انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 218 از 283:  « پیشین  1  ...  217  218  219  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۶۹

غبار یأسم به هر تپیدن هزار بیداد می‌نگارم
به سرمه فرسود خامه اما هنوز فریاد می‌نگارم

به مکتب طالع آزمایی ندارم از جا‌نکنی رهایی
قفای زانوی نارسایی دماغ فرهاد می‌نگارم

اگر به بر عشق تار مویی رسم به نقاش آن تبسم
ز پردهٔ دیده تا به مژگان چه حیرت‌آباد می‌نگارم

ز سطر عنوان عجز نالی مباد مکتوب شوق خالی
ز آشیان شکسته بالی پری به صیاد می‌نگارم

تعافلت‌کرد پایمالم چسان نگریم چرا ننالم
فرامشیهای رنگ حالم فرامشت باد می‌نگارم

نه ‌گرد می‌فهمم از سواری نه رنگ می‌خواهم از بهاری
شکستهٔ کلک اعتباری به اوج ایجاد می‌نگارم

درین دبستان به سعی‌ کامل نخواندم افسون نقش‌ باطل
کمالم این بس ‌که نام بیدل به خط استاد می‌نگارم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۰

مسلمان‌ گشتم و هیچ از میان نگسست زنارم
بقدر سبحه گردیدن کمرها بست زنارم

خرابات محبت از اسیران ظرف می‌خواهد
خط پیمانه‌ای دارد قدح در دست زنارم

به خود می‌لرزم از اندیشهٔ تعبیر همواری
مباد از سبحه بردارد بلند و پست زنارم

مسلمانی به‌این سامان دلکوبی نمی‌ارزد
ز چنگ اتفاق سبحه بیرون جست زنارم

به دیر همتم پروانهٔ آتش پرستیها
به خط شعلهٔ جواله باید بست زنارم

نفس را الفت دل صرفهٔ راحت نمی‌باشد
ندید آسودگی با سبحه تا پیوست زنارم

مپرس از ریشهٔ باغ تعلقهای امکانی
گسستن در بغل می‌پرورم تا هست زنارم

چو شمع از سعی الفت غافلم لیک اینقدر دانم
که تا ننشاند در خاکم ز پا ننشست زنارم

وفا سر رشته‌ای دارد که هرگز نگسلد بیدل
نمی‌افتد زگردن گر فتاد از دست زنارم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۱

من درین بحر، نه‌ کشتی نه‌ کدو می‌آرم
چون حباب از بر خود جامه فرو می آ‌رم

حرف او می‌شنوم جلوه او می‌بینم
پیش رو آینه‌ ای چند ازو می آ‌رم

خم تسلیم ز دوشم چو فلک نتوان برد
عمرها شد که در این بزم سبو می آ‌رم

بند بندم‌چونی افسانهٔ دردی دارد
تا کنم ناله قیامت به گلو می آرم

شرم می‌آیدم از طوف درش هیچ مپرس
عرفی چند به احرام وصو می‌ارم

جهتی نیست‌که در عالم دل نتوان یافت
سوی خود روی نیاز از همه سو می آرم

نقش اجناس اشارتکدهٔ بیرنگی‌ست
این من و ما همه از عالم هو می آرم

عمرها شد چو سحر می‌دهم از یاس به باد
جیب چاکی که به امید رفو می آرم

تشنه‌کامی‌ گهر قلزم بیقدری نیست
آبرویی که ندارم به سبو می آرم

چقدر گردن تسلیم وفا باریک است
پیش تیغت سر مو بر سر مو می‌ آرم

نخل شمعم‌ که به‌ گل‌ کردن صد رنگ‌ گداز
می‌شوم آب و نگاهی به نمو می‌آرم

چون‌ گل از حاصل این باغ ندارم بیدل
غیر پیراهن رنگی‌ که به بو می‌آرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۲

برآسمان رسانم وگر بر هوا برم
مشت غبار خویش ز راهت‌کجا برم

گر استخوان من بپذیرد سگ درت
بر عرش ناز سایهٔ بال هما برم

شایان دست بوس توام نیست نامه‌ای
در یوزه‌ای به قاصد برگ حنا برم

عمر به غم‌گذشته مباد آیدم به پیش
خود را ازین ستمکده رو بر قفا برم

امید فال جرات دیدار می‌زند
آیینه سان عرق‌کنم و بر حیا برم

پر نارساست‌ کوشش ظلمت خرام شمع
شب طی شود که من نگهی تا به پا برم

پیری نفس‌گداخت‌کنون ما و من خطاست
بی‌ریشه چند تهمت نشو و نما برم

عریان‌تنان ز ننگ فضولی گذشته‌اند
کو پنبه‌ای ‌که تحفه به دلق گدا برم

تا رنج انتظار اجابت توان کشید
دست دگر به دعوت دست دعا برم

آرایشی به غیرت مجنون نمی‌رسد
جیبی درم‌ که رنگ ز بند قبا برم

امید نارساست دعاکن که چون حباب
بار نفس دو روز به پشت دوتا برم

بیدل ز حدگذشت معاصی و من همان
ردّ نیستم اگر به درش التجا برم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۳

بر ندارد شوخی از طبع ادب تخمیر شرم
بی عرق‌گل می‌کند از جبههٔ تصویر شرم

در هوای ختم مقصد سرنگون تاز است مو
تا طلوع صبح پیری نیست بی‌شبگیر شرم

می‌کند عالم تلاش آنچه نتوان برد پیش
در مزاج‌کس ندارد جوهر تاثیر شرم

شیوهٔ اهل ادب در هر صفت بی‌جرأتیست
رنگ اگر گردانده باشد نیست بی‌تقصیر شرم

لعل خوبان بوسه‌گاه حسرت پیران مباد
می‌کند آب این شکر را ز اختلاط شیر شرم

ننگ بیکاری‌ کسی را بی‌عرق نگذاشته‌ست
از همین خفت ز خارا می‌چکاند قیر شرم

از تعلق رستن آسان نیست بی سعی جنون
بر نمی‌آید به زور خار دامنگیر شرم

منفعل شد عشق از وضع تکلفهای ما
دارد از تمکین مجنون نالهٔ زنجیر شرم

زین تنک روبان نمی‌باید مروت خواستن
نیست چون آیینه درآب دم شمشیرشرم

خلق غافل را همین با پوشش افتاده است ‌کار
کاش این تدبیرها را باشد از تقدیر شرم

مفت رندان‌گر تکلفها نباشد سد راه
بی‌ ازار افتاده است از هند تا کشمیر شرم

بیدل آن قرآن که ما درس حضورش خوانده‌ایم
متن آیاتش تحیر دارد و تفسیر شرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۴

ز دشت بیخودی می‌آیم از وضع ادب دورم
جنونی‌ گر کنم ای شهریان هوش معذورم

ز قدر عاجزیها غافلم لیک اینقدر دانم
که تا دست سلیمان می‌رسد نقش پی مورم

جهان در عالم بیگانگی شد آشنای من
سراب‌ آیینه‌ام گل‌ می‌کند نزدیکی از دورم

همان بهترکه خاکستر شوم در پردهٔ عبرت
نقاب از روی‌ کارم بر نداری خون منصورم

برو زاهد برای خویش هر کس مطلبی دارد
تو محو و من تغافل اشتیاق‌ جنت و حورم

به اقبال تپیدن نازها دارد غبار من
کلاه آرای عجزم بر شکست خویش معذورم

سجودی بست بار هستی آخر بر جبین من
چه‌سان سر تابم از حکم خمیدن دوش مزدورم

اگر صدق طلب دست ز پا افتادگان‌ گیرد
به‌ مستی می‌رساند لغزش مژگان مخمورم

به خون پیچیده می‌بالم نفس دزدیده می‌نالم
دمیدنهای تبخالم چکیدنهای ناسورم

مکش ای ناله دامانم مدر ای غم‌ گریبانم
سرشکی محو مژگانم چکیدن نیست مقدورم

خلل تعمیر سیلاب حوادث نیستم بیدل
بنای حسرتی در عالم امید معمورم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۵

شعورت خواه مستم وانماید خواه مخمورم
چو ساغر می‌کشی دارد ازین اندیشه‌ها دورم

نفس بی‌طاقتی را مفت ساز خویش می‌داند
همین پر می‌فشانم آشیانی نیست منظورم

مهیای گدازم آنقدر از شوق دیدارش
که سوزدکرم شبتابی به برق شعلهٔ طورم

چو توفان داشت یارب ناوک نیرنگ دیدارش
که جای خون مجمر شعله می‌جوشد ز ناسورم

ز داغ اخترم مشکل‌که بر دارد سیاهی را
دهد چون مردمک هر چند گردون غوطه در نورم

نیاز اختیار است ای حریفان عیش این محفل
که من چون شمع در مشق وگداز خویش مجبورم

ندارد درد دل سازی که بندی پرده بر رازش
چرا عریان نباشم در غبار ناله مستورم

نفس بودم فغان‌گشتم دگر از من چه می‌خواهی
ندارم آنقدر طاقت که نتوان داشت معذورم

نه از دنیا غم اندیشم نه عقبایی‌ست در پیشم
مقیم حیرت خویشم ازین پسکوچه‌ها دورم

درین محفل که پردازد به‌ داد ناتوان من
شنیدن در عدم دارد دماغ نالهٔ مورم

محبت از شکست دل چه نقصان می‌کند بیدل
نگردد موی چینی سرمهٔ آهنگ فغفورم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۶

نی سر تعمیر دل دارم نه تن می‌پرورم
مشت خاکی را به ذوق خون شدن می‌پرورم

با نگاه دیدهٔ قربانیانم توأمی است
بی‌نفس عمری‌ست خود را درکفن می‌پرورم

صبر دارم تا کجا آتش به فریادم رسد
تخم نومیدی سپندم سوختن می‌پرورم

سایه وار آسودگیهایم همان آوارگی‌ست
تیره روزم شام غربت در وطن می‌پرورم

پیرم و شرمم نمی‌آید ز افسون امل
عبرتی در سایهٔ نخل‌کهن می‌پرورم

بسته‌ام دل را به یاد چین‌ گیسوی‌ کسی
در دماغ نافه‌ای فکر ختن می‌پرورم

اختیار گوشهٔ خاموشیم بیهوده نیست
قدردان معنی‌ام ربط سخن می‌پرورم

بی‌تماشایی نمی‌باشد تعلق زار جسم
در قفس زین مشت پرگل در چمن می‌پرورم

اشک مجنون آبیار انتظار عبرتی‌ست
می‌دمد لیلی نهالی را که من می‌پرورم

بیدل این رنگی ‌که عریانی ز سازش‌ کم نبود
در قیاس ناز آن‌ گل پیرهن می‌پرورم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۷

چه حاجتست به بند گران تدبیرم
چو اشک لغزش پایی بس است زنجیرم

اثر طرازی اشک چکیده آن همه نیست
توان به جنبش مژگان‌کشید تصویرم

ز بسکه ششجهت از من‌گرفته است غبار
اگر به چرخ برآیم همان زمینگیرم

ز یأس قامت خم‌گشته ناله‌ام نفس است
شکسته‌اند به درد کمان تدبیرم

جنون من چو نگه قابل تسلی نیست
مگر به دیدهٔ حیران‌کنند زنجیرم

نگشت لنگر آسایشم زمینگیری
چو سایه می برد از خویش پای در قیرم

نوای پست و بلند زمانه بسیارست
خیال چند فریبد به هر بم و زیرم

رمید فرصت هستی و من ز ساده‌دلی
چو صبح می‌روم از خویش تا نفس‌گیرم

دلیل حجت جاوید بیش از اینم نیست
که بی‌تو زنده‌ام و یک نفس نمی‌میرم

به جای ناله نفس هم اگر کشم ‌کم نیست
نمانده است دماغ خیال تأثیرم

هجوم جلوهٔ یار است ذره تا خورشید
به حیرتم من بیدل دل از که برگیرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۱۷۸

چه نیرنگست یارب در تماشاگاه تسخیرم
که آواز پر طاووس می‌آید به زنجیرم

دلم یک ذره خالی نیست از عرض مثال من
بهارم هر کجا رنگیست می‌نازد به تصویرم

کتاب صلح کل ناز عبارت برنمی‌دارد
ز بخت ما و من چون خامشی صافست تقریرم

به دام حیرت صیادکو اندیشهٔ فرصت
چکیدن در شکست رنگ دارد خون نخجیرم

سری در خویش دزدیدم به فکر حلقهٔ زلفی
دهان مارگل کرد از گریبان گلوگیرم

سراپایم خطی داردکه خاموشیست مضمونش
قضاگویی به ‌کلک موی چینی ‌کرد تحریرم

چو موج‌گوهرم باید زمینگیر ادب بودن
برش قطع روانی‌ کرده است از آب شمشیرم

چه سازم سستی طالع زخویشم برنمی‌آرد
وگرنه چون مژه در پر زدنها نیست تقصیرم

غبار حسرتم وامانده از دامان پروازی
دهد هرکس به بادم می‌تواند کرد تعمیرم

ز ساز هستی‌ام با وضع حیرانی قناعت‌کن
نفس در خانهٔ نقاش گم کرده‌ست تصویرم

نشاند آخر هجوم غفلتم در خاک نومیدی
به‌رنگ خواب‌با واماندگی بوده‌ست تغییرم

ز بی‌قدری ندارم اعتبار نقطهٔ جهلی
کتاب آسمان دانستم و این است تفسیرم

گهی از شوق می‌بالم‌گهی از درد می‌کاهم
نوای‌گفت وگو پیرایهٔ چندین بم و زیرم

بقدر بیخودی دارم شکار عافیت بیدل
چو آه شمع یکسر رنگ می‌باشد پر تیرم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 218 از 283:  « پیشین  1  ...  217  218  219  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA