صفحه 15 از 44: « پیشین 1 ... 14 15 16 ... 43 44 پسین »

شعرهای کوتاه برای امضای شما

paaaaaarmida

کاربر

ارسالها: 8911

#141 Posted: 15 Jun 2012 08:44

قلب من در هر زمان خواهان توست
این دو چشم عاشقم مهمان توست
گرچه لبریز از غمی درمانده ای
این نگاهم در پی در مان توست
در میان ظلمت شبهای غم
چلچراغ قلب من چشمان توست
در کنارم لحظهاای آسوده باش
همدم دستان من داستان توست

این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)

paaaaaarmida

کاربر

ارسالها: 8911

#142 Posted: 15 Jun 2012 08:45

خواستم اسمتو گل بذارم،ترسیدم پژمرده شوی!

خواستم اسمتو خورشید بذارم،

ترسیدم غروب كنی!

اسمتو گذاشتم نفسم، كه اگه نباشی:نباشم

این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)

paaaaaarmida

کاربر

ارسالها: 8911

#143 Posted: 15 Jun 2012 08:46

شایدآن روزكه سهراب نوشت : تا شقایق هست زندگی بایدكرد
خبری ازدل پر دردگل یاس نداشت،
باید این گونه نوشت
هرگلی هم باشی
چه شقایق چه گل پیچك و یاس زندگی اجبار است.

این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#144 Posted: 19 Jun 2012 12:45

به کودکی هایم بر می گردم

به همان وقتهایی که

درد هر چقدر بالا و پایین می پرید

تا دم زانوهایم بیشتر نمی رسید!

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#145 Posted: 19 Jun 2012 12:46

آن لباس گلدار آبی

در اولین عکس مشترک

اکنون ...

دستگیرۀ آشپزخانه.

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#146 Posted: 19 Jun 2012 12:47

هم کفرم و هم دینم و هم صافم و دُرد

هم پیرم و هم جوان و هم کودک خُرد

گر من میرم مرا مگویید که مُرد

کو مرده بُد و زنده شد و دوست ببُرد

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#147 Posted: 19 Jun 2012 12:47

خیلی کوچک نیستم

تنها چند سال

از من بزرگ ترند

غمهایم.

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#148 Posted: 19 Jun 2012 12:48

گاهی به دیدنم بیا

به دیدن دیوارهای ریخته در من

که آجرهایش رو به هم پرت می شود

بیا خودمان را زیر آوار هم بکشیم

از دکمه ها و زیپ ها عبور کنیم

و به جایی برسیم

که مادرم از آن می ترسید.

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#149 Posted: 19 Jun 2012 12:48

اتفاق کوچکی شدم

گنجشکی خیس

و در حیات خلوت دلت افتادم

آنجا، روی آن درخت

با شاخ و برگ انبوه

نمی دانم دیدی یا نه

تنها نگاه کردی

طوری که انگار هیچ اتفاقی نیفتاده است.

banoo

کاربر

ارسالها: 1683

#150 Posted: 19 Jun 2012 12:50

ای صاحب عشق و عقل دیوانۀ تو

حیران تو آشنا و بیگانۀ تو

دیدار تو را همه نشانی دادند

ای در همه جا، کجاست پس خانۀ تو؟

صفحه 15 از 44: « پیشین 1 ... 14 15 16 ... 43 44 پسین »

شعر و ادبیات /

شعرهای کوتاه برای امضای شما

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا