صفحه 42 از 44: « پیشین 1 ... 41 42 43 44 پسین »

شعرهای کوتاه برای امضای شما

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#411 Posted: 14 Jul 2013 13:54

در دیـــــاری كه در او نیست كســی یار كســــی ----- كاش یارب كه نیفتد به كسی كار كسی

هــــــر كس آزار منِ زار پســـــندیــــــد ولــــــــــی ----- نپـــســـــندیــــد دلِ زار مـن آزارِ كســــی

آخــــــرش محــــنت جانــــكاه به چـــــاه انـــــدازد ----- هركه چون ماه برافروخت شبِ تارِكسـی

سودش این بس كه به هیچش بفروشند چو من ----- هر كه باقیمت جان بود خریدار كســـی
///////////////////////////
زمســتان پوســـتین افزود بر تن کدخدایــــان را ----- ولیـکــن پوســت خواهد کند ما یــک لاقبایان را

ره ماتم ســـــرای ما ندانم از کــه می پرســــد ----- زمســـــتانی که نشناسد در دولت سرایان را

به دوش از بــرف بـالاپــوش خـز ارباب مــــی آید ----- که لرزانــــــد تن عــــــریان بی برگ و نوایان را

طبیب بی مروت کــــــی به بالیــن فقیـــر آیـــد ----- که کس در بند درمان نیست درد بی دوایان را

به تلخی جان سپردن در صفای اشک خود بهتر-----که حاجت بردن ای آزاده مرد این بی صفایان را

حریفی با تمســـخر گفت زاری شـــهریارا بـس ----- که میگیرند در شــــــهر و دیار ما گدایــــان را شهریار

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#412 Posted: 14 Jul 2013 13:55

روزی گذشت پادشهی از گذرگهی
فریاد شوق بر سر هر کوی و بام خاست
پرسید زان میانه یکی کودک یتیم:
کاین تابناک چیست که بر تاج پادشاست؟
آن یک جواب داد: چه دانیم ما که چیست؟
پیداست آنقدر که متاعی گرانبهاست
نزدیک رفت پیرزنی گوژپشت و گفت:
این اشک دیده من و خون دل شماست
ما را به رخت و چوب شبانی فریفته است
این گرگ سالهاست که با گله آشناست

پروین اعتصامی

ویرایش شده توسط: the_last_of_us

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#413 Posted: 14 Jul 2013 21:22

شعرهایم را نثارت میکنم
تا که دنیا را پر از گندم کنی
نانوا می باش و ساقی همزمان
تا مبادا زندگی را گم کنی مجتبي كاشاني

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#414 Posted: 14 Jul 2013 21:23

حسن باران این است
که زمینی ست،ولی
آسمانی شده است
و به امداد زمین می آید... مجتبي كاشاني
////////////////////////
گروهی زندگی را خواب کردند
بنای کفر و دین را باب کردند
خدا را شُکر گر راندند از خویش
به سوی عاشقی پرتاب کردند مجتبي كاشاني

the_last_of_us

کاربر

ارسالها: 1023

#415 Posted: 15 Jul 2013 21:16

آه اگر آزادی سرودی می خواند
کوچک
همچون گلوگاه پرنده ای
هیچ کجا دیواری فرو ریخته برجای نمی ماند
سالیان بسیاری نمی بایست
دریافتی را
که هر ویرانه نشان از غیاب انسانی است ...

amirshafiei

کاربر

ارسالها: 336

#416 Posted: 16 Jul 2013 10:36

میرود
و
من
پشتش آب
نمیریزم،
وقتی
هوای رفتن دارد
دریا را
هم
به پایش بریزی
بر نمی گردد ....!

قبلنا پسره 15 سال میرفت زندان بعد دختره به پاش میموند ......
الان نمیشه بری سرکوچه ماست بخری!!!!!!

shomal

کاربر

ارسالها: 9253

#417 Posted: 11 Oct 2013 23:42

محـــــــــــــــــبت ....مث مشـــــــــــــــــــــــروبه
وقتی کــــــــــــــــــــم میدی طرف بخوره..حالشو میبره
اما اگه زیــــــــــــــــــــــــــاد از حدشه ...طرف بالا میاره ...اونم دقیقا رو خودت!!!!!

بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم

Oriental_Girl

کاربر

ارسالها: 344

#418 Posted: 31 Oct 2013 10:38

مـَלּ کـِـْﮧ مـیدآنــَمْ ؛
اَز یآد خـوآهــَمْ رَفـتْ !!
پـیر مـےْ شــَوَمْـ ؛
وَ فــَرآمـوشْ مـےْ کـُنـَم خْـود رآ
...!!
مــَלּ مـُدّت هْـآستْ کـِـﮧ مـُردِه اَمـْ ....!

Man_Of_Iran

shomal

کاربر

ارسالها: 9253

#419 Posted: 7 Nov 2013 01:10

تــَرکــَت کَـــرده؟؟؟
شَــب هآ بـ ـه یآدَش گــــریه مـ ـی کـــُنے؟؟؟
نــ ـآرآحَــــت نَبـ ـآش...
یــه روز تــ ـو تَنهـــ ـآ آرزوے زنـــــدگـ ـیش مـ ـے شے
ایـ ـن بَدتـــــَرین انتـ ـقآمــــه

بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم

shomal

کاربر

ارسالها: 9253

#420 Posted: 7 Nov 2013 22:15

مــے گــویــنــב :

" פֿــوش بــﮧ حــالــتــــ !

از وقــتــے ڪــﮧ رفــتــﮧ حــتــے פֿـــــم بــــﮧ ابـــرو نــیــاورבے ... ! "

نــمــے בانــنــב بــعــضــے בرבهــآ

ڪــــ ــمــ ــر פֿــxـــم مــے ڪــنــنــב ، نــﮧ ابـــــرو . . .

بودی تـــــــو تو بغلم

گردنت بود رو لبم

صفحه 42 از 44: « پیشین 1 ... 41 42 43 44 پسین »

شعر و ادبیات /

شعرهای کوتاه برای امضای شما

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

↑ بالا