انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 53:  « پیشین  1  ...  48  49  50  51  52  53  پسین »

Ghaani | اشعار قاآنی


مرد

 
شمارهٔ ۷۱


اگر خاموش بینی عارفی را
مزن طعنش که هست آسوده از ذکر
چنان از پای تا سر غرق یارست
که هم ذکرش فراموشست و هم فکر

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۲


آدمی راکاو نباشد تجربت
بر چنان آدم شرف دارد ستور
می‌خورد مسکین نمک بر جای قند
طعم شیرین را نمی‌داند ز شور
مختصر گویم به هر کاری که هست
کور بینا بهتر از بینای کور

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۳


نفس امارهٔ تو دشمن توست
دشمن خویش را مخواه دلیر
خصم چون شد‌ گرسنه گیرد خشم
لاجرم حمله آورد چون شیر
دشمن خویش را گرسنه مدار
هم مده آنقدر که گردد سیر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
شمارهٔ ۷۴


عارفان را شرم امروزست مانع از گناه
کز خدا غایب نمی بینند خود را یک‌نفس‌
زاهدان را هست حال باده‌پیمایی جبان
کاو ننوشد شب شراب از بیم‌فردای عسس

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۵


گفت رندی با یکی در نیمروز
از در اندرز رمزی از رموز
که اگر در دور ناهموار چرخ
عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز
دل منه در هیچ کار اندر جهان
کاین تعلق هست رنجی فتنه‌توز
هرچه پیشت آید از دشوار و سهل
شو رضا بر هم مکش رخسار و پوز
چون درآیی با مغان خانه کن
چون درافتی با بتان خانه سوز
آنچه حاصل بینی از صافی و درد
بی‌تمجمج درکش و جان برفروز
وانکه حاضر یابی از زیبا و زشت
بی‌تعلل درجه و در وی سپوز
بر امید نسیه نقد ازکف مده
زانکه بر ریش طمع کارست گوز

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۶


هرگناهی که خودکند جبری
همه را از خدای داند و بس
ور ازو خیری اتفاق افتد
برگشاید به شکر نفس نفس
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
شمارهٔ ۷۷


هزاران مکر و فن باشد زنان را
که نتواند یکی را چاره ابلیس
شود کاری چو بر ابلیس مشکل
بر او آسان کنند ایشان به تلبیس

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۸


مگر خدای منزه نبود ای فرزند
که این زمان تو منزه کنی به تسبیحش
کنایتیست سخنهای اهل شرع تمام
که هست شیوهٔ ارباب فقر تصریحش

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۹


ابومسیلمه گر دعوی نبوت کرد
جز این چه سود که خوانند خلق کذابش
گرفتم آنکه به شب کرمکی همی تابد
چه حدٌ آنکه برابر کنی به مهتابش
     
  
مرد

 
شمارهٔ ۸۰


ای داور زمین و زمان کز شکوه و فر
اندر جهان ندیده نظیرت نظر هنوز
الا بر آستان جلال تو آسمان
پیش کسی نبسته به خدمت کمر هنوز
در مدح اهل فارس سرودم قصیده‌ای
کز رشک اوست شخص خرد خون جگر هنوز
هم اندر آن قصیده ستودم ترا چنانک
از غیرتست دست حسودان به سر هنوز
داند خدای من‌ که نپرورده باکمال
مانند او هزار صدف یک گهر هنوز
وآن دوحهٔ ثنا که برو باد آفرین
ناورده غیر رنج و عنا برگ و بر هنوز
کردم سؤال خانه و الحق ندیده‌ام
از این سؤال غیر مذلت اثر هنوز
کردی حوالتم به امیری که مام دهر
آزاده‌ای نزاده چو او یک پسر هنوز
لیکن دو هفته بیش کنون کز تغافلش
چون بدسگال جاه توام دربدر هنوز
باری گواه باش که جز حرف مدح او
نگذشته بر زبانم حرفی دگر هنوز
     
  
مرد

 
شمارهٔ ۸۱


شهی که پردهٔ امکان اگر براندازد
شناخت می‌نتواند جز ز دادارش
فرشته و فلک و عرن و فرش و لوح و قلم
بر او سلام فرستند و آل اطهارش

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۸۲


هرکرا حسن اعتقادی هست
عذر منکر نمی کند خاموش
این مسلم بودکه خسرو را
عیب شیرین نمی‌رود درگوش

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۸۳


هر وقت که خر برآورد بانگ
وز نعرهٔ او بدردت گوش
فارغ بنشین که گردد آخر
مسکین خرک از نهیق خاموش
     
  
مرد

 
شمارهٔ ۸۴


وقتی ار رحم آورد جلاد بر بیچاره‌ای
بر دو کس رحم‌ آورد پرورد‌گار از لطف‌ خاص
هم بر آن رحم آورد کز کشتنش بخشد امان
هم‌ بر این‌ رحم‌ آورد کز دوزخش سازد خلاص

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۸۵


ای برادر گرت خطایی رفت
متمسک مشو به عذر دروغ
کان دروغت بود خطای دگر
که برد بار دیگر از تو فروغ

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۸۶


ای برادر گرت خطایی رفت
متمسک مشو به عذر دروغ
کان دروغت بود خطای دگر
که برد بار دیگر از تو فروغ
     
  
زن

 
شمارهٔ ۸۷


ای وزیری که صدر قدر ترا
هست نه خرگه بسیط بساط
تو مطاعی و کاینات مطیع
تو محیطیّ و روزگار محاط
قهر تو موجب ملال و محن
مهر تو مایهٔ سرور و نشاط
بر عالی بساط میمونت
آسمان تنگ‌تر ز سمّ خیاط
پیش عزمت چه خیزد ازگردون
نزد شاهین چه آید از وطواط
پیر عقل ترا زمانه ردا
طفل بخت ترا ستاره قماط
مهر در جنب رای تو سایه
کوه در نزد حلم تو قیراط
چرخ انجام امر و نهی ترا
چیست دانی معلم محتاط
هست منشور احتشام ترا
آسمان صفحه و نجوم نقاط
تو سپهری و سروران انجم
تو کلیمی و مهتران اسباط
خلعتت زیب پیکر حکّام
خدمتت طوق گردن ضبّاط
گوش ارباب فضل و دانش‌ را
نیست الا محامد تو قراط
کلّ مَن غاب عَن حضورک خاب
کُلّ مَن بال عَن و لائک شاط
جنبش خشم تو به گاه عتاب
شورش حشر را مهین اشراط
پیش نطقت حدیث آب خضر
قصهٔ گوهرست و ذکر مخاط
نیل خشم ترا اجل نابل
خط مهر ترا امل خطاط
قهر تو پایمرد مرگ فجا
خشم تو دستیار موت فلاط
آن اساس منیه را بانی
این لباس‌ بلیّه را خیاط
لرزد از سطوت تو پیکر خصم
چون دل عاصی از حدیث صراط
آسمان نظم کار گیتی را
از ضمیر تو کرده استنباط
صاحبا بندهٔ تو قاآنی
که کمین چاکرش‌ بود وطواط
شده از بار حادثات تنش
گوژتر ازکمانهٔ خرّاط
کارش ازکینهٔ فلک فاسد
چون طبیعت ز جنبش اخلاط
آسمان در عتاب او چالاک
چون شترمرغ در شکار قطاط
دهر در یاریش کند تفریط
چرخ در خواریش کند افراط
در تنش از محن فسرده روان
در دلش از الم گسسته نیاط
کارش اینک به سعی تست منوط
زانکه در ملک حکم تست مناط
تا قبیحست نزد اهل خرد
شغل اوباش و شیوهٔ الواط
بارگاه تو قبلهٔ اشراف
آستان تو کعبهٔ اشراط
ذکر خلق تو در نشیب و فراز
شکر جود تو در تلال و رهاط
SH.M
     
  
زن

 
شمارهٔ ۸۸


آنکه را شمع هدی نیست به دست
چون شود هادی ارباب سلوک
مفتی ما که خورد مال یتیم
حیف باشدکه دهد پند ملوک

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۸۹


مسلمست که‌‌ گنجشک نیست چون شهباز
ولی علاج ندارد ز پر زدن گنجشگ
تفاوتی که بود مشک و پشک را با هم
معینست ولیکن گزیر نیست ز پشگ
زرشگ اگرچه نباشد چو دانهٔ یاقوت
ولی هم از پی بیمار نافعست زرشگ

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۹۰


ای ستمگر ستم مکن چندان
که به مظلوم کار گردد تنگ
زان حذرکن که آورد روزی
دامن عدل کردگار به چنگ
SH.M
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹۱


ز فیض رحمت حق دمبدم فزون گردد
جمال هستی ما را فروغ رونق و رنگ
چو در برابر خورشید نور آیینه
که لمحه لمحه به صیقل ازو زدایی زنگ

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۹۲


مردی که حریص آمد هرگز نشود قانع
از لقمهٔ گوناگون وز جامهٔ رنگارنگ
گویا نشنیدستی کان خواجه به زن فرمود
کای زن چکنی زینت برخیز و بنه نیرنگ
خلقی که کریه آمد از جامه نیابد زیب
فرجی که فراخ افتد از وسمه نگردد تنگ

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۹۳


چون زبانت نیست با دل آشنا
لاف ایمان محض کفرست و دغل
زشت باشد پارسایی خودپرست
سبحه‌اش در دست و مینا در بغل
SH.M
     
  
زن

 
شمارهٔ ۹۴


چنان بیغوله دشتی آدمی‌کش
که نگذشتی در آن اندیشه از هول
تعالی‌الله بدانسان وحشت‌انگیز
که شیطان اندرو می‌گفت لاحول

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۹۵


شنیدستم که بوتیمار مرغیست
که‌ هست‌ از عشق آبش در درون غم
نشیند در کنار آب و گوید
که گر نوشم شود آب اندکی کم
بخل بدکنش را در زمانه
توگویی این صفت باشد مسلم
ز فرط حرص‌ مال خویشتن را
همی بر خویشتن دارد محرم
به هرحال از برای غیر جاوید
ز هر سو سیم و زر آرد فراهم

✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۹۶


جهان ز حوصلهٔ آرزو فراخ‌ترست
ولیک بر تو بود تنگ‌تر ز چشم بخیل
تراکه خوشهٔ خرما به دست می‌نرسد
به غیر خار چه قسمت بری همی ز بخیل
SH.M
     
  
صفحه  صفحه 49 از 53:  « پیشین  1  ...  48  49  50  51  52  53  پسین » 
شعر و ادبیات

Ghaani | اشعار قاآنی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA