ارسالها: 1131
#11
Posted: 27 Apr 2012 18:30
نویسنده: فرانتس کافکا
مترجم: امیر جلال الدین اعلم
محاکمه رمانی از فرانتس کافکا (1883-1924)، نویسنده آلمانی زبان اهل چکسلواکی که پس از مرگ نویسنده، در 1925، در انتشارات «دی شاید» در برلین انتشار یافت. ماکس برود، دوست صمیمی و وصی او، اطلاع میدهد که این رمان صورت دستنوشته بدون عنوانی داشت. ولی نویسنده (کافکا) هنگام سخن گفتن از آن، همواره آن را به نام محاکمه میخواند. اگر تقسیم فصلها و عناوین آنها از کافکا است،ترتیب و توزیع آنها کار ماکس برود است که علاوه بر این،صلاح در آن دیده است که بعضی از فصول ناقص را کنار بگذارد. کافکا، که این رمان را ناتمام میدانست، تصمیم داشت که پیش از فصل پایانی مطالبی برآن بیفزاید: با این همه، میتوان این اثر را، با همه ناتمام بودن،کامل دانست. کافکا از همان صفحه اول، با مهارت بیمانندی خواننده را به قلب ماجرا میبرد.
صرفنظر از دید مابعدالطبیعی یا روانشناختیی که این اثر به خواننده القا میکند، و صرف نظر از ملاحظات اجتماعی یا ادبی، این رمان مانند همه آثار کافکا نوعی کوشش برای بازسازی تجربهای عمیق است. و این بر خلاف روش معمول است. اگر مسئلهای کلی را مورد بحث قرار میدهد، به سبب زیاده دقیق شدن در شرایط خاص خویش است. از بس به سطح میپردازد به عمق دست مییابد، و از بس گودیها را میکاود برجستگیها را نمایان میسازد و این نتیجه نوعی طنز وارونه و وسیله دست یافتن به بداهت میشود. به این ترتیب عنصر اساسی خود را از ابهام کلمات میرهاند و با عریانی و قوت خاصی واقعیت را جلوهگر میسازد.
جوزف کا. صبح بیدار می شود و بدون اینکه انتظار داشته باشد به جرم جنایتی که روحش هم از آن خبر ندارد، دستگیر می گردد. علیرغم این حقیقت که او توقیف شده است، به وی اجازه می دهند که مثل هر روز به سر کارش برود.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#12
Posted: 27 Apr 2012 18:33
دانلود:
محاکمه کافکا
جنایتی که «کا» را برای توضیح در مورد آن احضار کرده اند، در اطاق زیرشیروانی و تاریکخانه ای رخ داده که هیچ چیز در آن معین و قطعی نیست ولی همه کس از وجود «کا» آگاه است. «اگر سرت بشود این یک محاکمه است» این گفته رئیس پلیسدر برابر جمعیت انبوهی از تماشاچیان است «کا» در خانه می فهمد که حتی دیدن دوست مستأجرش فرولین بورشتز کار ساده ای نیست و به شدت تحت مراقبت است. به زودی عمویش او را پیش وکیلی می برد که اتفاقاً هم مریض است و هم مشغول کار دختری به نام لنی است. وکیل دعاوی هیچ گونهکمک فوری به آنان نمی کند و فقطتوصیه می نماید که «کا» تسلیم سرنوشت شود. ظاهراً سایر کوشش ها برای یافتن راه حلی مناسب، نیز بیثمر می ماند. در کاتدرال «کا» کشیشی را ملاحظه می کند که برای وعظ آمده است. کشیش اظهار می دارد که به زندان فرستاده شده تا درباره این جریانبا او صحبت کند و پس از آنکه مثال های گوناگونی از نگهبانان قانون و اهمیت حفظ آن در جامعه سخن می راند و آنقدر صحبت می کند که «کا» حتی فرصت تأیید گفته های او را ندارد، بالاخره به این نتیجه می رسد که تمامراه ها به روی او بسته شده و باید تسلیم عدالت شود. کشیش اضافه می کند: «این مهم نیست که هر چیز حقیقیرا قبول کنیم، ما باید آنچه را که لازم است بپذیریم».
سرانجام دو مرد چاق که لباس رسمی به تن دارند به نزد «کا» می آیند و او را تا خارج شهر برده، در آنجا کاردی در قلبش فرو می کنند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#13
Posted: 27 Apr 2012 18:38
اسرائیل مدعی "محاکمه" است
آرشیو ادبی آلمان، مستقر در مارباخ، دستنوشته محاکمه را در سال ۱۹۸۸ به بهای دو میلیون دلار خریداری کرده است، اما اسرائیل میگوید که این معامله غیرقانونی بوده و وراث ماکس برود حق فروش متن را نداشتهاند.
هنگامی که کافکا در سال ۱۹۲۴ فوت کرد، به دوست نزدیک خود ماکس برود وصیت کرد که تمام آثار او را نخوانده بسوزاند. ماکس برود از دستور وصیتنامه سرپیچی کرد و بیشتر آثار کافکا را منتشر کرد و دوست خود را به شهرت جهانی رساند.
ماکس برود که کلیمی معتقدی بود، از بیم پیگرد نازیان در سال ۱۹۳۹ ازپراگ به تلاویو فرار کرد. او تمام دستنوشتههای کافکا را در چمدانیبه همراه خود به اسرائیل برد.
پس از وفات ماکس برود در سال ۱۹۶۸ در اسرائیل، استر هوفه منشی او به تمام دارایی برود دست یافت. او به تدریج برخی از دستنوشتههای کافکا از جمله رمان"محاکمه" را به فروش رساند و به ثروت هنگفتی رسید.
آرشیو ادبی اسرائیل عقیده دارد که آثار کافکا به میراث ملی قوم یهود تعلق دارند، ماکس برود با فروش آنهامخالف بوده، و وارثان او حق فروش آنها را نداشتهاند.
این مرکز همچنین قصد دارد از فروش سایر دستنوشتههای کافکا و انتقال انها به خارج جلوگیری کند. گفته میشود که برخی از نوشتههای دیگر کافکا مانند نامههای بیشمار اوو آثاری مانند "تدارک عروسی در دهکده"همچنان در اسرائیل محفوظ هستند، و آرشیو ادبی اسرائیل برای به دست آوردن آنها اقدام حقوقی کرده است.
فرانتس کافکا در خانواده ای یهودی در چکسلواکی به دنیا آمد اما تمام کارهای خود را به زبان آلمانی نوشت. برخی مترجمان ایرانی مانند فرامرز بهزاد و فرزانه طاهری ترجمههایی از داستانهای کافکا را به زبان فارسی عرضه کردهاند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#14
Posted: 27 Apr 2012 18:46
در دورهاي كه آمريكا سرزمين تحقق روياهاي طلايي بشر بود، گروههاي زيادي از اروپاييان به آن سرزمين مهاجرت ميكردند و به همين سبب نوشتن از آمريكا در يادداشتهاي مختلف افراد جايگاه خاصي پيدا كرد. ميل نوشتن رمانهاي آمريكايي در دورهاي مشخص رايج بود. البته پساز مدتي كه پوچ بودن اين روياها نيز براي گروهي مشخص شد محتواي رمانهاي آمريكايي تغيير كرد.
فرانتس كافكا، نويسنده مشهور چك تبار آلماني زبان، هرگز به آمريكا سفر نكرد. اما از دوران دانشآموزي و مشخصا از سال 1911 تا پايان عمر خود فكر نوشتن رماني آمريكايي را در سر ميپروراند. آمريكا ماجراي زندگي پسري 16 ساله به نام كارل روسمان است كه در نوجواني خدمتكار خانه شان به او سوءقصد ميكند و خانوادهاش تصميم ميگيرند كه براي رقم زدن آيندهاي بهتر و جلوگيري از بيآبرويي، او را به آمريكا نزد دايياش بفرستند. اگرچه براي نخستين بار پسر از خانوادهاش در اروپا طرد ميشود اماآمريكا نيز ارمغاني براي او ندارد و در آنجا بر اثر يك ناهنجاري از قانون دايي خود از سوي او نيز طرد ميشود و پس از آشنايي با عدهاي از جوانان با آنان زندگي ميكند. كاركردن در محيط مختلف و ماندگار نماندن در هيچ يك از آن شغلها و دفاعها و تلاشهاي او موضوع اصلي رمان است. روحيه عدالتخواهي از همان فصل اول و بادفاع او از آتشكار كشتي در مقابل ناخدا آشكار ميشود. ترافيكهاي زياد شهر، سرعت بالاي زندگي و نظامهاي پيچيده در اين رمان به خوبي نشان داده شده است. حتي از طريق جزئيترين امور مثل ميز تحريري كه كشوهاي بسيار زياد با اندازههاي مختلف داشت.
در حقيقت كافكا در اين كتاب كه با نام آمريكا به چاپ رسيده است نه تنها آن سرزمين را تحت اشكالاتي بيشمار معرفي ميكند بلكه از سادگي مواجه شدن و غير عقلاني به نظر رسيدن بعضي جلوه هايش پرده بر ميدارد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#15
Posted: 27 Apr 2012 18:48
يكي از نكتههاي تامل برانگيز اين رمان در انتخاب شخصيت پسر 16 ساله اروپايي استكه چرا كافكا از شخصيتي با سن بالاتر وجهان ديده تر استفاده نكرده است. البته خود كافكا هنگام كار روي اينرمان سخت دلبسته ديويد كاپرفيلد، اثر چارلز ديكنز بوده است. وي ميگويد:«...كارل روسمان مورد علاقه شما از خويشان ديويد كاپرفيلد و اليور تويست است.»
علي عبداللهي مترجم رمان آمريكا از نشرمركز با استفاده از نسخه اصيل تر ورايج آن در جهان و نيز نسخه قديمي ماركس برود، آن را بسيار روان ترجمه كرده و با مقدمهاي نسبتا طولاني(حدود 40 صفحه) بهطور ضمني از انديشههاي كافكا و با بسط بيشتري از رمان آمريكا، نمادهاي آن، سفرنامههايي كه كافكا تحت تاثير آنها بوده و نيز نسخههاي اين كتاب سخن گفته استكه شناخت نسبتا جامعي در اختيار هر خوانندهاي قرار ميدهد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#16
Posted: 27 Apr 2012 18:52
مسخ
نوشته: فرانتس کافکا
ترجمه: صادق هدایت
"مسخ" تنها رمان و مشهورترین اثر فرانتس کافکا است که در پائیز 1912 نوشته شده و در اکتبر 1915 بهچاپ رسیده است. ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی 'مسخ' کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشرهشناسانه بداند به او تبریک میگویم چون بهصف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»
لحن کافکا روشن و دقیق و رسمی در تضادی حیرت انگیز با موضوع کابوسوار داستان دارد؛ او در "مسخ" تنهایی بشر و سرگشتگی و گسیختگیش را از جامعه پرآشوب نشان میدهد.
مسخ سر گذشت انسانیست که تا وقتی میتوانست فردی مثمر ثمر برای خانواده خود باشد و در رفع نیازهای آنان بکوشد، برای آنان عزیزو دوست داشتنی است. اما همین که به دلایلی دچار از کار افتادگی می گرددو دیگر قادر تامین مایحتاج خانواده نیست، نه تنها عزت و احترام خود را ازدست میدهد بلکه به مرور به موجودی بیمصرف، مورد تنفر خانواده و حتی مضر تنزل پیدا می کند. این خانواده سمبل جامعهایست که نسبت به افراد ضعیف و ناتوان بیرحم است و آنها را مضر و مخل برای خود میبینند و از انسانهایی فرصت انجام کوچکترین کارها را دریغ میکند که شاید بتوانند منشا کارهای بزرگ در آینده شوند. انسان رمان مسخ انسانیست که جامعه او را طرد کرده و او ناخواسته به گوشه تنهایی پناه برده و بدون اینکه آزاریبرای دیگران و جامعه داشته باشد، جامعه قادر به تحمل موجود بیآزاری چون او نیست. هر لحظه زندگی برای او و اطرافیانش غیر قابلتحملتر میشود تا جایی که دیگرانو حتی خود او نیز، از سر شوق، لحظهها را برای رسیدن به مرگ میشمارند.
کافکا در داستان نویسی سبکی خاص ابدع کرد که بعدها به کافکایی مشهور شد؛ و نویسندگان بزرگی همچون صادق هدایت و مارکز دنبال رو این سبک شدند. مارکز میگوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید«میتوان جور دیگری نوشت». آثارکافکا که با وجود وصیت او مبنی بر نابود کردن همهٔ آنها، اکثراً پس از مرگش منتشر شدند در زمرهٔ تأثیرگذارترین آثار در ادبیات غرب به شمار میآیند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 648
#17
Posted: 26 Aug 2012 17:16
فرانتس کافکا در جشنواره فیلمهای صامت بن
بیست و هشتمین دوره جشنواره فیلمهای صامت روز ۱۶ اوت در شهر بن آغاز شد. در این فستیوال که ده روز ادامه دارد، نخستین فیلم بلند صامت تاریخ سینما، "بردهی سفید" که محصول دانمارک است، به نمایش درمیآید. معروف است که نویسندهی چکی، فرانتس کافکا، نیز این فیلم را دیده و تحت تاثیر آن قرار گرفته است. او در یادداشتها و نامههایی که برای دوستانش مینوشت، بارها از فیلم "بردهی سفید" یاد کرده است.
نخستین فیلم صامت بلند جهان سینما، با عنوان "بردهی سفید"، یکی از فیلمهایی است که برای اولین بار در فستیوالی در آلمان نشان داده میشود. به باور منقدان سینما، این فیلم از نظر ساختاری، انقلابی در تاریخ سینمای صامت است. فیلمهای کوتاه این دوره از تاریخ سینما تا سال ۱۹۱۰، ساختاری واریتهمانند شبیه نمایشهای سیرک داشتند که یکی پس از دیگری به اجرا در میآمدند و تماشاگر را در عین حال که سرگرم میکردند، به شگفتی وامیداشتند. فیلم صامت "بردهی سفید"، نخستین فیلم در تاریخ سینماست که از ساختاری داستانی برخوردار است.
این فیلم که در سال ۱۹۱۱ تهیه شده، به زندگی دختر جوانی میپردازد که چند بزهکار او را میربایند و به کار در یک فاحشهخانه وا میدارند. این دستمایه و شکل کار، از آنجا که در دانمارک با موفقیت چشمگیری روبرو شد، در سراسر اروپا هم رواج یافت. نمایش زندگی و کار در یک فاحشهخانه که تا آن هنگام بیسابقه بود، تنها توجه و علاقهی سینماروهای آن زمان را برنیانگیخت، بلکه تقریبا همهی اقشار اجتماعی را به سینماها کشاند.
صحنهای از فیلم "برده سفید"
روزنامههای محافظهکار اغلب صحنههایی را که در این مکان فیلمبرداری میشدند، مورد انتقاد قرار میدادند و ادارات سانسور نیز برای "حفظ اخلاق عمومی" آنها را قیچی میکردند. با اینحال از شمار تماشاگرانی که به دیدن این گونه فیلمها میرفتند و از درصد فروش آنها کاسته نمیشد. بازیگر اصلی این فیلم، آستا نیلزن، پس از آن که در دانمارک به شهرت رسید، به آلمان سفر کرد و در این کشور با بازی در فیلمهای بسیاری به یک ستارهی اروپایی بدل شد.
نمایش "بردهی سفید" در جشنوارهی فیلمهای صامت بن، با موسیقی زنده و نقالی یکی از طنزپردازان بنام آلمان، نوربرت آلیچ، همراه است.
کافکا و سینما
معروف است که نویسندهی چکی، فرانتس کافکا، نیز این فیلم را دیده و تحت تاثیر آن قرار گرفته است. او در یادداشتها و نامههایی که برای دوستانش مینوشت، بارها از فیلم "بردهی سفید" یاد کرده است.
کافکا اصولا یکی از سینماروهای زمان خود بود و چه بسا یک فیلم را به همراه دوست نویسندهی خود ماکس براد (Max Brod) بارها میدید. او پس از دیدن یک فیلم فرانسوی، در یادداشتهای روزانهی خود نوشته است: «سینما بودم، اشکم درآمد.»
فرانتس کافکا، نویسنده سینمادوست، در سال ۱۹۲۰ در پراگ
این نویسندهی آلمانیزبان، بیش از هر چیز به کشف امکانات فنی این رسانهی جدید علاقه داشت. اشتفان دروسلر که در این دورهاز فستیوال، یک سمپوزیوم دو روزه با عنوان "کافکا به سینما میرود" را هم برنامهریزی کرده است، در این باره میگوید: «کافکا تکامل جهان تکنیکی و ماشینی عصر خود را با شگفتی دنبال میکرد.»
در همایش "کافکا به سینما میرود" تاریخنگاران فیلم و کارشناسان ادبی دربارهی تاثیر فیلمهای صامت بر آثار این نویسندهی پرآوازه بحث میکنند.
نمایش فیلمهای جشنوارهی فیلمهای صامت در صحن دانشگاه شهر بن، هر شامگاه از ساعت ۲۱ آغاز میشود.
دویچه وله فارسی
25.08.2012
ویرایش شده توسط: christopher
ارسالها: 1131
#18
Posted: 5 May 2013 17:57
داستان مسخ کافکا نشان تنهایی انسان معاصر است.
انسانی که نخواهد تابع بی چون و چرای جامعه و هنجار های حاکم بر فرهنگ باشد برچسب کجروی بر او می زنند. داستان غم انگیز زندگی گره گوار سامسا حاکی از این بیگانگی با هنجارهاست. گویی او خود می خواهد که بین تابعیت محض از اجتماع و مسخ شدن، مسخ شدن را برگزیند. در نتیجه می توان گفت که مسخ شدن گره گوار نوعی فرار از واقعیت حاکم است. سر انجام همانطور که علاقه ی بیش از حد گره گوار به موسیقی و به طور عام هنر نشان میدهد، او به طور کامل خود را از جهان مادی خلاص کرده است. گره گوار تنها زمانی توانست از شنیدن موسیقی لذت ببرد و نفس واقعی خودرا در یابد که از اجتماع و قراردادهای آن گریخت و به معنای دیگر مسخ شد.
در یکی از صحنه ها که پدر گره گوار به سمتش سیب پرت می کند تا او را به اتاق خود براند را می توان کنایه ای از گناه حضرت آدم و رانده شدن او از بهشت دانست.گره گوار هنجارشکنی کرده بود و میبایست از بهشت اجتماع رانده شود.
از طرفی می توان گفت مسخ شدنگره گوار باعث شد که تنها ظاهر او تغییر کند ولی شیوه ی تفکر او بدون تغییر باقی ماند. هرچند او پس از مدتی شروع به بالا رفتن از دیوار می کند و بیشتر سعی می کند که در تاریکی باشد تا روشنایی اما هنگامی که مادر و خواهرش می کوشند که وسایل اتاقش را بیرون ببرند با مقاومت شدید اورو به رو می شوند. او دیوانه وار به تابلوی روی دیوارش چنگ می زند و سعی می کند که وسایلی که مربوط به گذشته ی انسان بودنش است را حفظ کند. این تعارض تا آخر داستان باقی می ماند.
ولادیمیر ناباکوف در مورد این داستان گفته است: «اگر کسی"مسخ" کافکا را چیزی بیش از یک خیال پردازی حشرهشناسانه بداند به او تبریک میگویم چون به صف خوانندگان خوب و بزرگ پیوسته است.»
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#19
Posted: 5 May 2013 18:23
کافکائیسم
بسیاری از منتقدان سعی کردهاند باتفسیر آثار کافکا در چارچوب مکاتب ادبی از جمله مدرنیسم و رئالیسم جادویی مفاهیم عمیقتری از آنها استخراج کنند. ناامیدی و پوچی حاکم بر فضای داستانهای کافکا نمادی از اگزیستانسیالیسم شمرده میشود.برخی دیگر به سخره گرفتن بوروکراسی در داستانهایی مثل «گروه محکومین»، «محاکمه» و «قصر» را نشانی از تمایل به مارکسیسم میدانند، در حالی که برخی دیگر علت مخالفت کافکا با بوروکراسی را آنارشیسم میدانند.دیگرانی نیز هستندکه کارهای او را از دریچهٔ یهودیت (بورخس یادداشتهایی در این زمینه دارد) یا فرویدیسم (به دلیل مشاجرات خانوادگی کافکا) یا تمثیلهایی از جستجوی متافیزیکی به دنبال خدا (یکی از معتقدان این نظریه توماس مان بود) میبینند.
تم بیگانگی و زجر کشیدن بارها و بارها در آثار مختلف ظاهر میشود، و با تأکید بر این کیفیت، محققانی مثل ژیل دولوز و فلیکس گواتاری است که عقیده دارند کافکا بیش از نویسندهای تنهایی است که از سر رنج مینویسد، و کارهای او سنجیدهتر و «شادتر» از چیزی هستندکه به نظر میرسند.
گذشته از این، با خواندن یکی از کارهای کافکا به صورت مجزا ـ با تمرکز بر بیهودگی تقلای شخصیتها و بدون توجه به زندگی خود نویسنده ـ است که طنز کافکا مشخص میشود. کارهای کافکا از این منظر ربطی به مشکلات خود او در زندگیش ندارد، نمایانگر ساختگی بودن مشکلات آدمهاست.
زندگینامه نویسان گفتهاند که خیلی پیش میآمده که کافکا قسمتهایی از کتابهایی که رویشان کار میکرده را برای دوستان نزدیکش بخواند، و در این خوانشها همیشه بر جنبهٔ طنزآمیز نثر متمرکز بوده. میلان کوندرا طنز کافکا را در اساس فراواقع گرایانه و الهامبخش هنرمندانی جون فدریکو فلینی، گابریل گارسیا مارکز، کارلوس فوئنتس و سلمان رشدی میداند. مارکز میگوید با خواندن مسخ کافکا بود که فهمید «میتوان جور دیگری نوشت»
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#20
Posted: 5 May 2013 18:30
نگاهی به مسخ کافکا
درداستان مسخ با شخصیت منفعلی روبرو هستیم که در جهانی زندگی می کند که با خود ودیگران غریبه است.البته حکومت ،جامعه و سیستم اداری آن زمان سهم بزرگی از غریبه بودن گره گور با خود ودیگران را بازی می کند.
گره گوری که فقط بخا طر ورشکستگی پدر مجبور می شود برای تامین خانواده از علاقه ی خود، از استعداد خود و از خانواده خود دست بشویدو بخاطر دیگران تبدیل به دیگری شود که با خود نیز غریبه است.گره گوری که از کابوس روزمرگی به کابوس بزرگتری می رسد.کابوسی که بین انسان و حشره بودن درگیر می شود حشره انسان نمایی یا به تعبیبری انسان حشره نمایی که حرف دیگران را می فهمد ولی دیگران حرف او را نمیفهمند.گره گور یکی از قربانیان سیستم مدرن و صنعتی آن دوران است انسانی که تا وقتی کار می کند به حساب می آید؛حق انتخاب ندارد وبه محض ازکارافتادگی از جامعه حذف می شود و کم کم انسانها رابه موجودهای تبدیل می کند که فقط به فکر فردای خویش اند که فردا چه بپوشند و چه بخورند.
دراین کتاب شاید گره گور انسانی است که به هئیت حشره در آمده وخانواده حشراتی که به ماهیت انسان درآمده اند.مسخ واقعی هنگامی رخ می دهد که خانواده ای که به هئیت حشره در آمده اند کم کم به خودشان می آیند که انسان بودن به چه معنا است در اواخر ماه مارس که حشرات از خواب زمستانی بیدار می شوند خانواده گره گور نیز از خواب غفلت و نسیان زدگی بیدار می شوند ،پنجره ها راباز می کنند و زندگی را به خانه خود دعوت می کنند.خانواده ای که اکنون همه اعضا درآنمی تواند کار ی کند و برای زندگی آینده امیدوار می شوند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...