انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 200 از 283:  « پیشین  1  ...  199  200  201  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی



 
غزل شمارهٔ ۱۹۸۹

اشک شمعی بود یک عمر آبیار دانه‌ام
سوختن خرمن کنید از حاصل پروانه‌ام

تیره‌بختی فرش من آشفتگی اسباب من
حلقهٔ زلف سیاه کیست یارب خانه‌ام

خرمن بیحاصلان را برق حاصل می‌شود
سیل هم از بیکسی‌ گنجیست در وبرانه‌ام

ذوق چتر شاهی و بال هما منظورکیست‌؟
کم نگردد سایهٔ مو از سر دیوانه‌ام

رفته‌ام عمریست زین‌ گلشن به یاد جلوه‌ای
گوش نه بر بوی‌ گل تا بشنوی افسانه‌ام

در زراعتگاه چرخ مجمری همچون سپند
برگ دود آرد برون گر سبز گردد دانه‌ام

روزگاری شد که چون چشم ندامت پیشگان
باده‌ها ازگردش خود می‌کشد پیمانه‌ام

سیل را تا بحر ساز محملی در کار نیست
می‌برد شوقت به دوش لغزش مستانه‌ام

قبله خوانم یا پیمبر یا خدا یا کعبه است
اصطلاح عشق بسیار است و من دیوانه‌ام

عمرها شد دست من دامان زلفی می‌کشد
جای آن دارد که از انگشت روید شانه‌ام

شوخی‌اش از طرز پروازم تماشا کردنی‌ست
شمع رنگ بسته در بال و پر پروانه‌ام

چون حباب از نشئهٔ سودای تحقیقم مپرس
بسکه می‌بالم به خود پر می‌شود پیمانه‌ام

عافیتها در نظر دارم ز وضع نیستی
چشم بر هم بسته واکرده‌ست راه خانه‌ام

چون نفس بیدل کلید آرزوها داشتم
قفل وسواس دل آخر کرد بی‌دندانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۰

برگ خودداری مجویید از دل دیوانه‌ام
ربشه‌ها دارد چو اشک از بیقراری دانه‌ام

قامت خم‌گشته بیش از حلقهٔ زنجیر نیست
غیر جنبش ناله نتوان یافتن در خانه‌ام

خاک دامنگیر دارد سرزمین بیخودی
سیل بی تشویش دامی نیست از ویرانه‌ام

دل ز دست شوخی وضع نفس خون می‌خورد
شمع دارد لرزه از یاد پر پروانه‌ام

التفات زندگی تشویش اسبابست و بس
آنقدر کز خویش دورم از هوس بیگانه‌ام

دستگاه عاریت خجلت کمین‌ کس مباد
صد شبیخون ریخت نور شمع برکاشانه‌ام

دوستان را بس که افسون تغافل ننگ داشت
گوشها در چشم خواباندند از افسانه‌ام

مزرع آفاق آفت خرمن نشو و نماست
همچو راز ریشه ترسم پر برآرد دانه‌ام

بسکه بر هم می‌زند بی‌جوهری اجزای من
چون دم شمشیر مژگان سر به سر دندانه‌ام

تا شود روشن تر اسبابی‌ که باید سوختن
احتیاج شمع دارد خانهٔ پروانه‌ام

زخمی ایجادم از تدبیر من آسوده باش
در شکستن‌گشت‌گم چون موی چینی شانه‌ام

بیدل از کیفیت شوق‌ گرفتاری مپرس
نالهٔ زنجیر هر جا گل کند دیوانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۱

تا دچار نازکرد آن نرگس مستانه‌ام
شوق جوشی زد که من پنداشتم میخانه‌ام

نشئهٔ از خود ربای محرم وبیگانه‌ام
گردش رنگم‌، به دست بیخودی پیمانه‌ام

حیرتی دارم ز اسباب جهان در کار و بس
نقش دیوارست چون آیینه رخت خانه‌ام

ظرف و مظروف اعتبار عالم تحقیق نیست
وهم می‌گوید که او گنج است و من ویرانه‌ام

آتش هستی فسردم آرزو آبی نخورد
خاک کرد آخر هوای بازی طفلانه‌ام

موی‌کافوری‌ست نومیدی‌که شمع عمر را
صبح شد داغ نظر خاکستر پروانه‌ام

هستی موهوم نیرنگ خیالی بیش نیست
در نظر خوابم ولی درگوشها افسانه‌ام

عمرها شد در بیابان جنون دارم وطن
روشنست از چشم آهو روزن کاشانه‌ام

ای نسیم ازکوی جانان می‌رسی آهسته باش
همرهت بوس بهاری هست و من دیوانه‌ام

شوخی نشو و نما از موج‌ گوهر برده‌اند
در غبار نادمیدن ریشه دارد دانه‌ام

موی مجنونم مپرس از طالع ناساز من
می‌زند گردون به سر چنگ ملامت شانه‌ام

ناله‌ها از شرم مطلب داغ دل گردید و سوخت
درد شد از سرنگونی نشئه در پیمانه‌ام

شوق اگر باقی‌ست‌، هجران جز فسون وصل نیست
شمعها در پرده می‌سوزم‌، دل پروانه‌ام

صید شوق بسملم بیدل نمی‌دانم‌ که باز
خنجر و پیکان ناز کیست آب و دانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۲

شور آفاق است جوشی از دل دیوانه‌ام
چون گهر در موج دریا ربشه دارد دانه‌ام

تا نگه بر خویش جنبد رنگ ‌گردانده‌ست حسن
نیست بیرون وحشت شمع از پر پروانه‌ام

شوخی نظمم صلای الفت آفاق داشت
عالمی شد آشنا از معنی بیگانه‌ام

یک جهان حسرت لب از چاک ‌دلم واکرده است
غیر الفت کیست تا فهمد زبان شانه‌ام

گردبادم غافل از کیفیت حالم مباش
یادی از ساغرکشان مشرب دیوانه‌ام

بلبل من این‌قدر حسرت نوای درد کیست
پرده‌های گوش در خون می‌کشد افسانه‌ام

خاک من انگیخت در راهت غبار اما چه سود
شرم خواهد آب کرد از وضع گستاخانه‌ام

رنگ بنیادم نظرگاه دو عالم آفت است
سیل پرورده‌ست اگر خاکی‌ست در ویرانه‌ام

کلفت دل هیچ جا آغوش الفت وانکرد
از دو عالم برد بیرون تنگی این خانه‌ام

بر دماغم نشئهٔ مینای خودداری مبند
می‌دمد لغزش چو اشک از شیوهٔ مستانه‌ام

قامتی خم‌کرده‌ام‌، از ضعف آهی می‌کشم
یعنی از حسرت متاعی با کمان همخانه‌ام

گردش رنگی در انجام نفس پر می‌زند
برده است از هوش چشمکهای این پیمانه‌ام

آن قیامت مزرعم بیدل که چون ریگ روان
صد بیابان می‌دود از ربشه آن سو دانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۳

عمری‌ست چون نفس به تپیدن فسانه‌ام
از عافیت مپرس دل است آشیانه‌ام

در قلزمی که اوج و حضیضش تحیر است
موج خیالم و به خیالی روانه‌ام

آهم چو دود آتش یاقوت گل نکرد
وا سوخته‌ست در گره دل زبانه‌ام

خط غبار آفت نظاره است و بس
بی‌صرفه نیست این که شناسد زمانه‌ام

نیش حسد به وضع ملایم چه می‌کند
چون موم آرمیده به زنبور خانه‌ام

ای چرخ بیش ازین اثر زحمتم مخواه
چون دل بس است تیر نفس را نشانه‌ام

اشکی به صد گداز جگر جمع می‌کنم
چون شمع زندگی‌ست به این آب و دانه‌ام

خجلت به عرض جوهر من خنده می‌کند
مویی ز چشم رستهٔ مغرور شانه‌ام

آن شور طالعم که در این بزم خواب عیش
در چشم عالمی نمک است از فسانه‌ام

بی‌اختیار می‌روم از خویش و چاره نیست
تا کی کشد عنان نفس از تازیانه‌ام

خاکم به باد رفت و نرفت از جبین شوق
یک‌سجده وار حسرت آن آستانه‌ام

آسوده‌تر ز آب گهر خاک می‌شوم
پرواز در کنار فسردن بهانه‌ام

موج فضول‌، محرم وصل محیط نیست
بی‌طاقتی مباد زند بر کرانه‌ام

بیدل اسیر حسرت از آنم‌که همچو چشم
در رهگذار سیل فتاده‌ست خانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۴

فهم حقیقت من و ما را بهانه‌ام
خوابیده است هر دو جهان در فسانه‌ام

چون بوی غنچه‌ای‌ که فتد در نقاب رنگ
خون می‌خورد به پردهٔ حسرت ترانه‌ام

پاک است نامهٔ سحر ازگرد انتطار
قاصد اگر درنگ کند من روانه‌ام

بر دوش آه محمل دل بسته است شوق
چون سبحه می‌دود به سر ریشه دانه‌ام

زبن بزم غیر شمع کسی را نسوختند
دنیاست آتشی که منش در میانه‌ام

چندی تپید شعلهٔ امید و داغ شد
چون شمع بال سوخته بود آشیانه‌ام

عجزم چو سایه بر در دیر و حرم نشاند
یک جبههٔ نیاز و هزار آستانه‌ام

آشفته نیست طرهٔ وضع تحیرم
یارب به جنبش مژه مپسند شانه‌ام

در موج حیرتی چو گهر غوطه خورده‌ام
محو است امتیاز کران و میانه‌ام

عنقا به بی‌نشانی من می‌خورد قسم
نامی به عالم نشنیدن فسانه‌ام

لبریزم آنقدر ز تمنای جلوه‌ای
کز شرم ‌گر عرق‌ کنم آیینه خانه‌ام

تا پر فشانده‌ام قفس و آشیان گم است
بیدل چو بوی‌گل به‌کمین بهانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۵

می‌دهد زیب عمارت از خرابی خانه‌ام
آب در آیینه دارد سیل در ویرانه‌ام

از گداز رنگ طاقت برنمی‌آیم چو شمع
گردش چشم ‌که در خون می‌زند پیمانه‌ام

اینقدرها بیخود جام نگاه کیستم
گوشها میخانه شد از نعرهٔ مستانه‌ام

عمرها شد از مقیمان سواد وحشتم
ریخت چشم او به‌ گرد سرمه رنگ خانه‌ام

هرکجا روشن‌ کنند از سرو او شمع چراغ
نالهٔ قمری شود خاکستر پروانه‌ام

نشئهٔ سودا به این نیرنگ هم می‌بوده است
سنگ را گل می‌کند شور سر دیوانه‌ام

اختلاط خلق بر من تهمت الفت نبست
همچو بو در طبع رنگ از رنگها بیگانه‌ام

با دل قانع فراغی دارم از تشویش حرص
مور را دست تصرف ‌کوته است از دانه‌ام

نامهٔ احوال مجنون سر به مُهر حیرت است
جای مژگان بسته می‌گردد لب از افسانه‌ام

پیچ و تاب طرهٔ امواج خون بسملم
جوهر شمشیر می‌باشد زبان شانه‌ام

عشق در انجام الفت حسن پیدا می‌کند
شمع می‌آید برون از سوختن پروانه‌ام

یار شد بی‌پرده دیگر تاب خودداری که‌ راست
ای رفیقان نو بهار آمد کنون دیوانه‌ام

صبح بودم‌ گر سبکروحی به دادم می‌رسید
سخت جانی‌ کرد بیدل خشت این ویرانه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۶

سر خط نازیست امشب زخمهای سینه‌ام
جوهر تیغ که گل کرده‌ست از آیینه‌ام

شعله‌ گر بارد فلک در عالم فقرم چه باک
حصن سنگینیست ‌گرد خرقهٔ پشمینه‌ام

چون‌ گلم در نیستی پرواز هستی بود و بس
تازه شد از خاک گشتن کسوت پارینه‌ام

می‌توان حال درون دیدن ز بیرون حباب
امتحان دل عبث وا می‌شکافد سینه‌ام

با وجود حیرتم صورت نبست آسودگی
خانه بر دوش تماشای تو چون آیینه‌ام

ناروایی در مزاج شوق معنیها گداخت
ای بسا گوهر که‌ گردید آب در گنجینه‌ام

خرقهٔ ناموس رسوایی‌ کشد از احتیاط
بخیه‌ها بر روی کار افتاد لیک از پینه‌ام

مدعی گو جمع دارد دل ز داغ انتقام
روشن است از آتش یاقوت دود کینه‌ام

انتظار فرصت از مخمور شوقت برده‌اند
جام تا در گردش آمد شنبه است آدینه‌ام

گر ادب بیدل نپیچد پنجه‌ام در آستین
می‌کند گل از گریبان حسرت دیرینه‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۷

مرده‌ام اما همان خجلت طراز هستی‌ام
با عرق چون شمع می‌جوشد گداز هستی‌ام

رنگ این پرواز حیرانم‌ کجا خواهد شکست
چون نفس عمری‌ست ‌گرد ترکتاز هستی‌ام

کاش چشمم وانمی‌گردید از خواب عدم
منفعل شد نیستی از امتیاز هستی‌ام

حاصل چندین امل چشمی بهم آوردن است
بگذر از افسانهٔ دور و دراز هستی‌ام

بر هوا چند افکنم سجادهٔ ناز غبار
سجده‌ای می‌خواهد ارکان نماز هستی‌ام

نقش من چون اشک شوخی ‌کرد و از خجلت‌ گداخت
کاش هم در پرده خون می‌گشت راز هستی‌ام

چون حبابم یک نفس پرواز و آن هم در قفس
ای ز من غافل چه می‌پرسی ز ساز هستی‌ام

صبح پیری می‌دمد ای شمع ما و من خموش
جز نفس مشکل که گیرد شاهباز هستی‌ام

چشمکم را چون شرر دنبالهٔ تکرار نیست
پر تغافل پیشه است ابروی ناز هستی‌ام

سرنگونیهای خجلت تحفهٔ ف‌حاصلی‌ست
کیست غیر از یأس بیند بر نیاز هستی‌ام

بیدل از منصوبهٔ عنقایی‌ام غافل مباش
نقد اظهاری ندارم پاکباز هستی‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۱۹۹۸

یاد من کردی به سامان‌گشت ناز هستی‌ام
نام دل بردی قیامت کرد ساز هستی‌ام

تخم عجزم پرتنک سرمایهٔ نشو و نماست
سجده‌ای می‌دانم و بس نو نیاز هستی‌ام

تنگ ظرفی احتیاطم ورنه مانند حباب
بحر می‌بالد زآغوش گداز هستی‌ام

همچو شمعم هر نگه داغی دگر ایجاد کرد
اینقدر یارب که فرمود امتیاز هستی‌ام

من هم از موهومی ساز نفس غافل نی‌ام
تاکجا خواهد دمید افسون طراز هستی‌ام

صبحم و در پردهٔ شب زندگانی می کنم
بی‌نفس خوابیده‌است افسانه ساز هستی‌ام

گر همه توفان شوم‌ کیفیتم بی‌پرده نیست
عشق درگوش عدم خوانده‌ست راز هستی‌ام

ای شرار رفته از خود پر به بیرنگی مناز
دیده‌ام رنگی که من هم بی‌نیاز هستی‌ام

سایه را بر خاک ره پیداست ترجیح عروج
اینقدر من نیز بیدل سر فراز هستی‌ام
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 200 از 283:  « پیشین  1  ...  199  200  201  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA