انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 203 از 283:  « پیشین  1  ...  202  203  204  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی



 
غزل شمارهٔ ۲۰۱۹

بر یار اگر پیام دل تنگ می‌فرستم
به امید بازگشتن همه رنگ می‌فرستم

در صلح می‌گشاید ز هجوم ناتوانی
مژه‌وار هر صفی را که به جنگ می‌فرستم

نی‌ام آن که دستگاهم فکند به ورطهٔ خون
پر اگر بهم رسانم به خدنگ می‌فرستم

به نظر جهان تمثال اگرم‌ کند گرانی
به خمی ز دوش مژگان ته رنگ می‌فرستم

اثر پیام عجزم ز خرام اشک واکش
به طواف دامن امشب دو سه لنگ می‌فرستم

ز درشتی مزاجت نی‌ام ای رقیب غافل
اگر ارمغان فرستم به تو سنگ می‌فرستم

به هزار شیشه زین بزم سر و برگ قلقلی نیست
ز شکست دل سلامی به ترنگ می‌فرستم

ز جهان رنگ تا کی‌ کشم انتظار نازت
تو بیا و گر نه آتش به فرنگ می‌فرستم

اگر انتظار باشد سبب حضور بیدل
همه‌ گر زمان وصل ‌است به درنگ می‌فرستم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۰

شب جوش بهاری به دل تنگ شکستم
گل چید خیال تو و من رنگ شکستم

مژگان بهم آوردم و رفتم به خیالت
پرهیز تماشا به چه نیرنگ شکستم

خلوتکدهٔ غنچه طربگاه بهار است
در یاد تو خود را به دل تنگ شکستم

هر ذره به‌کیفیت دل مست خروشی‌ست
این شیشه ندانم به چه آهنگ شکستم

بی‌برگی‌ام ازکلفت افسرده دلیهاست
دستی‌ که ندارم ته این سنگ شکستم

آخر به در یاس زدم حلقهٔ پیری
فریاد که نی چنگ شد و چنگ شکستم

خون گشتن دل باعث واماندگی‌ام بود
تا آبله‌ای در قدم لنگ شکستم

گرد هوسی چند نشاندم به تغافل
کونین صفی بود که بی‌جنگ شکستم

شبگیر سرشک اینهمه‌کوشش نپسندد
در لغزش پا منزل و فرسنگ شکستم

در بزم هوس مستی اوهام جنون داشت
صد میکده مینا به سر سنگ شکستم

از ششجهتم گرد سحر آینه‌دار است
چون شمع چه‌گویم چقدر رنگ شکستم

خون در جگر از شیشهٔ خالی نتوان کرد
بی‌درد دلی داشتم از ننگ شکستم

بیدل نکشیدم الم هرزه نگاهی
آیینهٔ راحتکدهٔ رنگ شکستم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۱

هرگه به برگ و ساز معیشت‌ گریستم
خندیدم آنقدر که به طاقت گریستم

چون شمع‌ کلفت سحری داشتم به پیش
دور از وطن نرفته به غربت‌ گریستم

نقشی بر آب می‌زند اجزای کاینات
حیرانم اینقدر به چه مدت گریستم

چون ابرم انفعال به دور حیا گداخت
تا بر مزار عالم عبرت‌ گریستم

ای شمع سعی عجز همین خاک ‌گشتن است
من هم به نارسایی طاقت‌ گریستم

از بسکه درد بی‌اثری داشت طینتم
در پیش هر که‌ کرد نصیحت‌ گریستم

بیدردی‌ام‌ کشید به دریوزهٔ عرق
مژگان نمی نداشت خجالت گریستم

یک اشک‌ گرم داشت شرار ضعیف من
باری به دیدهٔ رم فرصت‌ گریستم

حسرت شبی به وعدهٔ دیدارم آب‌ کرد
از هر سرشک صبح قیامت‌ گریستم

روزی که اشک شد گره دیدهٔ‌ گهر
بر تنگی معاش فراغت گریستم

هر جا طمع فکند بساط توقعی
چون آبرو به مرگ قناعت‌ گریستم

اندوهم از معاصی پوچ آنقدر نبود
بر خفت تنزل رحمت‌ گریستم

بیدل‌ گر آگهی سبب‌ گریه‌ام مپرس
بیکار بود ذوق ندامت گریستم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۲

از هوس چون شمع‌گر سر بر هوا برداشتم
چون تامل شدگریبان نقش پا برداشتم

زندگانی جز خجالت مایهٔ دیگر نداشت
تر شدم چون اشک تا آب بقا برداشتم

ناتوانی در دماغ غنچه‌ام پرورده بود
پایمال عطسه گشتم تا هوا برداشتم

خواهشم آخر به زیر بار منت پیرکرد
پیکرم خم شد زبس دست دعا برداشتم

هرکجا رفتم غبار زندگی در پیش بود
یارب این خاک پریشان از کجا برداشتم

چون نهال از غفلت نشو و نمای من مپرس
پای من تا رفت درگل سر ز جا برداشتم

از پشیمانی کنون می‌بایدم بر سر زدن
چون مژه بهر چه دست نارسا برداشتم

سر خط بینش سواد نیستیهایم بس است
گرد هستی داشت چشم از توتیا برداشتم

هرزه جولانی دماغ همت من برنداشت
چون شرر خود را ازبن ره جای پا برداشتم

بار هستی پیش از ایجادم دلیل عجز بود
چون هلال اول همان پشت دوتا برداشتم

نوبهار بی‌نشانم از سلامت ننگ داشت
تا شکستی نقش بندم رنگها برداشتم

چون جرس از بس نزاکت محمل افتاده‌ست شوق
کاروانها بار بستم گر صدا برداشتم

شبنم من زین چمن تا یک عرق‌ آید به عرض
بار صد ابرام بر دوش حیا برداشتم

طاقتم از ناتوانیهای مژگان مایه داشت
یک نگه بیدل به زور صد عصا برداشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۳

کاش یک نم‌ گردش چشم تری می‌داشتم
تا درین میخانه من هم ساغری می‌داشتم

اعتبارم قطره واری صورت تمکین نبست
بحر می‌گشتم‌ گر آب گوهری می‌داشتم

دل درین ویرانه آغوش امیدی وا نکرد
ورنه با این فقر من هم کشوری می‌داشتم

شوخی نظاره‌ام در حسرت دیدار سوخت
کاش یک آیینه حیرت جوهری می‌داشتم

وسعتم چون غنچه در زندان دلتنگی فسرد
گر ز بالین می‌گذشتم بستری می‌داشتم

صورت انجام کار آیینه‌دار کس مباد
کو دماغ ناز تاکر و فری می‌داشتم

الفت جاهم نشد سرمایهٔ دون همتی
جای قارون می‌گرفتم گر زری می‌داشتم

چون نفس عشقم به برق بی‌نشانی پاک سوخت
صبح بودم‌ گر همه خاکستری می‌داشتم

انفعالم آب کرد از ناکسی هایم مپرس
خاک می‌کردم به‌راهت‌گر سری می‌داشتم

عشق بی پرواز من پروانهٔ شمعی نریخت
تا به قدر سوختن بال و پری می‌داشتم

دل به زندانگاه غفلت خاک بر سر می‌کند
کاش چشمی می‌گشودم تا دری می‌داشتم

بیدل از طبع درشت آیینه‌ام در زنگ ماند
آب اگر می‌گشت دل روشنگری می‌داشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۴

ز خود تهی شدم از عالم خراب‌گذشتم
چه سحر بود که برکشتی از سراب گذشتم

شرار بود که در سنگ بود آینهٔ من
به ‌خویش دیر رسیدم‌ که‌ از شتاب‌ گذشتم

عنان به دست تپیدن ندارد عزم سپندم
به بزم تا رسم از پهلوی ‌کباب‌ گذشتم

به هر زمین ‌که رسیدم ز قحطسال اقامت
گریستم نفسی چند و چون‌ سحاب‌گذشتم

ز دیده تا رسدم زیر پا پیام نگاهی
چو شمع تا سحر از خود به پیچ‌ و تاب‌ گذشتم

به مایهٔ نفس اندوه حشر منفعلم‌ کرد
وبال لغزشم این بود کز حساب گذشتم

عرق نماند به پیشانی از تردد حاجت
جز انفعال ‌که داند که از چه آب‌ گذشتم

به پیریم هوس مستی از دماغ به‌در زد
قدم نگون شد و پل بست‌ کز سراب گذشتم

شرارکاغذم افتاد ختم نسخهٔ هستی
براین حروفی چند انتخاب گذشتم

تری سراغ برآمد غبار هرزه دویها
گریست نقش قدم هرکجا چو آب‌گذشتم

نفس غنیمت شوقست ترک وهم چه لازم
کجاست بحر و چه ‌گوهر گر از حباب گذشتم

سخن به پرده چه‌ گویم برون پرده چه جویم
ز جلوه نیزگذشتم گر از نقاب گذشتم

چه ممکن است به این جرأتم ز خویش‌گذشتن
اگر ز سایه گذشتم ز آفتاب گذشتم

چو بوی‌گل سبقی داشتم به جیب تأمل
چه رنگ صفحه تکانید کز کتاب‌ گذشتم

فغان‌که چشم به رفتار زندگی نگشودم
ز خود چو سایه گذشتم ولی به خواب گذشتم

سوال بیدل اگر جوهر قبول ندارد
تو لب به عربده مگشا من از جواب ‌گذشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۵

به جستجوی خود از سعی بی ‌دماغ ‌گذشتم
غبار من به فضا ماند کز سراغ‌ گذشتم

نچیدم از چمن فرصت یقین‌ گل رنگی
چو عمر هرزه خیالان به لهو و لاغ‌ گذشتم

شرار کاغذم آمد چمن پیام تغافل
به بال بلبلی آتش زدم ز باغ ‌گذشتم

نساخت حوصلهٔ شوق با مراتب همت
ز بس بلند شد این نشئه از دماغ‌ گذشتم

بهانه جوی هوس بود دور گردش رنگم
چو می‌ببوس لبی از سرایاغ ‌گذشتم

نقاب راز دو عالم شکافتم به خیالت
ز صدهزار شبستان به یک چراغ‌ گذشتم

جنون ترک علایق هزار سلسله دارد
گر این بلاست رهایی من از فراغ‌ گذشتم

اگر به لهو و لعب بردن است گوی محبت
ز دوستی به پل بستن جناغ ‌گذشتم

نوای الفت این همرهان‌ کشید به ماتم
ز کاروان به دراهای بانگ زاغ گذشتم

چرا چو شمع ننازم به قدردانی الفت
که من ز آتش سوزنده هم‌ به داغ‌ گذشتم

نیافتم چمن عافیت چو دامن عزلت
به پای خفتهٔ بیدل ز باغ و راغ‌ گذشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۶

شبی مشتاق رنگ ‌آمیزی تصویر دل ‌گشتم
زگال مشق این فن بر سیاهی زد خجل ‌گشتم

غباری بودم از آشفتگی نومید آسودن
پر افشانی عرقها کرد تا امروز گل‌ گشتم

ستم از هیأت تسلیم خوبان شرم می‌دارد
دم تیغ قضا برگشت تا خون بحل‌ گشتم

وبال موی پیری در نگیرد هیچ‌ کافر را
شبم این بسکه با صبح قیامت متصل‌گشتم

حیا ضبط عنان آتش یاقوت من دارد
شررها آب شد تا اینقدرها مشتعل‌ گشتم

ز دقت تنگ‌ کردم فطرت ارباب دانش را
چو مو در دیده‌ها از معنی نازک مخل گشتم

قناعت هر چه باشد زحمت دلها نمی‌خواهد
در مطلب زدم بر طبع خلقی دق و سل‌گشتم

به دل چندان‌ که می‌جویم سراغ خود نمی‌یابم
نمی‌دانم چه بودم در خیالش مضمحل‌گشتم

سحر هر سو خرامد شبنم ایجاد عرق دارم
نفس پرواز دادم کاینقدرها منفعل گشتم

بهار رنگم از آسودگی طرفی نبست آخر
چه سازم آشنای فرصت پیمان گسل گشتم

تلاش شوق از محرومی من داغ شد بیدل
که برگرد جهانی چون نفس بیرون دل ‌گشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۷

به تحریک نقابش گر شود مایل سر انگشتم
ز پیچیدن جهانی رشته می‌بندد بر انگشتم

مپرسید از اثر پیمایی حسن عرقناکش
اشارت‌ گرکنم از دور می‌گردد تر انگشتم

هلاکم‌کرد دست نارساکز رشک بیکاری
سنان‌ها می‌کشد عمری‌ست بر یکدیگر انگشتم

تحیرنامهٔ مضمون زنهارم که می‌خواند
ببندد نامه بر، ای‌کاش بر بال و پر انگشتم

تو ای نامهربان گر وا نداری دستم از دامن
چه دارد مدعی با من مگر بوسد سر انگشتم

اگر صد نوبتم ناز تو راند تیغ برگردن
همان چون شمع ازتسلیم بر چشم تر انگشتم

به سیم و زر چه امکانست فقرم سرفرود آرد
گلوی حرص می‌افشارد از انگشتر انگشتم

اگر چون گردباد از خاکساری می‌شدم غافل
قلم برکهکشان می‌راند تحریک سر انگشتم

دربن خمخانه‌ها مخمور من نگذشت صهبایی
صدا خواهد کشید اکنون ز طبع ساغر انگشتم

چو ماه نو به این مستی شکست امشب‌کلاه من
که خاتم هم قدح‌ کج‌ کرده می‌آید در انگشتم

نمی‌دانم چه‌گل دامن‌کشید از دست من یارب
که فریادی‌ست چون منقار بلبل در هر انگشتم

به چشم امتیازم اینقدر معلوم شد بیدل
که در دست ضعیفیها ز جسم لاغر انگشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
غزل شمارهٔ ۲۰۲۸

به فقر آخر سر و برگ فنای خویشتن‌ گشتم
سراب موج نقش بوریای خویشتن‌ گشتم

به تمثال خمی چون ماه نو از من قناعت‌کن
بس است آیینهٔ قد دوتای خویشتن‌ گشتم

به قدر گفت‌وگو هر کس در این جا محملی دارد
دو روزی من هم آواز درای خوبشتن‌ گشتم

سپند مجمرآهم مپرسید ازسراغ من
پری افشاندم وگرد صدای خوبشتن‌گشتم

غبارم عمرها برد انتظار باد دامانی
ز خود برخاستم آخر عصای خویشتن‌گشتم

دمیدن دانه‌ام را صید چندین ربشه‌ کرد آخر
قفس تا بشکنم دامی برای خوبشتن‌گشتم

حیا یک ناله بال افشان اظهارم نمی‌خواهد
قفس فرسود دل چون مدعای خویشتن‌گشتم

خط پرگار وحدت را سراپایی نمی‌باشد
به‌گرد ابتدا و انتهای خوبشتن گشتم

ندانم شعلهٔ افسرده‌ام یا گرد نمناکم
که تا ازپا نشستم نقش پای خوبشتن‌گشتم

مآل جستجوی شعله‌ها خاکستر است اینجا
نفس تا سوخت پرواز رسای خویشتن‌گشتم

درین دریا که غارتگاه بیتابی‌ست امواجش
گهروار از دل صبر آزمای خویشتن گشتم

سراغ مطلب نایاب مجنون‌ کرد عالم را
به ذوق خویش من هم در قفای خویشتن‌ گشتم

سواد نسخهٔ عیشم به درس حسن شد روشن
گشودم بر تو چشم و آشنای خویشتن‌گشتم

خطا پیمای جام بیخودی معذور می‌باشد
به یادگردش چشمت فدای خوبشتن گشتم

کباب یک نگاهم بود اجزای من بیدل‌
به رنگ شمع از سر تا به پای خوبشتن‌گشتم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 203 از 283:  « پیشین  1  ...  202  203  204  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA