ارسالها: 7673
#481
Posted: 29 Aug 2012 10:29
شمارهٔ ۷۱
اگر خاموش بینی عارفی را
مزن طعنش که هست آسوده از ذکر
چنان از پای تا سر غرق یارست
که هم ذکرش فراموشست و هم فکر
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۲
آدمی راکاو نباشد تجربت
بر چنان آدم شرف دارد ستور
میخورد مسکین نمک بر جای قند
طعم شیرین را نمیداند ز شور
مختصر گویم به هر کاری که هست
کور بینا بهتر از بینای کور
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۳
نفس امارهٔ تو دشمن توست
دشمن خویش را مخواه دلیر
خصم چون شد گرسنه گیرد خشم
لاجرم حمله آورد چون شیر
دشمن خویش را گرسنه مدار
هم مده آنقدر که گردد سیر
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#482
Posted: 29 Aug 2012 10:50
شمارهٔ ۷۴
عارفان را شرم امروزست مانع از گناه
کز خدا غایب نمی بینند خود را یکنفس
زاهدان را هست حال بادهپیمایی جبان
کاو ننوشد شب شراب از بیمفردای عسس
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۵
گفت رندی با یکی در نیمروز
از در اندرز رمزی از رموز
که اگر در دور ناهموار چرخ
عیش یا غم بایدت بیدرد و سوز
دل منه در هیچ کار اندر جهان
کاین تعلق هست رنجی فتنهتوز
هرچه پیشت آید از دشوار و سهل
شو رضا بر هم مکش رخسار و پوز
چون درآیی با مغان خانه کن
چون درافتی با بتان خانه سوز
آنچه حاصل بینی از صافی و درد
بیتمجمج درکش و جان برفروز
وانکه حاضر یابی از زیبا و زشت
بیتعلل درجه و در وی سپوز
بر امید نسیه نقد ازکف مده
زانکه بر ریش طمع کارست گوز
✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿ ✿
شمارهٔ ۷۶
هرگناهی که خودکند جبری
همه را از خدای داند و بس
ور ازو خیری اتفاق افتد
برگشاید به شکر نفس نفس
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن