ارسالها: 6216
#1
Posted: 2 Apr 2012 04:35
« جـــــــــــامـــــــــــــی »
کلمات کلیدی:
جامی+عبدالرجمن جامی+زندگی جامی+زندگی نامه جامی+بیوگرافی جامی+درباره ی جامی+نقد جامی+نقد آثار جامی+مقاله در مورد جامی+شعر جامی+اشعار جامی+شعرهای جامی+هفت اورنگ جامی+کتاب های جامی+دانلود جامی+دانلود کتاب های جامی+دانلود شعرهای جامی+دانلود دیوان جامی+دانلود هفت اورنگ جامی+دانلود اشعار جامی+عکس جامی+عکس های جامی+نورالدین عبدالرحمن+جامی+نورالدین عبدالرحمان جامی+شاعر+عارف+زندگینامه جامی+بیوگرافی جامی+آثار جامعی+اشعار جامی+دانلود آثار جامی+دانلود اشعار جامی+هفت اورنگ+سلسلةالذهب+سلامان و ابسال+تحفةالاحرار+سبحةالابرار+یوسف و زلیخا+لیلی و مجنون+خردنامه اسکندری+دانلود هفت اورنگ جامی
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#2
Posted: 2 Apr 2012 05:29
جامی
- نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی (۲۴ آبان ۷۹۳- ۲۷ آبان ۸۷۱)، (۲۳ شعبان ۸۱۷ – ۱۷ محرم ۸۹۸ ه ق) ملقب به خاتم الشعرا شاعر، موسیقیدان، ادیب و صوفی نامدار ایرانی سده ۹ قمری است.
زندگی
- از طرف پدر نسبش به محمد بن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفی سده ۲ قمری میرسد. پدرش اهل دشت (شهری در نزدیکی اصفهان) بود که در سده ۸ قمری به خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضاوت یافت و ماندگار شد. روزگار کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، که در آن زمان یکی از تبعات هرات بود در کنار پدرش سپری شد. در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید؛ در همانجا به تعلم و تعلیم پرداخت و قسمت عمده حیاتش نیز در همانجا به سر آمد و از آن زمان به جامی شهرت یافت. وی در شعر ابتدا دشتی تخلص میکرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جام ذکر کردهاست.
- جامی مقدّمات ادبیات فارسی و عربی را نزد پدرش آموخت و چون خانوادهاش شهر هرات را برای اقامت خود برگزیدند، او نیز فرصت یافت تا در مدرسه نظامیه هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شود و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر به خوبی بیاموزد و از محضر استادانی چون خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی استفادهکند. در این دوره بود که جامی با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد بهطوریکه در حلقه مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی درآمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایه حمایت پادشاه علم دوست تیموری الغ بیگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.
- جامی به افتادگی و گشادهرویی معروف بود و با اینکه زندگیای بسیار ساده داشت و هیچ گاه مدح زورمندان را نمیگفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت میورزیدند و خود را مرید او میدانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصا سلطان حسین بایقرا و امیر او علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم میداشتند و اوزون حسن آق قویونلو، سلطان محمّد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند.
- جامی سرانجام در سن ۸۱ سالگی در شهر هرات درگذشت. آرامگاه او در حال حاضر در شمال غربی شهر هرات واقع و زیارتگاه عام و خاص است.
مزار عبدالرحمان جامی در شمال غربی شهر هرات
اعتقادات مذهبی
- بر اساس نسب و طریقت نقشبندیه و نوشتههای جامی واضح است که وی حنفی و اهل سنت بوده اما چون همه اهل سنت در حب اهل بیت محمد ص سخنانی دارند و جامی نیز در این رابطه اشعاری دارد برخی او را شیعی دانستهاند؛ عدهای نیز او را متمایل به عقاید اشاعره و فقهای شافعی دانستهاند. در کتاب شواهدالنبوه جامی از خلفای چهارگانه با ادب و احترام بسیار یاد برده و ایشان را بر اهل بیت مقدم داشته، و احادیثی که در فضائل آنان به پیغمبر منسوب است همه را نقل کرده و به فارسی برگرداندهاست. با این حال جامی در مدح ائمه شیعه از جمله علی، حسن و حسین و نیز سجاد اشعاری سرودهاست و ایشان را به صدق و عدل و شجاعت ستودهاست. اما آنچه جامی در ذم و سرزنش ابوطالب و پسرش عقیل سروده بود، مورد مخالفت بسیاری از علمای شیعه و از جمله قاضی میرحسین شافعی و قاضی عبید شوشتری واقع شد تا حدی که میرحسین یزدی او را با عبدالرحمن بن ملجم قیاس کرد.
آن امام به حق ولی خدا
کاسدالله غالبش نامی
دو کس او را به جان بیازردند
یکی از ابلهی یک از خامی
هر دو را نام عبدرحمانست
آن یکی ملجم این یکی جامی
- هر چند از نظر خود او، رفض اگر حبّ آل محمّد باشد، درست و کیش همهٔ مسلمانان است و اگر منظور از آن بغض اصحاب رسول باشد، مذموم است و سپس گفتهاست مذهب «رفض» چون خواه و ناخواه به چنین بغضی میکشد، ناپسندیدهاست. دامنه عداوت منتسبین به اهل تشیع با جامی به زمان حیات او محدود نمانده و در زمان خروج صفویه و سرکوبی اهل سنت و شیعه سازی بالاجبار مردم دامنه این تجاوز بعد از وفات جامی به هرات رسید که لشکر صفوی دستور یافتند در هر کتاب و اسنادی که نام جامی را بیابند آن را تراشیده و به عوض آن خامی بنویسند که مولانا هاتفی خواهر زاده جامی در این وصف الحال شعری هم دارد.
آثار جامی
- از جامی دهها کتاب و رساله از نظم و نثر به زبانهای فارسی و عربی به یادگار ماندهاست
- آثار منظوم:جامی اشعار خود را در دو مجموعه بزرگ گردآوری کردهاست. دیوانهای سه گانه شامل قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات. جامی دیوان خود را در اواخر عمر به تقلید از امیر خسرو دهلوی در سه قسمت زیر مدون نمود:
- فاتحة الشباب (دوران جوانی)
- واسطة العقد (اواسط زندگی)
- خاتمة الحیاة (اواخر حیات)
- دیوان قصاید و غزلیات این دیوان را جامی در سال ۸۸۴ تدوین و تنظیم کردهاست. قصاید جامی در توحید و نعت پیامبر اسلام و صحابه و اهل بیت و نیز مطالب عرفانی و اخلاقیاست. جامی همچنین قصایدی در مدح یا مرثیه سلاطین و حکمای زمانش سرودهاست. غزلیات جامی غالباً از هفت بیت تجاوز نمیکند و اکثرا عاشقانه یا عارفانهاست.
- از جامی مقطعات و رباعیاتی نیز باقیاست که یا محتوی مسائل عرفانیاست و اشاره به حقایق صوفیانه دارد یا نکته لطیف عاشقانهای در آن نهفتهاست. دیوانی نیز به نام دیوان بینقاط از جامی بهجای مانده که در تمامی واژههای آن هیچ حرف نقطهداری استفاده نشدهاست. هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در قالب مثنوی است.
- مثنوی اول سلسلة الذهب به سبک حدیقةالحقیقه سنایی و در سال ۸۸۷ سروده شدهاست، در این مثنوی از شریعت، طریقت، عشق و نبوت از دیدگاه عرفانی سخن رفتهاست. مثنوی دوم سلامان و ابسال که به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قویونلوست و در سال ۸۸۵ تألیف شدهاست. حکایت سلامان و ابسان نخستین بار در شرح اشارات خواجه نصیرالدین توسی و اسرار حکمه ابن طفیل آمده بود که جامی آن را به نظم فارسی درآورد. مثنوی سوم تحفة الاحرار نخستین مثنوی تعلیمی جامی است که به سبک و سیاق مخزنالاسرار نظامی سروده شدهاست. در این کتاب اشارتهایی به آفرینش، اسلام، نماز، زکات، حج، عزلت، تصوف، عشق و شاعری آمدهاست. در انتهای این مثنوی جامی به فرزند خود ضیاءالدین یوسف پندنامهای نگاشتهاست که در آن از جوانی خود یاد کردهاست. مثنوی چهارم سبحةالابرار و آن نیز مثنوی تعلیمیاست که در سال ۸۸۷ سروده شدهاست و در آن تعالیم اخلاقی و عرفانی در باب توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل، رضا و حب آمدهاست. مثنوی پنجم یوسف و زلیخا مثنوی عشقی به سبک خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخر گرگانی است که به نام و یاد پیامبر و بیان معراج و مدح سلطان حسین بایقرا آغاز میشود. در این کتاب جامی از سوره یوسف در قرآن و نیز از روایات تورات در سفر پیدایش بهره بردهاست. تاریخ تألیف این کتاب را سال ۸۸۸ هجری دانستهاند. مثنوی ششم لیلی و مجنون مثنوی عشقیاست که به وزن لیلی و مجنون نظامی و امیرخسرو دهلوی ساخته شدهاست. مثنوی هفتم خردنامه اسکندری که مثنوی تعلیمی در حکمت و اخلاق است و در آن از حکیمان یونان از سقراط، افلاطون، ارسطو، بقراط، فیثاغورث و اسکندر سخن رفتهاست.
- آثار منثور
- آثار منثور که برخی از آنان عبارتاند از: بهارستان، رساله وحدت وجود، شرح مثنوی، نفحات الانس و منشآت.
- بهارستان جامی: این کتاب را جامی برای فرزندش ضیاءالدین یوسف تألیف کردهاست، جامی در تألیف این کتاب از گلستان سعدی تقلید کردهاست. نثر این کتاب مسجع و متکلف و آمیخته به نظم است.ان کتاب در هشت روضه نگاشته شدهاست و در هر بخش حکایاتی از اولیاءالله و بزرگان صوفیه، شعرا، حکما و پادشاهان آمدهاست. این کتاب در سال ۸۹۲ هجری تألیف شدهاست.
- شواهدالنبوه: جامی این کتاب را در سال۸۸۵ و به درخواست امیرعلیشیر نوایی نگاشت. در این کتاب سیره پیامبر اسلام از ولادت یا وفات بیان شدهاست و پس از آن زندگی سلف صالح از صحابه، تابعین و تبع تابعین آمدهاست. این کتاب به نثر ساده فارسی نوشته شدهاست و جامی در آن از اشعار فارسی و عربی و نیز احادیث و روایات نبوی استفاده کردهاست.
- اشعةاللمعات: این کتاب جامی به دستور امیرعلیشیر نوایی و در سال ۸۸۶ نوشته شدهاست، این کتاب در حقیقت شرح جامی بر لمعات فخرالدین عراقی است؛ جامی در شرح لمعات از سخنان محییالدین بن عربی و صدرالدین محمد قونوی بهره بردهاست. شرح لمعات که در آن نکات و اصطلاحات عرفا ذکر گشتهاست در بیست و هشت باب تدوین شدهاست.
- نقدالنصوص: کتاب نقدالنصوص که به نثر عربی و فارسی است و در شرح فصوصالحکم ابن عربی نوشته شدهاست.
- لوایح: این کتاب جامی به نثر فارسی مسجع است و در هفتاد و دو باب نگاشته شده که هر باب با یک رباعی عربی یا فارسی پایان یافتهاست. جامی در سال ۸۷۰ این کتاب را به جهانشاه قره قویونلو ترکمان هدیه کرد.
- لوامع: شرح جامی بر قصیده خمریه ابن فارض است که در سال ۸۷۵ نگاشته شد. این کتاب در چهارده باب نگاشته شده و موضوع آن عرفان است.
- نفحات الانس :این کتاب مشتمل بر شرح احوال پانصد و هشتاد و دو تن از بزرگان تصوف و نیز شرح زندگی سی و چهارتن از زنان عارف است؛ جامی در تألیف این کتاب به طبقاتالصوفیه محمد بن حسین سلمی و نیز به تذکرة الاولیای عطار نظر داشتهاست. یکی از شاگردان جامی به نام رضیالدین عبدالغفور لاری بر این کتاب شرحی نگاشته که به مرآة النفحات مشهور است.
- رسالات: رسالات جامی در فن معما و قافیهسازی از نخستین رسالات او هستند. از دیگر رسالات او رساله در ارکان حج است که به زبان فارسی و عربی نگاشته شده و در آن فرائض و مناسک حج و عمره همراه با تأویل عرفانی و فقهی آن آمدهاست. رسالات دیگر جامی برخی رسالات تفسیری و برخی شرح احادیث هستند که به طور پراکنده به زبان فارسی و عربی نگاشته شدهاند. از مهمترین رسالات جامی، صحیفه محمد پارسا بخاریاست که در آن احوال یکی از بزرگان صوفیه در خرگرد جام به نام محمد پارسا آمدهاست.
- نینامه: نینامه یا نائیه رسالهایست در معنی حقیقت نی که در شرح نخستین بیت مثنوی معنوی نوشته شدهاست. این مجموعه آمیخته به نظم و نثر فارسیاست و در آن به سخنان بزرگان صوفیه و برخی احادیث نبوی استشهاد شدهاست.
- رسایل: رسایل جامی رقعههایی است که به سلاطین و بزرگان یا به ارکان دولت نوشتهاست؛ این نامهها در کمال ایجاز و به نثر مسجع فارسی نوشته شدهاست.
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ویرایش شده توسط: mahsadvm
ارسالها: 6216
#3
Posted: 2 Apr 2012 05:31
مجموعه ی آثاری که از هفت اورنگ جامی در این مجموعه میبینید به این قرار است
«شما میتوانید با کلیک کردن روی هر کدام از عنوانین به قسمت مربوطه ارجاع یابید.»
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#5
Posted: 2 Apr 2012 05:46
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« از دفتر اول سلسلةالذهب تقدیس حضرت حق سبحانه تعالی »
لله الحمد قبل کل کلام
به صفات الجلال و الاکرام
هر چه مفهوم عقل و ادراک است
ساحت قدس او از آن پاک است
به هوا و هوس در او نرسی
تا ز لا نگذری به هو نرسی
ای همه قدسیان قدوسی
گرد کوی تو در زمین بوسی!
پرتو روی توست از همه سو
همه را رو به توست از همه رو
قطع این ره به راهپیمایی
کی توان گر تو راه ننمایی ؟
بنما ره! که طالب راهیم
ره به سوی تو از تو میخواهیم
احدی، لیک مرجع اعداد
واحدی، لیک مجمع اضداد
اولی و تو را بدایت نی
آخری و تو را نهایت نی
ذات تو در سرادقات جلال
از ازل تا ابد به یک منوال
بر تو کس نیست آمر و ناهی
همه آن میکنی که میخواهی
ای جهانی به کام، از در تو!
کام خواهم نه دام از در تو
به جوار خودم رهی بنمای!
در حریم دلم دری بگشای!
غایب از من، مرا حضوری بخش!
به سروری رسان و نوری بخش!
هر چه غیر از تو، ز آن نفورم کن!
پای تا فرق غرق نورم کن!
چند باشم ز خودپرستی خویش
بند، در تنگنای هستی خویش؟
وارهانم ز ننگ این تنگی!
