ارسالها: 297
#297
Posted: 15 Sep 2012 00:12
پس چرا هر چی از تو میرسه
خاطره ...
نگاه ...
لبخند ...
یاد ...
ویران کننده است !
منو داغون میکنه ....!؟
تــنهایــی یعنی ؛ ذهنم پــر از تو ، خــالی از دیگران است ...
اما کنارم خــالی از تو ، پــر از دیگران است.......
از وقتــی که نیسـتی،
خـدا می دانـد،
چقــدر آب به صـورَتـم پـاشیـدم ..
لعنــتی ..
این کـابوس انقــدر واقعی ست
که از خواب بیــدار نمی شـوم
...اینجا زمان چند ساعتی جلوتر است:
هر وقت خورشید را
بالای سرت دیدی
بدان در غروبی دلگیر به تو میاندیشم...
یه جـآیے باید دسـتـِ آدمـآ رو بکشے
نـِگه شـوטּ دارے ؛
صورتـشوטּ رو میوטּ دستـآتـ مُحـکـم بگیرے
بگے : بـبـیـטּ ...
مـטּ دوستـتـ دآرم ، نــــرو !
من گمان كردم رفتنت ممكن نیست
رفتنت ممكن شد...
باورش ممكن نیست
دیگر هیچ مزه ای دلچسب نخواهد بود...
من تمام حس چشاییم را...
روی لبانت...
جا گذاشته ام
ارسالها: 353
#299
Posted: 19 Oct 2012 00:49
چگونه دست دلم را بگيرم
و در دلتنگيهايم قدم بزنم
در اين خيابان
که پر از چراغ و چشمک ماشينهاست
نه آقايان: مسير من با شما يکي نيست ؛
از سرعت خود نکاهيد
من آداب دلبري را نمي دانم...
=======================
تو را توی گریه میبوسم تو را که غرق لبخندی
تو این حالی که من دارم چرا چشماتو میبندی
نمیدونی کنار تو چه حالی داره بیداری
بزار باور کنم امشب تو هم حال منو داری
===========================
پیراهن نگاه مرا ازپشت مکش
که بر میگردم و بی خیال عزیزهای مصری و یعقوب های چشم به راه
آن چنان به خودم می فشارمت
که هفتاد و هفت سال تمام باران ببارد و گندم درو کنیم
دلم برای هم آغوشیِ صمیمیِ تنها یمان
برای نوازش
برای صدا کردنهای تو
برای حرفهای خوب
تنگ شده
صدایم کن!
دلم برای دوست داشتنهای بی انتها
برای شبهای تا صبح ... بدون خواب
برای خودم
برای خودت
پنجرهها و مهتاب
تنگ شده
صدایم کن!