ارسالها: 6216
#221
Posted: 10 Apr 2012 08:49
غزل شمارهٔ ۲۱۹
آنچه نذر درگه آوردیم ما
تحفه، شیئالله آوردیم ما
جان محزون پیشتاز عجز بود
آه بر لب هرگه آوردیم ما
خاک پست و دامن گردون بلند
عذر دست کوته آوردیم ما
آمدیم از عالم یکتا و لیک
عالمی را همره آوردیم ما
زین خروشیکز نفس انگیختیم
بر قیامت قهقه آوردیم ما
نفی ما، آیینهٔ اثبات اوست
گرکتانگم شد مه آوردیم ما
کبریاکم بود درتمهید عجز
تاگدا گفتی شه آوردیم ما
برگریبان ریختیم از شش جهت
زور یوسف بر چه آوردیم ما
بیگمان غیر از یکی نتوان شمرد
خواه یک خواهی ده آوردیم ما
چون نفس نرد خیالات دلیم
گاه بردیم وگه آوردیم ما
بیدلان یکسر نیاز الفتند
گر تو بپذیری ره آوردیم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#222
Posted: 10 Apr 2012 08:50
غزل شمارهٔ ۲۲۰
عمریستگردگردش رنگ خودیم ما
چون آسیا فلاخن سنگ خودیم ما
دریاد زندگی به عدم ناز کنیم
رنگ حنای رفته زچنگ خودیم ما
فرصتکجاست تا به تظلم جنونکنیم
دنبالهای زگرد ترنگ خودیم ما
فکر و وقار و خفتکس در خیالکیست
کم نیستگرترازوی سنگ خودیم ما
کو دور آسمان وکجا گردش زمان
سرگشتههای عالم بنگ خودیم ما
از همگذشته است پیکاروان عمر
واماندهٔ شتاب و درنگ خودیم ما
نخجیرگاه عجز رهاییکمند نیست
هم خود ز رنگ جسته پلنگ خودیم ما
ای شمع، عافیتکده، تسلیم نیستیست
کشتینشینکام نهنگ خودیم ما
رسواییی به فطرت ناقص نمیرسد
مجنون قبا ز جامهٔ تنگ خودیم ما
از صنعت مصوررنگ حنا مپرس
دلدارگل به دست فرنگ خودیم ما
کس محرم ادبگه ناموس دل مباد
جایی رسیدهایمکه ننگ خودیم ما
تا زندهایم تاب وتب از ما نمیرود
بیدل به دل خلیده خدنگ خودیم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#223
Posted: 10 Apr 2012 08:50
غزل شمارهٔ ۲۲۱
بسکه از ساز ضعیفیها خبر داریم ما
چنگ میگردیم اگر یک ناله برداریم ما
عاشقان را صندل آسودگی دردسرست
تا به سر، دردی نباشد، دردسر داریم ما
ازکمال ما ممیپرسیکه چون آه حباب
در خود آتش میزنیم از بس اثر داریم ما
خاک گردیدیم و از ما آبرویی گل نکرد
رنگ و بوی سبزههای پی سپر داریم ما
هرقدر افسرده گردد شعله از خود میرود
در شکست بال، پرواز دگر داریم ما
ششجهت آیینهدار شوخی اظهاراوست
نیست جزمژگان حجابی راکه برداریم ما
هیچ آهی سر نزدکز ماگدازیگل نکرد
همچو دل در آبگردیدن جگرداریمما
ما وصبح ازیکمقام احراموحشت بستهایم
از نفس غافل نخواهی بود پر داریم ما
رفعکلفت از مزاج تیرهبختان مشکل است
همچو داغ لاله شام بیسحر داریم ما
انفعال هستی از ما برندارد مرگ هم
خاک اگرگردیم آبی در نظر داریم ما
سجده بالینیم، از سامان راحتها مپرس
همچواشک خود جبین در زیرسر داریمما
بیدل از ما ناتوانان دعوی جرأت مخواه
کم زدن از هرچهگویی بیشتر داریم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#224
Posted: 10 Apr 2012 08:52
غزل شمارهٔ ۲۲۲
تا دربنگلزار چون شبنمگذر داریم ما
بادهای در جام عیش از چشم تر داریم ما
سهل نبود در محیط دهر پاس اعتبار
آبرویی چونگهر همراه سر داریم ما
چون صداهرچند در دامقس واماندهایم
از شکست خاطر خود بال وپر داریم ما
کی به سیلگفتگو بنیاد ماگیرد خلل
کوه تمکین خانهای ازگوشکر داریم ما
کس بهتیغ سرکشی باما نمیگردد طرف
اززمینگیری چو نقش پا سپر داریم ما
شعلهٔ ما فال خاکستر زد و آسوده شد
ای هوس بگذر، سری درزیرپر داریمما
رنگما از خاکساری برنمیدارد شکست
چون علم،گردی ز میدان ظفر داریم ما
از دل گرمی توان درکاینات آتش زدن
ساز چندینگلخنیم ویک شرر داریم ما
نالهرا ای دل بهبادغم مدهاین رشتهایست
کزپی شیرازهٔ لخت جگر داریم ما
فتنهها از دستگاه زندگیگل کردنیست
از نفس، صبح قیامت در نظر داریم ما
میرسیم آخر همان تا نقش پای خود چوشمع
گر سراغ رنگهای رفته برداریم ما
بیدل اندر جلوهگاه چین ابروی کسی
کشتی نظاره در موج خطر داریم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#225
Posted: 10 Apr 2012 08:52
غزل شمارهٔ ۲۲۳
حیرت دیدار سامان سفر داریم ما
دامن آیینه امشب برکمر داریم ما
تا سراغگوهر دل در نظر داریم ما
روزوشب گردابوش درخودسفر داریمما
خندهٔ ماچون گل از چاکگریباناستو بس
نسخهای از دفتر صنع سحر داریم ما
بیتأمل صورت احوال ما نتوان شناخت
کسوت آهی چو دود دل به بر داریم ما
از ندامت سیرها در باغ عشرت میکنیم
گل به سر داریم تا دستی به سر داریم ما
چونحباب اینجا متاع خانه برق خانهاست
آه نتوانگفت، آتش در جگر داریم ما
گرچهاز جوهر سرافرازیست ما را چون چنار
این تهیدستی هم از نقد هنر داریم ما
نیست چندان رونقی در رنگ عیش بیثبات
ورنه صدگل خنده دریک مشت زر داریم ما
تا نگاهیگلکند ذوق تماشا رفته است
چون شرر سامان فرصت اینقدر داریم ما
هرکه از خود میرود ماییمگرد رفتنش
چون نفس از وحشت دلها خبر داریم ما
در دماغ شوق دود حسرتی پیچیده است.
کیست جزتیغ توتا فهمد چه سر داریم ما
جرأت پرواز برق خرمن آسودگیست
یک جهان آشفتگی در بال و پر داریم ما
باغ دهر از ماست بیدل روشناس رنگ درد
لالهسان آیینهٔ داغ جگر داریم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#226
Posted: 10 Apr 2012 08:53
غزل شمارهٔ ۲۲۴
نام خود را تا به رسوایی علم داریم ما
از ملامتکی به دل یک ذره غم داریم ما
از قناعت بود ما را دستگاه همتی
چون هما در ظل بال خودکرم داریم ما
بر امید آنکه یابیم از دهان او نشان
روی خود را جانب ملک عدم داریم ما
در حرم،گه شیخ وگاهی راهب بتخانهایم
هرکجا باشیم بیدل یک صنم داریم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#227
Posted: 10 Apr 2012 08:54
غزل شمارهٔ ۲۲۵
صورت وهم به هستی متهم داریم ما
چون حباب آیینه بر طاق عدم داریم ما
محملماچونجرس دوشتپشهایدلاست
شوق پندارد درین وادی قدم داریم ما
آنقدر فرصتکمین قطع الفتها نهایم
عمر صبحیم از نفس تیغ دو دم داریم ما
میتوان از پیکرما یکجهان محرابریخت
همچوابرو هرسر مو وقف خم داریم ما
دل متاعی نیستکز دستش توان انداختن
گرهمه خون نقش بندد مغتنم داریم ما
شوخ چشمی رنج استسقاء ارباب حیاست
هرقدر نظاره میبالد ورم داریم ما
گر بهخود سازدکسی سیر وسفر درکارنیست
اینکه هرسو میرویماز خویش رم داریمما
رنگها دارد بهار عالم بیرنگ عشق
حسن اگر خواهد دویی آیینه هم داریم ما
حیرتما حسنرا افسون مشق جلوههاست
همچوآیینه بیاضی خوش قلم داریم ما
گر نباشد اشک، خجلت هم تلافی میکند
بهر عذر چشم تریک جبهه نم داریم ما
دیدهٔحیران سراغ هرچهخواهی میدهد
خلقی از خود رفته و نقش قدم داریم ما
چند باید بود زحمتپرور ناز امید
بیدل از سامان نومیدی چهکم داریم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#228
Posted: 10 Apr 2012 08:54
غزل شمارهٔ ۲۲۶
باکمال اتحاد ازوصل مهجوریم ما
همچو ساغر می بهلب داریم و مخموریم ما
پرتو خورشید جز در خاک نتوان یافتن
یکزمین و آسمان از اصل خود دوریمما
درتجلی سوختیم وچشم بینش وا نشد
سخت پابرخاست جهل مامگرطوریم ما
با وجود ناتوانی سر بهگردون سودهایم
چون مه سرخط عجزیم ومغروریم ما
تهمت حکم قضا را چاره نتوان یافتن
اختیار از ماست چندانیکه مجبوریم ما
مفت ساز بندگیگر غفلت وگر آگهی
پیش نتوان برد جزکاریکه مأموریم ما
بحر در آغوش و موج ما همان محوکنار
کارها با عشق بیپرواست معذوریم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#229
Posted: 10 Apr 2012 08:55
غزل شمارهٔ ۲۲۷
طرح قیامتی ز جگر میکشیم ما
نقاش نالهایم و اثر میکشیم ما
توفان نفس نهنگ محیط تحیریم
آفاق راچوآینه در میکشیم ما
ظالمکند به صحبت ما دل زکین تهی
از جیب سنگ نقد ش؟ر میکشیم ما
زین عرض جوهریکه درآیینه دیدهایم
خط بر جریدههای؟ر میکشیم ما
تا حسن عافیت شود آیینهدار ما
از داغ دل چوشعله سپرمیکشیم ما
در وصل همکنار خیالیم چاره نیست
آیینهایم و عکس به بر میکشیم ما
اینجا جواب نامهٔ عاشق تغافل است
بیهوده انتظار خبر میکشیم ما
آیینه نقشبند طلسم خیال نیست
تصویرخود به لوح دگرمیکشیم ما
وحشت متاع قافلهٔ گرد فرصتیم
محمل به دوش عمرشررمیکشیم ما
تا سجده بردهایم خم پیکر نیاز
زین بار زندگیکه به سر میکشیم ما
ایناست اگرتصرف عرض شکست رنگ
آیینهٔ خیال به زر میکشیم ما
خاک بنای ما به هواگرد میکند
بیدل هنوزمنتپرمیکشیم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
ارسالها: 6216
#230
Posted: 10 Apr 2012 09:01
غزل شمارهٔ ۲۲۸
عمریست ناز دیدهٔ تر میکشیم ما
از اشک، انتظارگهر میکشیم ما
تسخیرحسن درخور حیرتنگاهی است
صید عجب به دام نظرمیکشیم ما
دامنکشان ز ناز به هر سوگذرکنی
چون سایه زیرپای توسرمیکشیم ما
از خلق اگرکنارهگرفتیم مفت ماست
کشتی زچارموج خطرمیکشیم ما
پروازما سری نکشید ازشکست بال
امروزناله هم ته پر میکشیم ما
ای چرخ پاس آه دل خسته لازم است
این رشته را ز پایگوهر میکشیم ما
عمریست درادبکدهٔ وضع خامشی
از ناله انتقام اثر میکشیم ما
شمع خموش انجمن داغ حیرتیم
خمیازهٔ خمار نظر میکشیم ما
داغ سپهر مرهم کافور میبرد
زین آهکزجگر چوسحرمیکشیم ما
همچوننفس بنایجهان برتردداست
درمنزلیم ورنج سفرمیکشیم ما
فرصتکفیل اینهمه شوخی نمیشود
آیینهای به روی شرر میکشیم ما
بیدل به جرم آنکه چو آیینه سادهایم
خاکسترست آنچه به بر میکشیم ما
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....