برسانم به رنگ بیرنگی!
میپرد مرغ همتم گستاخ
در ریاض امید، شاخ به شاخ
که ز بام تو دانهای چینم
یا ز نامت نشانهای بینم
ای که پیش تو راز پنهانم
آشکارست! تا به کی خوانم
بر تو این نامهٔ پریشانی؟
چون تو حرفا به حرف میدانی
چون کند دست قهرمان اجل
طی این نامهٔ خطا و خلل،
ز آب عفوش ورق بشوی نخست!
پس به کلک کرم که در کف توست،
بهر آزادیام برات نویس!
وز خطاها خط نجات نویس!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#6
Posted: 2 Apr 2012 05:50
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« در نعمت سیدالمرسلین و خاتمالنبیین (ص) »
جامی از گفت و گو ببند زبان!
هیچ سودی ندیده، چند زیان؟
پای کش در گلیم گوشهٔ خویش!
دست بگشا به کسب توشهٔ خویش!
روی دل در بقای سرمد باش!
نقد جان زیر پای احمد پاش!
فیض امالکتاب پروردش
لقب امی خدای از آن کردش
لوح تعلیم ناگرفته به بر
همه ز اسرار لوح داده خبر
قلم و لوح بودش اندر مشت
ز آن نفر سودش از قلم انگشت
از گنه شست دفتر همه پاک
ورقی گر سیه نکرد چه باک؟
بر خط اوست انس و جان را سر
گر نخواند خطی، از آن چه خطر؟
جان او موج خیز علم و یقین
سر لاریب فیه اینست، این!
قم فانذر ، حدیث قامت او
فاستقم، شرح استقامت او
جعبهٔ تیر مارمیت، کفش
چشم تنگ سیه دلان، هدفش
وصف خلق کسی که قرآن است
خلق را وصف او چه امکان است؟
لاجرم معترف به عجز و قصور
میفرستم تحیتی از دور
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#7
Posted: 2 Apr 2012 05:56
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« گفتار در ترغیب مسترشدان آگاه بر مداومت تکرار لا اله الا الله »
ای کشیده به کلک وهم و خیال
حرف زاید به لوح دل همه سال!
گشته در کارگاه بوقلمون
تختهٔ نقشهای گوناگون!
چند باشد ز نقشهای تباه
لوح تو تیره، تختهٔ تو سیاه؟
حرفخوان صحیفهٔ خود باش!
هر چه زائد، بشوی یا بتراش!
دلت آیینهٔ خداینماست
روی آیینهٔ تو تیره چراست؟
صیقلیوار صیقلی میزن!
باشد آیینهات شود روشن
هر چه فانی، از او زدوده شود
وآنچه باقی، در او نموده شود
صیقل آن اگر نهای آگاه
نیست جز لا اله الا الله
لا نهنگیست کاینات آشام
عرش تا فرش درکشیده به کام
هر کجا کرده آن نهنگ آهنگ
از من و ما، نه بوی مانده، نه رنگ
هست پرگار کارگاه قدم
گرد اعیان کشیده خط عدم
نقطهای زین دوایر پرکار
نیست بیرون ز دور این پرگار
چه مرکب، درین فضا، چه بسیط
هست حکم فنا به جمله محیط
گر برون آیی از حجاب تویی
مرتفع گردد از میانه، دویی
در زمین و زمان و کون و مکان
همه او بینی آشکار و نهان
هست از آن برتر، آفتاب ازل
که در او افتد از حجاب، خلل
تو حجابی، ولی حجاب خودی
پردهٔ نور آفتاب خودی
گر زمانی ز خود خلاص شوی،
مهبط فیض نور خاص شوی
جذب آن فیض، یابد استیلا
هم ز لا وارهی هم از الا
نفی و اثبات، بار بربندند
خاطرت زیر بار نپسندند
گام بیرون نهی ز دام غرور
بهرهور گردی از دوام حضور
هم به وقت شنیدن و گفتن
هم به هنگام خوردن و خفتن
از همه غایب و به حق حاضر
چشم جانت بود به حق ناظر
سکر و هشیاریات یکی گردد
خواب و بیداریات یکی گردد
دیدهٔ ظاهر تو بر دگران
دیدهٔ باطنت به حق نگران
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#8
Posted: 2 Apr 2012 05:58
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« در مراقبت حال »
سر مقصود را مراقبه کن!
نقد اوقات را محاسبه کن!
باش در هر نظر ز اهل شعور!
که به غفلت گذشته یا به حضور!
هر چه جز حق ز لوح دل بتراش!
بگذر از خلق و، جمله حق را باش!
رخت همت به خطهٔ جان کش
بر رخ غیر، خط نسیان کش!
در همه شغل باش واقف دل!
تا نگردی ز شغل دل غافل!
دل تو بیضهایست ناسوتی
حامل شاهباز لاهوتی
گر ازو تربیت نگیری باز
آید آن شاهباز در پرواز
ور تو در تربیت کنی تقصیر
گردد از این و آن فسادپذیر
تربیت چیست؟ آنکه بی گه و گاه
داریاش از نظر به غیر نگاه
بگسلی خویش از هوا و هوس
روی او در خدای داری و بس!
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#9
Posted: 2 Apr 2012 06:01
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« در تحقیق معنی اختیار و جبر »
آن بود اختیار در هر کار
که بود فاعل اندر آن مختار
معنی اختیار فاعل چیست؟
آنکه فاعل چو فعل را نگریست،
ایزد اندر دلش به فضل و رشاد
درک خیریت وجود نهاد
یعنی آناش به دیده خیر نمود،
کید آن علم از عدم به وجود
منبعث شد از آن ارادت و خواست
کرد ایجاد فعل، بی کم و کاست
درک خیریت، اختیار بود
و آن به تعلیم کردگار بود
هر چه این علم و خواست، شد سبباش
اختیاری نهد خرد لقباش
وآنچه باشد بدون این اسباب
اضطراریست نام آن، دریاب!
باشد از اختیار قدرت دور
فاعل آن بود بر آن مجبور
هر که در فعل خود بود مختار
فعل او دور باشد از اجبار
گرچه از جبر، فعل او دورست
اندر آن اختیار مجبورست
ورچه بیاختیار کارش نیست
اختیار اندر اختیارش نیست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#10
Posted: 2 Apr 2012 06:05
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« در بیان به عیب خود پرداختن و نظر به عیب دیگران نینداختن »
شیوهٔ واعظ آن بود که نخست
فعل خود را کند به قول، درست
چون شود کار او موافق گفت
گرد دهد پند غیر، نیست شگفت
زشت باشد که عیب خودپوشی
واندر افشای دیگران کوشی
شب عمرت به وقت صبح رسید
صبح شیب از شب شباب دمید
چرخ گردان جز این نمیداند
کسیا بر سر تو گرداند
به طبیبان میار روی و، مجوی!
دارویی کان سیاه سازد موی
هست عیبی به هر سر مو، شیب
اینت یک پیری و هزاران عیب!
میکنی از بیاض شعر اعراض
روز و شب شعر میبری به بیاض
گاه میخواهی از مداد، امداد
میکنی شعر را چو شعر، سواد
چون زمانه سواد شعر ربود
خود بگو از سواد شعر چه سود؟
چه زنی در ردیف قافیه چنگ؟
کار بر خود کنی چو قافیه تنگ؟
هست نظمی لطیف، عمر شریف
کهش مرض قافیهست و مرگ ردیف
دل گرو کردهای به نظم سخن
فکر کار ردیف و قافیه کن
کاملان چون در سخن سفتند
اعذب الشعر کذبه گفتند
آنچه باشد جمال آن ز دروغ
پیش اهل بصیرتش چه فروغ؟
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....