ارسالها: 1131
#31
Posted: 5 May 2013 20:32
دربارهء کافکا نوشتهء لوکاچ
مترجم: اصغر مهدی زادگان
فرانتس کافکا نمونة کلاسیک نویسنده مدرن است که گرفتار تشویش کور و ترس میباشد. وضع استثنایی او ناشی از این حقیقت است که شیوه مستقیم و روشنی را برای بیان تجربهاساسی برگزید و بدون کمک از تجربههای فرمالیستی این کار را انجامداد. در آثار او محتوا تعیینکننده شکل زیباییشناختی است. به این معنی کافکا در شمار نویسندگان بزرگ رئالیست است. درواقع او یکی از نویسندگان بزرگ است، زیرا کمتر نویسندهای توانسته است در توصیف تخیلی تازگی محسوسِ جهان مهارت اورا داشته باشد. کیفیت اثر کافکا هرگز به اندازه امروز که اغلب نویسندگان به تجربهگرایی خوشفرم سقوط میکنند نظرگیر نبوده است. تاثیر کافکا تنها ناشی از صداقت پرشور او نیست -که این نیز در عصر ما بسیار کمیاب است- بلکه همچنین به دلیل روشنی موافقی است که او از جهان میآفریند. این است اصلیترین پیروزی کافکا. کیرکه گارد میگفت: «هرچهقدر اصالت فرد بیشتر باشد، بیشتر دچار هراس است.»
کافکا که در اندیشة «کیرکه گارد»ی بدیع است، این تشویش و جهان تجزیهشدهای را توصیف میکندکه هم مکمل و هم علت آن است.
اصالت او در کشف وسایل جدید بیان نیست بلکه در بیان کاملا نافذ و دائما هراسانگیز دنیای آفریدهاش و واکنش شخصیتهایاش به آن است. آدرنو مینویسد: «آنچه انسان را شگفتزده میکند هولناکی آثار کافکا نیست، بلکه واقعی بودن آنان است.»
ویژگی ددمنشانة جهان سرمایهداری مدرن و ناتوانی انسان در مواجهه با آن، مضمون واقعی نوشته کافکا است.
صداقت و صمیمیت او مسلما" محصول نیروهای پیچیده و متضاد جامعه است. اکنون جنبهای از آثار او را بررسی میکنم.
ادامه»
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#32
Posted: 5 May 2013 20:35
کافکا زمانی مینوشت که جامعة سرمایهداری، موضوع تشویش او، هنوز از اوج تکامل تاریخی خود دور بود. جهان ددمنشانهای که توصیف کرد جهان به درستی ددمنشانه فاشیسم نبود بلکه پادشاهی هابسبورگ بود. تشویش مداوم و توصیفناپذیر در این دنیای بیزمان و بیتاریخ و مبهم در هالهای از فضای پراگ کاملا منعکس شده است. کافکا از وضع تاریخی خود به دو روش سود برد. از یک طرف جزئیات روایتی او از جامعة اتریش آن دوران ریشه میگیرد. از سوی دیگر، غیرواقعی بودن هستی انسان را که هدفش فهم آن است، میتوان مربوط به احساس همانندی از غیرواقعی بودن و دلواپسی جامعهای دانست که او میشناخت.یکساننگری آن با وضع انسان بسیار قانعکنندهتر از نگرشهای بعدی مُلهم از دنیای ددمنشانه و ترسآور است که در آن با تجربهگرایی فرمالیستی چیزهای بسیاری را باید حذف یا مبهم بیان کرد تا آن تصویر بیزمان و بیتاریخ مطلوب از وضع بشر بهدست آید. اما این ویژگی اگرچه دلیل تاثیر شگفتانگیز و قدرت ماندگار آثار کافکا است نمیتواند ویژگی اساسا تمثیلی آنان را بپوشاند. نیروی شگفتانگیز توصیف جزئیات در آثار کافکا به واقعیت فراتجربی امپریالیسم تکامل یافتهای اشاره میکند که اسلوب کافکا آن را در بیزمانی تصویر میکند. جزئیات در آثار کافکا مانند رئالیسم گرههای کور زندگی فردی یا اجتماعی رابیان نمیکند، بلکه نمادهای مرموز فرا تجربة غیرقابل فهم است. هر اندازه قدرت محرک بیشتر و ورطه عمیقتر باشد، شکاف تمثیلی میان معنی و هستی آشکارتر است.
برای نویسنده دشوار و پیچیده ولی ممکن است که نگرش خود را به خودش، هم نوعانش و عموما جهان عوض کند. قطعا نیروهایی که علیه او عمل میکنند بسیار نیرومند هستند.
ادامه«
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#33
Posted: 5 May 2013 20:59
هیچ انگاری و بدبینی، ناامیدی و تشویش، سوءظن و بیزاری از خود محصول خودبهخودی جامعة سرمایهداری است که روشنفکران ناگزیر از زندگی در آن هستند.
عوامل بسیاری در آموزش و پرورش و جاهای دیگر علیه او جبههآرایی کردهاند. برای نمونه در نظر بگیرید که بدبینی برای نخبگان روشنفکر فلسفهای اشرافی و ارزشمندتر است تا اعتقاد به پیشرفت انسان. یا این عقیده که فرد -دقیقا به عنوان عضوی از نخبگان- ضرورتا قربانی نیروهای تاریخی است.یا این اندیشه که پیدایی جامعة مردمی فاجعة مطلق است. اکثر روزنامهها به ایجاد چنین جانبداریها خدمت میکنند (در حقیقت این نقش آنان برای تداوم مبارزه در جنگ سرد است). گویی که برای روشنفکران داشتن عقیدهای جز نظرات جزمی مدرنیستی دربارة زندگی، هنر و فلسفه، بیارزش است. حمایت از رئالیسم درهنر، بررسی امکانات همزیستی مسالمتآمیز میان ملل، کوشش برای ارزیابی بیطرفانه مردمگرایی، همه اینها ممکن است نویسنده را در نظر همکاران و اشخاصی که او برای ادامه حیات زندگی متکی به آنان است طرد کند. وقتی نویسندهای در منزلت «سارتر» ناگزیر از تحمل چنین حملههایی باشد احتمالا موقعیت برای نویسندگان جوانتر و کممشهورتر چهقدر خطرناک خواهد بود.
اینها و بسیاری دیگر حقایق دشواری است. اما نباید فراموش کنیم که نیروهای مقابل نیرومندی، به ویژه امروزه، در فعالیت است. نویسندهای که به منافع اساسی خود، ملت خود و نوع بشر بهطور کلی توجه دارد و تصمیم میگیرد که علیه نیروهای مسلط بر جامعه مبارزه کند اکنون دیگر تنها نیست. هراندازه او در پژوهشهایش پیشتر رود انتخاب او محکمتر و احساس تنهاییاش کمتر خواهد بود، زیرا او خود را با نیروهایی در جهان مرتبط میکند که روزی حاکم خواهند شد.
ادامه«
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#34
Posted: 5 May 2013 21:04
دورانی که در طول آن فاشیسم به قدرت رسید، مانند دوران حاکمیت فاشیستها و دوران جنگ سرد بعد از آن برای رشد رئالیسم انتقادی اصلا مناسب نبود. با این همه، کارهای عالیای در این دوران انجام گرفت، نه ترور فیزیکی و نه فشار فکری هیچ یک موفق به جلوگیری از آن نشدند. همواره نویسندگان رئالیست انتقادی بودهاند که با جنگ در شکلهای سرد و گرم آن و نابودی هنر و فرهنگ مخالفت کردهاند. آثار هنری برجستهای که در طول این مبارزه پدیدآمد کم نبودهاند.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#35
Posted: 5 May 2013 21:17
کافکا، کدام تصویر؟
آیا او داستاننویسی منزوی با ذهنی سراسر تیره و بدبین بوده؟
فرانتس کافکا در محلهای قدیمی در پراگ در سوم ژوئیه 1883دیده به جهان گشود.
از نخستین روزی که فرانتس گام به دبستان گذاشت یعنی 16 سپتامبر 1889 در راه مدرسه آنگونه که بعدها در نامهای به دوستش میلنا جسینکا نوشت با چشمان هوشیارش جهان بیرون از خانه را زیر نظرگرفت؛ جهانی که او بعدها آن را مورد نقدی اندیشمندانه قرار داد.
کافکا در دوران دبیرستان به مطالعة آثار سورن کیرکه گور و اسپینوزا پرداخت و با وجود فضای متحجر و خشک مدارس سختگیر چکسلواکی قرن نوزدهم که زیرتسلط اتریش قرار داشت به آزاد اندیشی روی آورد و با میخکی سرخ به گوشه کت خود برخلاف تفکر رایج رویای دنیای دیگری را در سر پروراند.
در «شناخت کافکا» یکی از دغدغههای مهم مقدادی آموزش شیوه نگاه و نقد ادبی به دانشجویان و پژوهشگران جوان است تا آنها با روشهای نقد علمی آشنا شده و به جای پذیرش تئوری های رایج ادبی شجاعان هگام در راه اندیشه ی جدی درباره ی نویسندگان مهم و اندیشمندان معاصر بگذارند.
در این کتاب در بخش نخست زندگی نامه ی فرانتس کافکا و مسائل خانوادگی او مانند ارتباط او با خانواده اش به ویزه پدر کافکا که شخصیتی مستبد داشته مورد بررسی قرار گرفته است.
همچنین خصوصیات فردی او از جمله علاقهاش به ارتباط با مردم عادی، قرار گرفتن در صف تهیه ارزاق عمومی همچون بقیه مردم و احترام او برای دیگران آمده است.
همچنین فضای پراگ در اواخر قرن نوزد هم و شرایط خاص حاکم بر زندگی کافکا به عنوان یک یهودی آلمانی زبانی توصیف شده است.
در این بخش میخوانیم که کافکا موفق شد دکترای حقوق را در 18 ژوئن1906 در پراگ دریافت کند و در دفتر حقوقی یکی از بستگانش به کار مشغول شود.
او پس از مدتی کار در داد گاههای پراگ سرانجام وارد اداره ی بیمه سوانح گردید و از نزدیک با اوضاع جامعه ی چلسلواکی آن روز آشنا شد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#36
Posted: 5 May 2013 21:21
هر چند کافکا با توجه به خصوصیات و ویژگی های شخصی در فعالیت های جمعی سیاسی شرکت نکرد اما با آگاهی عمیق اجتماعی، شرایط زمان رادرک کرده و با نگاهی معطوف به حقیقت بزرگی چون آزادی انسان به نوشتن روی آورد.
فرانتس کافکا در این زمان خود را چنان از لحاظ روحی و دلهره های فکری به کیرکه گور نزدیک می دید که در نامه ای به دوستش اسکارباوم، کیرکه گور را ستارهای درخشان در سرزمین دست نیافتنی نامید.
در این بخش همچنین تاثیر مکاتب ادبی و هنری زمان نویسنده چون سورئالیسم و اکسپرسیونیسم بر او موردبحث و قرار گرفته است.
کافکا هرگز نتوانست بین زندگی شخصی معمولی و نوشتن به یک آشتی دست یابد و سرانجام رابطه اش را با نامزدش فلیسه در آستانه ی سی سالگی قطع کرد و با ذهنی کمال گرا برای همیشه با جهانی که فلیسه نماینده ی آن بود، جهان پر زرق و برق ظواهر مادی و اشرافیت متکبر بدرود گفت.
نامه های کافکا و یادداشت های روزانه او به اضافه ی گفتگوهای او با گوستاو یانوش همکار وی در این برداشت از زندگی کافکا به عنوان منبع مورد استفاده قرار گرفته است.
در پایان بخش نخست جایگاه هنری کافکا در جهان غرب و بلوک شرق سیاسی بررسی شده است.
سپس مصاحبه خواندنی بهرام مقدادی با پرفسور رومن کارست از هواداران پر شور بهار پراگ دربارهی کافکا آمده است.
یکی از گفتارهای شورانگیز سارتر را درپایان این بخش میخوانیم. سخنان ژان پل سارتر در زمینه نگاه به آثار کافکا در کنفرانس صلح مسکو در ژوئیه 1962 در تحریف اندیشه و پیام کافکا در غرب و سکوت در شرق تصویر جامعی از رفتار جامعه جهانی با کافکا را ترسیم می کند.
در بخش دوم داستان «داوری» که داستانی سورئالیستی بر مبنای کشمکش عاطفی ذهن نویسنده در انتخاب هنر نویسندگی یا زندگی معمولی است، با نگاهی به زندگی خصوصی کافکا تحلیل شده است.
کافکا در رمان «آمریکا» تصویر خود از جامعه ی آرمانی که به جای رقابت ها در آن مناسباتی انسانی حاکم است را ارائه میدهد.
ادامه«
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#37
Posted: 5 May 2013 21:33
در داستان «مسخ » گره گوار سامسا قهرمان اصلی از پذیرفتن کابوس دردناک اجتماعی که در آن ویژگی های انسانی او سلب شده است سرباز می زند و به رویای ترسآور دیگری پناه می برد.
در فصل سوم میخوانیم که فرانتس کافکا از چهارم تا هجدهم اکتبر 1914 یعنی در همان سالی که دست اندرکار نوشتن رمان محاکمه بود، داستان گروه محکومین را نوشت.
او در گروه محکومین وحشتی که جنگ جهانی اول در جهان ایجاد کرده بود و چهره ماشین زده همه چیز حتی مرگ را به تصویر کشید. کافکا در این داستان به شکل زیر کانه ای همچنین استعمار قرن نوزدهمی اروپا در جهان سوم را محکوم کرد.
در "محاکمه" کافکا پوچی و شکست مبارزه ی فردی "ژوزف کا"را که صرفاً به نیروهای خود متکی است در برابر اجتماع نشان می دهد.در این داستان بزرگترین نقطه ضعف او یعنی عدم وجود تصوری دیگر از جامعه جز جامعه رایج توصیف شده است.
ژوزف کا نمیتواند مبارزه فردی خود را با مبارزات اجتماعی توام کند و بنابراین به تلخی شکست می خورد.
در فصل چهارم داستانهای کافکا در 1916 در مجموعه پزشک دهکده نقد و بررسی شده است.
در داستان" در ردیف آخر" کافکا از دید یک تماشاگر جوان زن سوار کار معلولی را توصیف می کند که نشسته بر اسبی میدان سیرک را دور می زند. در قسمت بعدی داستان خانمی زیبا وارد میدان میشود.
در این داستان تبعیض زشتی که تماشاچیان بین زن سوارکار و زن زیبا می گذارند و فرهنگ شیزده و بیاحساس مورد انتقاد واقع میشود و تماشاگر جوان، به نمایندگی از انسانیت در حالی که به نردهای تکیه می دهد به تلخی روزگار می گرید.
دلهرهی انتخاب بین عوامل مختلف و مسئولیت انسان در برابر زندگی در داستان پزشک دهکده تم اصلی داستان است.
در بررسی این داستان زندگی خصوصی کافکا و نمادهای به کار رفته مانند: مهتر، زمستان و اسب ها کاملاً مورد تحلیل و نماد شناسی قرار گرفته اند.
ادامه«
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#38
Posted: 5 May 2013 21:45
در بخش پنجم کافکا و انتقادات وی ازتعالیم کلیسا در داستان" گراکوس شکارچی" تشریح شده و نگاه کافکا به آموزش های مسیح و پیام او با نظربه اندیشه های کیرکه گور مورد بررسی قرار گرفته است.
در این بخش همچنین در داستان "دیوار بزرگ چین" مناسبات استعماری اتریش درچکسلواکی با قلم تند کافکا به باد انتقاد گرفته شده است این برداشت با خوانش دقیق متن و تحلیل فاکت های اجتماعی روزگار نویسنده به دست آمده است.
در فصل ششم در داستان" قصر" کافکا روایتگر از خود بیگانگی انسان معاصر است. در این بخش داستان از منظر چهار دیدگاه که یکی قصر را مظهر نیروی متافیزیکی، یکی مظهر ناخودآگاه انسان و دیگری مظهر استبداد پدری دانسته است و همچنین دیدگاه جامعه شناختی مورد تحلیل قرار گرفته است.
آلبر کامو می گوید که "محاکمه بیماری زمانه ما را بیان می کند اما قصر راه درمان آن را نشان می دهد.تلاش قهرمان قصر برای شناخت و تغییر شرایط راهکار او است.
در" هنرمند گرسنگی" کافکا آرزوی خود برای جهانی معنوی را در داستانی نمادین بیان می کند که این نمادها پزوهش و نمادشناسی شده است.
دید منفی کافکا نسبت به شناخت جهان تنها باتکیه بر علم و تکنولوژی در داستان" کاوشهای یک سگ" تشریح شده است.
در فصل سخن آخر یکی از آخرین داستانهای کافکا به نام" لانه" فرار هنرمند از اجتماع و درون گرایی او به تصویر کشیده شده است.
در"شناخت کافکا "خوانندگان می توانند با خط سیر اندیشهی یکی از بزرگترین نویسندگان تاریخ بشری آشنا شوند.
کافکا تا سوم ژوئن 1924 در چهل و یک سالگی با شهامت با بیماری سل مبارزه کرد و با آرزوی جهانی با مناسباتی انسانی، عادلانه و زیبا در آسایشگاه معلولین کیه یرلینگ درگذشت.
کافکا تا آخرین روزها با قلمی سرشار از احساسات انسانی از دنیایی یکسره متفاوت نوشت و با قلم خود دین خویش را به حقیقت ادا کرد.
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ارسالها: 1131
#39
Posted: 5 May 2013 23:34
مسخ هدایت از مسخ
هنگامیکه سخن از همانندیهای میان صادق هدایت و فرانتس کافکا به میان میآید، خطر پیش آمدن این فکر هست که هدایت عمیقاً تحتتأثیر کافکا بوده است. امّا اگر بتوان این فکر را کنار گذاشت، میتوان راهی را ترسیم کرد که هدایت از آن به کشف یک روح خویشاوند در کافکا رسیده است. نکتة اساسی بحث من این است که اگر هدایت تحتتأثیر کافکا بوده، در مطالعاتش، باید به این یقین رسیده باشد که خود کافکا دچار مسخ شده است. کافکایی که هدایت به خوانندگان ایرانی خود معرفی میکند، انعکاسی از زیباییشناسی و تلاشهای ادبی خود هدایت است.
برای پیبردن به ادارک هدایت از کافکا، و در همان راستا، به احساس هنرمندانة خود او، تحلیل من بر ترجمة هدایت از مسخ کافکا، و بر مقالة او تحتعنوان «پیام کافکا» استوار است. دربارة ترجمه هدایت از مسخ کافکا در دو سطح سخن خواهم گفت: سطح اول شامل تحلیلی است دربارة آن نوع تغییراتی که هدایت از نظر سبک و زبان در ترجمة خود در داستان کافکا وارد کرده است. از آنجا که هدایت در بازگردانی مسخ به فارسی از ترجمة فرانسة الکساندر ویالات بهره گرفته است و نه از متن اصلی آن به زبان آلمانی، من ناگزیرم در مقایسههای خود ترجمة فرانسة مسخ کافکا را ملاک قرار دهم و گزینههایی را که این متن بر هدایت تحمیل کرده برشمرم.
سطح دوم بررسی به مقالة هدایت دربارة کافکا اختصاص دارد که در آن هدایت رها از قید و بندهای ترجمه، با برداشتهای آزادانهتری به خواندن متنهای کافکا میپردازد و مُهر خود را بر آنها میزند. در مسیر این کار توضیحی شاید بتوانیم سرچشمههای «پیوندهای اختیاری» هدایت با کافکا را بیابیم.
امّا هرگونه بحثی از ترجمة مسخ کافکا ناگزیر باید از نحوة ترجمة جملة سهل و ممتنع گشایش داستان آغاز گردد:
ادامه»
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses
ارسالها: 1131
#40
Posted: 5 May 2013 23:36
Als Gregor Samsa eines Morgens aus unruhigen Träumen erwachte,fand er sich in seinem Bett zu einem ungeheueren Ungeziefer verwandelt [1]
[یک روز صبح وقتی گرگور سامسا از خوابهای پریشان پرید، متوجه شد که در رخت خوابش به جانور بد هیبت ناخوشایندی تبدیل شده است]. [۲] واژة Ungeziefer، که در لغت به معنای جانور موذی (vermin) است، مفاهیم خاصی را در زبان آلمانی القا میکند که انتقال آنها به انگلیسی، فرانسه، یا فارسی امر مشکلی است. همانطور که استانلی کورن گولد اشاره میکند: «واژة Ungeziefer که احتمالاً کافکا آن را میشناخته است اصلاً [در شاخهای] از زبان آلمانی به معنی "حیوان نجسی که مناسب قربانی نیست" میباشد.» [۳] آنچه که از مسخِ گرگور سامسا به یک «حشرة ترسناک» برمیآید سقوط و پستی کامل اوست. او چه از نظر انسانی و چه از نظر توجه الهی بیازش شده است.
مترجم فرانسوی، الکساندر ویالات، کلمة vermin را که به واژة آمده در متن اصلی نزدیکتر است، انتخاب میکند امّا برای صفت ungeheuer واژة فرانسة véritableرا برمیگزیند که آشکارا روح جملة گشایشی کافکا را عوض میکند. همین تعبیر است که هدایت از آن در ترجمة خود به صورت «حشرة تمام عیار عجیبی» [۴] استفاده میکند.متن فارسی از یک نظر درستتر است زیرا روشنی بیشتری به بیان کافکا میبخشد و کلماتی که هدایت برگزیده روایت را سریعتر به پیشمیرانند. با شیوة ترجمة هدایت خواننده به ماهیت دقیق استحالة گرگور پی میبرد حتی پیش از آنکه خود گرگور امکان بیاید که به ظاهر جسمی تازة خود نظری بیندازد. متن کافکا، دانسته، سرعت کمتری دارد تا در بر گیرندة آن الهامی باشد که وی برای داستانش مهم تشخص داده بود.
ادامه»
پاورقی
حتی اگر نباشی، می آفرینمت!
چونان که التهاب بیابان،
سراب را...
ویرایش شده توسط: ellipseses