صفحه 39 از 44: « پیشین 1 ... 38 39 40 ... 44 پسین »

شعرهای کوتاه برای امضای شما

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#381 Posted: 8 Jul 2013 17:06

شهرزادِ من!

قصه بس است ،

این پادشاه سالهاست که خوابیده.

+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++
چشمانت ؛

آرامگاه آغا محمد خان

لبانت ؛

آتش بازی اسکندر
و چادرت ؛

درفش کاویانی

دریغا!

تنها پسری امروزی بودم

که نمی توانست

درس تاریخش را پاس کند!
++++++++++++++++++++++++++++++++++

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#382 Posted: 8 Jul 2013 17:07

صبح خورشید آمد

دفتر مشق شبم را خط زد

پاک کن بیهوده است

اگر این خطها را پاک کنم

جای آنها پیداست

ای که خط خوردگی دفتر مشقم از توست!

تو بگو!

من کجا حق دارم

مشق هایم را

روی کاغذهای باطله با خود ببرم؟

می روم

دفتر پاکنویسی بخرم

زندگی را باید

از سرِ سطر نوشت!

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#383 Posted: 8 Jul 2013 17:12

هر جا که دلی هست ز غم فرسوده است

کس نیست که از رنج جهان آسوده است

گر بلبل محنت زده عاشق بوده است

باری دل غنچه از چه خون آلوده است؟!
+++++++++++++++++++++++++++++

مقصد کجاست؟

که می بلعد

یکی یکی سکه هایم را اسب کوکی

و هر چه می تازد

به پایان نمی رسد ...
++++++++++++++++++++++++++++++
در عالم اگر فلک اگر ماه و خور است

از بادۀ مستی تو پیمانه خور است

فارغ ز جهانی و جهان غیر تو نیست

بیرون ز مکانی و مکان از تو پر است

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#384 Posted: 8 Jul 2013 17:13

سلام محبوبم

حرف های اول این سه خط را

کنار هم بچین

تا نامِ دردِ مرا بدانی:

عیب کار اینجاست که تا رسیدن

شبِ بی انتها را بی مهتاب

قدم باید برداشت بیقرار تا قاف.
+++++++++++++++++++++++++++++
عشق ، همین خنده های سادۀ توست

وقتی با تمام غصه هایت می خندی

تا از تمام غصه هایم رها شوم.

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#385 Posted: 8 Jul 2013 17:16

بید از یاد برده است

ریشۀ خود را

در علف های نورسته.
+++++++++++++++++++++++++++++
ای مانده ز خویش در بلایی که مپرس

هرگز نرسیده ای به جایی که مپرس

از هر چه بدان زنده دلی پاک بمیر

تا زنده شوی به کبریایی که مپرس

++++++++++++++++++++++++++++++
کلاغ به آرامی می نشیند

بر نردۀ خانۀ من

نگاهی به من پرت می کند و آنگاه

منقارش را پاک می کند

و می رود.

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#386 Posted: 8 Jul 2013 17:22

در بیمارستان ذهنم ،دیروز

به عیادت رویاهایم رفتم..!

کمی بیشتر از کمتر ، در حال بهبودی است.!
+++++++++++++++++++++++++
خواهی که کسی شوی زهستی کم کن

ناخورده شراب وصل مستی کم کن

با زلف بتان دراز دستی کم کن

بت را چه گنه تو بت‌پرستی کم کن
+++++++++++++++++++++
گفتار نکو دارم و کردارم نیست

از گفت نکوی بی عمل عارم نیست

دشوار بود کردن و گفتن آسان

آسان بسیار و هیچ دشوارم نیست

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#387 Posted: 8 Jul 2013 17:23

دلخسته و سینه چاک می‌باید شد

وز هستی خویش پاک می‌باید شد

آن به که به خود پاک شویم اول کار

چون آخر کار خاک می‌باید شد
++++++++++++++++++++++
قومی ز خیال در غرور افتادند

و ندر طلب حور و قصور افتادند

قومی متشککند و قومی به یقین

از کوی تو دور دور دور افتادند
++++++++++++++

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#388 Posted: 8 Jul 2013 17:24

از لطف تو هیچ بنده نومید نشد

مقبول تو جز مقبل جاوید نشد

مهرت بکدام ذره پیوست دمی

کان ذره به از هزار خورشید نشد
+++++++++++++++++++++++
رفتم به کلیسیای ترسا و یهود

دیدم همه با یاد تو در گفت و شنود

با یاد وصال تو به بتخانه شدم

تسبیح بتان زمزمه ذکر تو بود
++++++++++++++++++++
در دل همه شرک و روی بر خاک چه سود

با نفس پلید جامهٔ پاک چه سود

زهرست گناه و توبه تریاک وی است

چون زهر به جان رسید تریاک چه سود

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#389 Posted: 8 Jul 2013 17:25

هرگز دلم از یاد تو غافل نشود

گر جان بشود مهر تو از دل نشود

افتاده ز روی تو در آیینهٔ دل

عکسی که به هیچ وجه زایل نشود
+++++++++++++++++++
یا رب بگشا گره ز کار من زار

رحمی که زعقل عاجزم در همه کار

جز در گه تو کی بودم در گاهی

محروم ازین درم مکن یا غفار
+++++++++++++++++++
مجنون و پریشان توام دستم گیر

سرگشته و حیران توام دستم گیر

هر بی سر و پا چو دستگیری دارد

من بی سر و سامان توام دستم

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#390 Posted: 8 Jul 2013 17:26

در هر سحری با تو همی گویم راز

بر درگه تو همی کنم عرض نیاز

بی منت بندگانت ای بنده نواز

کار من بیچارهٔ سرگشته بساز
+++++++++++++++++++
گر خاک تویی خاک ترا خاک شدم

چون خاک ترا خاک شدم پاک شدم

غم سوی تو هرگز گذری می‌نکند

آخر چه غمت از آنکه غمناک شدم
+++++++++++++++++++
غمناکم و از کوی تو با غم نروم

جز شاد و امیدوار و خرم نروم

از درگه همچو تو کریمی هرگز

نومید کسی نرفت و من هم نروم

صفحه 39 از 44: « پیشین 1 ... 38 39 40 ... 44 پسین »

شعر و ادبیات /

شعرهای کوتاه برای امضای شما

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا