انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 213 از 283:  « پیشین  1  ...  212  213  214  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۱۹

به سودای هوس عمری درین بازارگردیدم
کنون‌ گرد سرم‌ گردان‌ که من بسیار گردیدم

ندیدم جز ندامت ساز استغنای این محفل
کف دست حنایی کردم و بیکار گردیدم

فلک آخر به جرم قابلیت بر زمینم زد
گهر گل کردم و بر طبع دریا بارگردیدم

به این‌ گرد علایق نیست ممکن چشم واکردن
جنون بر عالمی پا زد که من بیدار گردیدم

به هر بیحاصلی بودم جنون انگارهٔ حرصی
ز سیر سودن دست‌ کسان هموار گردیدم

خرابات محبت بی تسلسل نیست ادوارش
چو ساغر هرکجا گشتم تهی سرشار گردیدم

وفا تا ناتمامی بگسلاند رشته‌ها سازش
به گرد هرکه گردیدم خط پرگار گردیدم

درین‌ گلشن جهانی داشت آهنگ تمنّایت
من از یک چاک دل سرکوب صد منقار گردیدم

قناعت عالمی دارد چه آبادی چه ویرانی
غبارم سایه‌ کرد آن دم که بی‌دیوار گردیدم

به قطع هرزه‌گردی‌ها ندیدم چارهٔ دیگر
ز مشق عزلت آخر تیغ لنگردار گردیدم

شعور عالم رنگم به آسانی نشد حاصل
صفاها باختم تا محرم زنگار گردیدم

خرام یار در موج گهر نقش نگین دارد
به دامن پا شکستم محو آن رفتار گردیدم

به هر جا موج می‌پیچد به خود گرداب می‌گردد
عنان از هر چه‌ گرداندم به گرد یار گردیدم

ز خود رفتن بهاری داشت در باغ هوس بیدل
بقدر رنگ‌گل من هم درین‌گلزارگردیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۰

به صد وحشت رفیق آه بی تاثیر گردیدم
ز چندین رنگ جستم تا پر این تیر گردیدم

به دوش شعله چندین دود بست امید خاکستر
به صبحی تا رسم مزدور صد شبگیر گردیدم

براین خوان هوس از انفعال ناگوارایی
به هر جا نعمتی دیدم ز خوردن سیر گردیدم

حیا کو تا بشوید سرنوشت غم نصیبم را
که با این نقش رنج خامهٔ تقدیر گردیدم

غبارم را خط نارسته پنهان داشت از یادش
به گرد خاطرش گردیدم اما دیر گردیدم

ندیدم باریاب آستان عفو طاعت را
در جرات زدم منت کش تقصیر گردیدم

چو رنگم نی بهاری بود در خاطر جوش گل
به امید شکستی گرد صد تعمیر گردیدم

خیال دی بر امروزی‌ که من دارم شبیخون زد
جوانی داشتم تا یادم آمد پیرگردیدم

به ایجاد نم اشکی قیامت کرد نومیدی
کشیدم ناله‌ها تاکلک این تصویرگردیدم

صدای پر فشان عالم آزادی‌ام بیدل
کز افسردن غبارکوچهٔ زنجیرگردیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۱

ز خودداری چو موج گوهر آخر سنگ گردیدم
فراهم آمدم چندانکه بر خود تنگ گردیدم

خموشی هم به ساز شرم مطلب برنمی‌آید
نوا بر سرمه بستم بسکه بی‌آهنگ گردیدم

به غفلت وانمودم جوهر اسرار امکان را
جهان آیینه پیدا کرد تا من رنگ گردیدم

به عرض قابلیت‌ گفتم اقبالی‌کنم حاصل
سزاوار فشار دیده‌های تنگ گردیدم

فراهم کردن اضداد ربط عافیت دارد
جهان بر صلح زد تا دستگاه جنگ‌گردیدم

ندانم از که خواهد یأس داد ناشناسایی
که من از خانه دور از خود به صد فرسنگ گردیدم

به هر بی‌دست‌وپایی سعی همت‌ کارها دارد
بنای هر که از خود رفت من چون رنگ گردیدم

به قید لفظ بودم عمرها بیگانهٔ معنی
کم میناگرفتم با پری همسنگ‌گردیدم

به پیری هم وفایی ناله نپسندید سازم را
نی این بزم بودم تا خمیدم چنگ گردیدم

به هر واماندگی ممنون چندین طاقتم بیدل
که چون پرگار گرد خود به پای لنگ گردیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۲

تا درتن باغ‌گل افشان نموگردیدم
رنگی آوردم و گرد سر او گردیدم

جز شکستم ننمودند درین دیر هوس
بارها آینهٔ جام و سبو گردیدم

سبزه‌ام چون مژه ساغرکش سیرابی نیست
زبن چه حاصل‌که مقیم لب جوگردیدم

حیرتم می‌برد از خویش ‌که چون ساغر رنگ
به چه امید شکستم، به چه رو گردیدم

فرصت سلسلهٔ زلف درازست اینجا
من به یک موی میان تو، دو مو گردیدم

خامشی هم چقدر نسخهٔ تحقیق ‌گشود
که من آیینهٔ اسرار مگو گردیدم

خاک ناگشته ز شور من و ما نتوان رست
سرمه جوشیدم و سرکوب گلو گردیدم

چون سحر نیز جهان تهمت جولان منست
نفسی بود که در پردهٔ اوگردیدم

خجلت سجدهٔ خاک در او کرد مرا
آنقدر آب که سامان وضوگردیدم

پیکرم غوطه به صد موج‌گهر زد بیدل
خوش غبار هوس آن سر کو گردیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۳

شب که آیینهٔ آن آینه‌رو گردیدم
جلوه‌ای کرد که من هم همه او گردیدم

ساغر بی‌خودی‌ام نشئهٔ پروازی داشت
رنگها بسکه شکستم همه بوگردیدم

حاصل ریشهٔ امید ازین مزرع وهم
بیش ازین نیست که پامال نموگردیدم

وضع این میکده واماندگی و بیکاری‌ست
محرم پای خم و دست سبو گردیدم

زخمها داشتم از جوهر آیینهٔ راز
صنعتی کرد تحیر که رفو گردیدم

در بیابان طلب هر که دچارم ‌گردید
به تمنای تو گرد سر او گردیدم

داشتم شعله صفت در گره بیتابی
آنقدر مایه که خرج تک و پو گردیدم

گل شبنم زده بی‌روی تو داغم دارد
ازکجا مایل این آبله‌رو گردیدم

ناتوانی است پریخانهٔ صد رنگ امید
مفت نقاش خیال تو که مو گردیدم

ترک جولان هوس موج‌ گهر کرد مرا
جمع در جیب خودم‌ کز همه سو گردیدم

در مقامی‌ که خموشی نفسی‌ گرم نداشت
بیدل از بیخبری قافله جو گردیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۴

هزار آینه با خود دچار کردم و دیدم
به‌غیر رنگ نبودم‌، بهارکردم و دیدم

ز ناامیدی خمیازه‌های ساغر خالی
چه سر خوشی ‌که به صرف خمارکردم و دیدم

ز چشم هوش نهان بود گرد فرصت هستی
چو صبح یکدو نفس اختیارکردم و دیدم

به غیر نام تو نقدی نبود در گره دل
نفس به سبحه رساندم‌، شمار کردم و دیدم

سر غرور هوا و هوس به طشت خجالت
من از عرق دم تیغ آبدار کردم و دیدم

دلی‌که داشت دو عالم فضای عرض تجمل
ز چشم بسته یک آیینه وار کردم و دیدم

به رنگ شمع بهار حضور خلوت و محفل
شکستی از پر رنگ آشکار کردم و دیدم

کنون چه پرده‌ گشاید صفا به غیر کدورت
که هر چه بود غبار اعتبار کردم و دیدم

قماش‌کارگه ما و من ثبات ندارد
منش به قدر نفس تار تار کردم و دیدم

احد عیان شد از اعداد بیشماری کثرت
هزار را یک و یک را هزار کردم و دیدم

جهان تلافی شغل ترددی که ندارد
تو فرض‌کن‌که من هیچکارکردم و دیدم

دوگام بیش نشد حامل ‌گرانی هستی
شتر نبود نفس بود بار کردم و دیدم

گرفته بود زمین تا فلک غبار تعین
ازین دو عرصه چو بیدل ‌کنار کردم و دیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۵

خون خوردم و زین باغ به رنگی نرسیدم
بشکست دل اما به ترنگی نرسیدم

عمریست پر افشان جنونم چه توان‌کرد
چون ناله درین‌ کوه به سنگی نرسیدم

خود داری من سدّ ره عمر نگردید
از سکته چو معنی به درنگی نرسیدم

چندین فلک آغوش‌کشید آینهٔ شوق
اما به عصای دل تنگی نرسیدم

راحت چقدر غفلت انجام طرب داشت
از سایهٔ‌ گل هم به پلثگی نرسیدم

این بزم به جز نشئهٔ اوهام چه دارد
جامی نگرفتم ‌که به بنگی نرسیدم

یک گا‌م درین مرحله‌ام قطع نگردید
کز یاد نگاهت به فرنگی نرسیدم

چندانکه ز خود می روم آن جلوه به پیش است
رنگی نشکستم‌ که به رنگی نرسیدم

بیدل ز گریبان دری و بی سر و پایی
ممنون جنونم‌ که به ننگی نرسیدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۶

بسکه چون طاوو‌س‌، پیچیده‌ست مستی در سرم
جام‌ها در گردش آید گر به خود جنبد پرم

گرد بادم‌، مستی‌ام موقوف کوه و دشت نیست
هر کجا گردید سر در گردش آمد ساغرم

تازه است از من بهار سنبلستان خیال
جوهر آیینهٔ زانو بود موی سرم

موج بر هم خورده دارد عرض سامان حباب
می‌توان تعمیر دل‌ کرد از شکست پیکرم

وحشت آفاق در گرد سحر خوابیده است
می‌کند خلقی جنون تا من‌ گریبان می‌درم

با خیال جلوهٔ خورشید افتاده‌ست‌ کار
همچو شبنم می‌کند بال از نگه چشم ترم

نیستم بی‌ سعی وحشت با همه افسردگی
بلبل تصویرم و تا رنگ دارم می‌پرم

حیرتم حیرت ز نیرنگ بد و نیکم مپرس
برده است آیینه‌ گشتن در جهان دیگرم

نالهٔ عجزم من و بی‌طاقتیهای محال
اینقدر آتش دل بیمار زد در بسترم

صرفه‌ای آرام نتوان برد در تسخیر من
خس به چشم دام می‌افتد ز صید لاغرم

تا به‌ کی بینم به چشم بسته داغ سوختن
همچو اخگر کاش مژگان واکند خاکسترم

از خط لعل‌ که امشب سرمه خواهد یافتن
می پرد بیدل به بال موج چشم ساغرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۷

بس که در هجر تو فرسود از ضعیفی پیکرم
می‌توان از موی چینی سایه ‌کردن بر سرم

صد عدم از جلوه زار هستی آن سو می‌پرم
گر پری از شیشه بیرونست من بیرون‌ترم

مستی حیرت خروشم آنقدر بی پرده نیست
موج می دارد رگ خوابی به چشم ساغرم

جوهر آیینه در مژگان نگه می‌پرورد
حیرتی دارم‌ که توفان جنون را لنگرم

چون سپندم آرزوها به که در دل خون شود
ورنه تا پر می‌فشاند ناله من خاکسترم

هیچکس آیینه‌دار ناتوانیها مباد
انفعال شخص پیدایی‌ست جسم لاغرم

هستی من بر عدم می‌چربد از بی‌حاصلی
خاک را تر کرد خشکیهای آب گوهرم

کس ندارد زین چمن سامان یک شبنم تمیز
چون بهار از رنگ هر گل صد گریبان می‌درم

خاک من صد درد دل توفان غبار تنگی است
حسرت بیمار عشقم ناله دارد بسترم

واعظ هنگامهٔ این عبرت آبادم چو صبح
زخم دل تا چرخ دارد نردبان منبرم

کاش بیدل پیش از آهنگ غرور خودسری
خجلت پرواز چون ابر از عرق ریزد پرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۲۸

سرمه شد آخر به خواب بی‌خودیها پیکرم
سایهٔ دیوار مژگان که زدگل بر سرم

خواب نازی‌ کرد پیدا شعله از خاکسترم
بالش پرواز شد واماندگیهای پرم

رشتهٔ تسبیحم ازگمگشته‌های یادِ کیست
تاسری از خود برآرم صدگریبان می‌درم

مزد ایمایی‌که از من رنگ حرفی واکشد
معنی نشنیده‌ای افتاده درگوش کرم

الفت خویشم بیابان‌گردی واماندگی‌ست
هر دو عالم طی شود گامی ‌که از خود بگذرم

انفعال جرم سامان بهشتی دیگر است
ازنم یک جبهه خجلت آب چندین‌کوثرم

با چنین عصیان ز دوزخ بایدم خجلت‌ کشید
ظلم مپسندید بر آتش ز دامان ترم

بی‌تکلّف چون حباب از قلزم آفات دهر
چشم اگر پوشم لباس عافیت دارد پرم

دل به عزلت خاک شد از درد آزادی مپرس
کاش از ننگ فسردن آب ‌گردد گوهرم

تهمت اوهام چندین دام پیدا می‌کند
طایر رنگم‌ کجا پرواز و کو بال و پرم

نیستم آگه مقیم خلوت اندیشه ‌کیست
اینقدر دانم که فریادی‌ست بیرون درم

سیر گلشن چیست تا دامان دل‌ گیرد هوس
می‌کند یاد تو از گل صد چمن رنگین‌ترم

بر حلاوت بس که پیچیدم غم دردم نماند
ناله‌ها بیدل به غارت داد چون نیشکرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 213 از 283:  « پیشین  1  ...  212  213  214  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA