرفت. به شغل معلمي روي آورد و اول بار در شهرها و روستاهاي كردستان به تدريس پرداخت. سپس رخت سفر بربست و به استانبول رفت. او كه زبان فرانسه را قبلا خوب ياد گرفته بود، براي ادامه تحصيل مشكلي نداشت. لذا وارد دانشگاه شد و درسال ۱۳۰۴ در ۲۲ سالگي ليسانس جغرافيا گرفت و به ايران برگشت و شغل معلمي را اين بار به صورت رسمي پي گرفت و در شهرهاي مختلف به تدريس پرداخت. بدين سان دوران چهل ساله معلمي و آفرينش ادبي او آغاز شد.با آن كه معلم جغرافيا بود، اما به گفته شاگردانش قسمت هاي پاياني ساعات درس او به ادبيات ختم مي شد، آن هم شعر و بالاخص شعر تركي. ساهر، شاعر و داستان نويسي توانا بود. از او آثاري به سه زبان تركي، فارسي و فرانسوي منتشر شده است.اشعار نوی او همزمان با ظهور نيما يوشيج در شعر فارسي، و با تاثير گرفتن از موج شعر نوی عثمانی که خود متاثر از جريان نو پردازی در شعر فرانسه بود سروده شده. هم زمان با ميرزا تقي خان رفعت و قبل از ظهور نيما، ساهر شعر نو فارسي سرود و سبك جديدي را در شعر تركي بنيان گذاشت و عنوان «پدر شعر نو تركي ايران » را از آن خود كرد. اكنون در دانشكده هاي ادبيات تركيه و جمهوري آذربايجان ، دانشجويان دوره هاي عالي ادبيات تركي ، براي فارغ التحصيل شدن ، بايد در كنار ساير دروس خود، درسي سه واحدي به نام «ساهر شناسليق » را هم بگذرانند. ظرايف ادبي اشعار تركي ساهر، همچون «حيدربابايا سلام » شهريار، آن چنان گسترده و غني است ، كه تاكنون قريب ۶ موضوع پايان نامه دوره دكترا و كارشناسي ارشد را به خود اختصاص داده است . وي ، جزء آخر قرآن كريم ، بخشي از غزليات حافظ، شصت رباعي اصيل و ناب از خيام ، گلستان سعدي و بسياري آثار ديگر را به صورت منظوم به زبان تركي معاصر ترجمه كرده است . ساهر به معناي واقعي كلمه شاعري است ميهن پرست و مردم دوست. از آثار ساهر كه تعداد آنها بالغ بر۳۰ جلد مي شود، مي توان به مجموعه اشعار سايه ها، خوشه ها، شقايق ، كتاب شعر ساهر (۱و۲)، ميوه گس(مجموعه داستان) و نمونه هايي از نظم و نثر تركي به زبان فارسي و سه مجموعه شعر كؤشن، ليريك شعرلر و سحر ايشيقلا نير به زبان تركي اشاره كرد.عمده آثار استاد ساهر به تركى است كه در مطبوعات مختلف به چاپ رسيده است. همچنين بعد از پيروزى انقلاب اسلامى٫ به سبب آزادى كه انقلاب براى آثار محلى به ارمغان آورده بود٫ استاد واپسين سالهاى عمر خود را عمدتا به انتشار دو سه جلد اثر ماندگار تركى و نيز همكارى با نشريات تركى اختصاص داده بود. از جمله آنها ميتوان بيش از ٢٠٠ شعر٫ مقاله٫ داستان و خاطره در نشريات تركى بعد از پيروزى انقلاب اسلامى همچون وارليق٫ آزادليق٫ يئنى يول٫ انقلاب يولوندا و .... اشاره كرد.از ساهر در مطبوعات فارسي تنها با امضاي ساهر (ساهر حبيب ساهر، مير حبيب ساهر، ساهر تبريزي) و در مطبوعات تركي با امضاهاي ساهر، اولكر، لاادري، آيدني، آقجانابلي و سرخابلي، مقالات، اشعارو نوشته هايي به چاپ رسيده است.ساهر در ۲۴ آذر ۱۳۶۴، در تهران در گذشت و آرامگاه وي در بهشت زهراي تهران واقع شده است.

بيزيم توركو شيرين ديل دير



ساهیرین تورکجه یازیلان شعرلریندن بیر اورنک:
بی‌نهایت بو گؤیون آلتیندا
بیزه بیر قبّه‌ی فیروزه ده یوخ!
یانار افلاکده مینلرجه چیراق،
بیزه بیر شمع، بیر آویزه ده یوخ!

بو قدر اولدوز آراسیندا بیزه
یئددی گؤیلرده بیر اولدوز یوخوموش!
بؤلدولر قوشلاری عالمده مگر،
بیزه ده چاتدی او آغلار بایقوش؟!

قووالارکن منی هر گون محنت
قاپیمی دؤگمه‌ده‌دیر هر گئجه غم.
هامی آزاده ائلین شاعری وار
من اسیر ائللرین آه! شاعری‌یم.
     
  
زن

 


استاد سخن،شاعر نغز گفتار و دلسوخته مرحوم حاج رضا صراف تبریزی در سال 1271 هجری قمری در محله ی راسته کوچه تبریز در دربند حصار دیده به جهان گشود.در سن 12 سالگی پدر خود را از دست داد به ناچار برای گذراندن زندگی به شغل پدرش یعنی صرّافی روی آورد.مغازه اش در تیمچه ی حاج سید حسین میانه قرار داشت.در حین تجارت،به آموختن ادبیات فارسی و عربی پرداخت.
حاج رضا صراف همیشه در محافل علمی و ادبی شرکت داشت و از سال 1291 ه .ق (از 20سالگی) یکی از اعضای برجسته انجمن ادبی صفا بود که جلسات انجمن در خانه وی تشکیل می شد.او همیشه از محضر ادیب نامدار مرحوم « لنکرانی » پیش کسوت این انجمن استفاده می برد.

صراف در عمر کوتاه خود در حدود 2500 بیت شعر سروده که علاوه بر غزلیات،اشعار نغزی در موضوع حادثه ی کربلا سروده که حکایت از علاقه مندی و اظهار ارادت شاعر به ساحت مقدس معلم بزرگ شهادت حضرت حسین ن علی(ع) دارد و بیش از نصف دیوانش به مراثی و مدایح اهل بیت(ع)اختصاص یافته است.در حقیقت صرّاف یکی از 4 شاعر بزرگ مرثیه سرای 100-150 سال اخیر بوده است.
برخی از شاعران او را سعدی ترکی سرا و برخی دیگر او را با نظامی مقایسه کرده اند.شخصیت ادبی صراف چنان از عظمت و ابهت برخوردار است که شعرای بعد از او از جمله غزلسرای معصر علی آقا واحد تحت تاثیرش قرار گرفته.همچنین استاد شهریار از او چنان متاثر گردیده که او را به عنوان یکی از نوابغ ادبی آذربایجان مورد ستایش قرار داده است.
صراف نه ماه پس از صدور فرمان مشروطیت در 17 ربیع الاول سال 1325 در سن 54 سالگی به دنبال ابتلا به بیماری آسم در تبریز چشم از جهان می بندد.

بی گمان حاج رضا صراف تبریزی یکی از قله های همیشه بلند شعر ترکی و به تعبیر شهریار:از نوابغ ادبی آذربایجان است. در عرصه ی غزل،شور انگیز ترین و لطیف ترین غزل های زبان ترکی به زبان ساده و بیانی شیوا و عاطفی از ذوق و قریحه ی سرشارضراف تراوش کرده است.در زمینه ی مدح،مرثیه و ثنا گستری آل علی(ع)بی شک صراف از مردمی ترین و دلسوخته ترین شاعران شیعی است.سوگ سروده های وی در ماتم سالار شهیدان امام حسین(ع) و یارانش ورد زبان عاشقان اهل بیت(ع) در ایران،جمهوری آزربایجان،ترکیه،داغستان و قفقاز است.

سادگی و روانی از ویژگیهای بارز زبان شعری صراف است.به گونه ای که کمتر متخصصی جرأت تصحیح دیوان صراف را دارد.تعبیرات پیچیده و کلمات مهجور و فضل فروشانه از ساحت شعر او به دور است.البته صراف،سادگی زبان و روانی بیان را با سَیَلان عاطفه،روشنی اندیشه و صنایع ادبی در هم آمیخته و با استفاده از صنایع لفظی و معنوی همچون تشبیه،حقیقت و مجاز،طباق،مراعات النظیر،لف و نشر،تجنیس،ارسال المثل و... سخن را غنا و استحکام بخشیده و به نهایت شیوایی و زیبایی رسانده است.با آوردن گوهر های معانی بکر و با الهام از ملکوت روشنی بخش فکر،بر بار معرفتی شعرش افزوده و با دمیدن روح احساس و عاطفه و ساختن تصاویر دل انگیز و تشبیهات رنگارنگ . گاه با نازک خیالی به شیوه ی شاعران سبک هندی کلام خود را دلنشین و ماندگار کرده است. در زیر یکی از سروده های ایشان را که درباره کربلا سروده است را خواهید خواند.

هله گۆلشَنین گـۆلــۆ سـوْلمئـیــوب

آنــام آغـــلامـــا، بــاجێـــم آغـــلامــا

هله ساغـدێ قارداشـۇن اؤلمئیـوب

آنــام آغـــلامـــا، بــاجێـــم آغـــلامــا



آنامێن عزیزه قێزێ باجێم

هله اوْلما مایل-ی-درد-وْ-غم

قوْشۇنۇم دۇرار هامێ بیر به بیر

هله یاتمئیوبدی اسیر عَلَم

هله صاحب-ی-عَلَم اؤلمئیوب

هله ائتمئیوبله قوْلۇن قلم

هله مشکی قانیله دوْلمئیوب

آنام آغلاما، باجێم آغلاما



هله قۇملار اۆستۆنه دۆشمئیوب

باجێ اکبرین قد-ی-نورسی

گۆن ائوینده* ظۆلمیله قالمئیوب

هله پاره-پاره جنازه‌سی

هله خئیمه‌لرده‌ن اۇجالمئیوب
     
  
زن

 


مرحوم بخشعلی صحراگرد بیرادمی درسال1314در يكي از روستا هاي شهرستان اسكو به دنيا آمد. و تا 24 سالگي در زادگاه خود مشعول زندگي بود.

از سن 24 سالگی به تهران مهاجرت نموده و دیار اجدادی خود را ترک کرد لیکن به دلیل روح حساس و لطیف و عشق به وطن هیچگاه رابطه صمیمی خود با زادگاهش را قطع نکرد و تا چندین سال قبل از درگذشتش در تهران زندگی نمود و بالاخره عشق به زادگاه و خانه ی آباء و اجدادیش او را دوباره به آنجا کشید و در همین روستا خود به تنهایی سکونت گزید . و بالاخره درسال 86 در طی مراجعت به تهران و دیدار خانواده اش بطور ناگهانی و بر اثر ایست قلبی دار فانی را وداع گفت .

از این شاعر گرانقدر دو اثر به نامهای (( چیچکلی داغلار )) و (( گؤزل یاز )) که هر دورا در اواخر عمر خود به چاپ رسانده است بر جای مانده است. ايشان تخلص يالواران را به خود اختيار كرده بود.

آنا یوردم ...

سحر کهلیک داش باشیندا قاققیلدار

اتگینــــــــــده بولاقلاری شاققیلدار

داش – قایالار سئلده گئدر تاققیلدار

اوو لار گــَــــــلر بولاق اوســــته سو ایچــــــــه

دون گئیمه دیم آتا مینیب گَزمه دیم

آنا – باجیـــــــم هیجرانیندا دؤزمدیم

آنا یوردوم ((بایرام)) دان اَل اوزمه دیم

کؤنلــــــــوم (( دلمه )) سویون دان ایستر ایچه..
     
  
زن

 


روز به صمدي نيري در شهرستان با صفاي نير ديده به جهان گشود. ايشان از همان ابتدا به شعر علاقه فراوان داشت و همين باعث شد كه ايشان روي به شعر و شاعري بياورد. از اين شاعر تواناي آذربايجان هم اكنون دو كتاب به نام هاي :

سانما كي من ائولجه يم و يالقوز آغاج , به چاپ رسيده است. و ديگر آثر هاي اين استاد نيز كه در دست چاپ است به اين عبارت است :

1- شلگولوم منگولوم

2-تركي غزللر

3-تركي سربست لر

4-تاريخ نير

استاد روزبه صمدي در شعر تخلص نير اوغلو را انتخاب كرده است . روزبهصمدي با مدرك فوق ديپلم , كارمند شهرداري نير نيز هست. و حاصل ازدواج اين استاد 2 فرزند مي باشد. ايشان همكنون نيز در شهرستان زيباي نير در استان اردبيل زندگي مي كند.

در زير يكي از سروده هاي ايشان را مي خوانيد:


اي گول گودورم گوزگووه بير داش توخانماسين

گول گول اوزووه گوزدن آخان ياش توخانماسين

قاش كيپريگين گوزلدي بو جور ساده قالسا گر

نذر ائيله ميشم اونلارا ماققاش توخانماسين

آچ قوي گزيم چاچوندا گوموش بير داراق كيمي

تا قير گئجه نين رنگينه خفاش توخانماسين

دولدور قدح قدح دوداغوندان ايچيب اويوم

بير تك صبير بو نشئه مه اي كاش توخانماسين

ياندير مني سن آمما اؤزون يانما غصه دن

دورگئنده يانار لاليه خاشخاش توخانماسين

يوخ باشقا بير گؤزلده بوقاش گؤز كي سنده وار

گؤزلر دئميرم , كونلومه اول قاش توخانماسين

     
  
صفحه  صفحه 32 از 57:  « پیشین  1  ...  31  32  33  ...  56  57  پسین » 
شعر و ادبیات

اشعار ترکی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA