انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 230 از 283:  « پیشین  1  ...  229  230  231  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۸۹

صفحهٔ هستی شرر تاراج آهی می‌کنم
یک نگه سیر چراغان جلوه‌گاهی می‌کنم

تا غبار من به ناز آسمانی پر زند
مشت خاکی هست نذر شاهراهی می‌کنم

آنقدر واماندهٔ عجزم که مانند هلال
سیر ابرو تا جبین در عرض ماهی می‌کنم

دوری مقصد به این نیرنگ هم می‌بوده است
کز خیال پر به خود هم اشتباهی می‌کنم

هیچکس را جز حیا در جلوه‌گاهش بار نیست
چشم می‌گردد عرق تا من نگاهی می‌کنم

در طریق عجز همدوشم به وضع آبله
سر به پایی می‌گذارم قطع راهی می‌کنم

گر بهشتم مدعا می‌بود تقوا کم نبود
امتحان رحمتی دارم گناهی می‌کنم

دوستان معذور کز سر منزل وضع شعور
بس که دورم یاد خود هم گاه‌گاهی می‌کنم

اینقدر هم مشرب گرداب غفلت داشته‌ست
در محیط از جیب خویش ایجاد چاهی می‌کنم

قامت پیری سرم در دامن زانو شکست
شوق پندارد خیال کج‌کلاهی می‌کنم

بس که چون صبحم تنک سرمایه افتاده‌ست شوق
می‌درم صد جیب تا اظهار آهی می‌کنم

بیدل از سیر بهارستان امکانم مپرس
بس که رنگم می‌پرد هر سو نگاهی می‌کنم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۰

باز بیتابانه ایجاد نوایی می‌کنم
مطلب دیگر نمی‌دانم دعایی می‌کنم

مدعای صبح زین باغ امتحان فرصت است
تا نفس پر می‌زند کسب هوایی می‌کنم

ناامید عالم اقبال نتوان زیستن
استخوان نذر مدارای همایی می‌کنم

دامن دیگر نمی‌یابم درین حرمان ‌سرا
عذر بیکاری‌ست بیعت با حنایی می‌کنم

چون نفس کارم به تعمیر دل افتاده‌ست لیک
طرح بنیادی ز آب و گل جدایی می‌کنم

زور بازوی توکٌل ناخدای دیگر است
بی‌غم ساحل درین دریا شنایی می‌کنم

هر کجا باشم درین وحشت دلیل کاروان
جاده‌ها را محمل بانگ درایی می‌کنم

کو جوانی تا توانم عذر طاقت خواستن
پیرگشتم خدمت قد دوتایی می‌کنم

پیش یارانم دل بی‌آرزو شرمنده کرد
جام خالی ‌گر قبول افتد حیایی می‌کنم

از تصنع ننگ دارم ورنه من همچون سحر
می‌درم جیبی دماغ دلگشایی می‌کنم

یک سر مو گر برون آیم ز فکر نیستی
یا قیامت می‌نمایم یا بلایی می‌کنم

ما و من بیدل تعلق باف شغل زندگی‌ست
رشته‌ها می‌تابم و بند قبایی می‌کنم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۱

عمرها شد از ادب موج گهر در دامنم
ننگ لغزیدن ندارم پای سر در دامنم

با حلاوت آنقدر جوشیدم از یاد لبی
کارزو چین شد چو بند نیشکر در دامنم

تا عرق باشد نم اشکی دگر درکار نیست
چون جبین شرمساران چشم تر در دامنم

برکمر دارند دامن وحشت آهنگان و من
وحشتی دارم که می‌بندد کمر در دامنم

می‌زدم پایی به غفلت فتنه‌ها وا کرد چشم
خفته بود آشوب چندین دشت و در، در دامنم

بیش ازبن نتوان در پرواز گمنامی زدن
کز خجالت ریخت عنقا بال و پر در دامنم

ناامید وحشتم از بیدماغیها مپرس
بس که چیدم نیست از دامن اثر در دامنم

عشق ز افسون نفس هیهات آگاهم نکرد
چنگ زد این خار غم پر بی‌خبر در دامنم

با فلک‌گفتم ره صحرای عجزم طی نشد
گفت من‌ هم چون تو حیران سفر در دامنم

در چه سامان است بیدل‌ کسوت مجنون من
تا گریبان در خیال آید سحر در دامنم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۲

ادب سرشتهٔ عجزم مپرس از آیینم
به پا چو آبله فرسودنست تسکینم

ز محو یاد تو آزار کس چه امکان است
مژه ندید گرانی ز خواب سنگینم

به اختلاط هوس سخت مایلم یارب
سریشمی ‌نکند غفلت‌ شلایینم

چو شمع راحتم از پهلوی ضعیفیهاست
پر است از پر رنگ شکسته بالینم

هزار شکر که آخر ز حسن سعی وفا
حنای پای تو گردید اشک رنگینم

ز نقش پای تو بوی بهار می‌آید
بیاکه جبهه نهم برزمین وگل چینم

تپیدن دل من جوهر چه آینه است
که می‌روم ز خود و جلوهٔ تو می‌بینم

به آستان تو عهد غبار من اینست
که‌ گر سپهر شوم جز به خاک ننشینم

نه نقش پایم و نی سایه اینقدر دانم
که خاک راه توام خواه آن و خواه اینم

هوس به لذت جاهم نکرد دعوت حرص
مگس نداد فریب از لعاب شیرینم

به پایداری صبرم فلک ندارد دست
به نشتر رگ خارا کمر کشد کینم

نهفته در سخنم انفعال مضمونی
که لب چو جبهه عرق می‌کند به ‌تحسینم

به رنگ جوهر آبی ‌که در گهر سوزد
غبارگشته‌ام اما بجاست تمکینم

مبرهن است ز آثار نام من بیدل
که غره نیستم از زمرهٔ مساکینم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۳

بی دستگاهیی بود چون شمع در کمینم
پیشانی عرق ریز برداشت آستینم

بی قدریم برآورد همقدر آتش خس
بر خیزم از سر خویش تا زیر پا نشینم

آزادگان ازین باغ با صد طرب گذشتند
صبحی نشد که من هم دامن به خنده چینم

نامم گداخت چندان از انفعال شهرت
کز فلس ماهیان برد نقش دگر نگینم

گویند از میانش جز در کمان نشان نیست
من هم درین توهم همسایهٔ یقینم

چون موج از محبت هر چند آب‌گشتم
نگذاشت آتش آخر دنبال انگینم

در صلحنامهٔ هوش ثبت است بی‌دماغی
رحمی است کز خط جام بندد کمر نگینم

الفاظ بی معانی بر فطرتم ستم کرد
دست چنار تا کی بندد حنای زینم

خودداری‌ام دل افشرد کو صنعت جنونی
کز چاک یک گریبان صد دامن آفرینم

آخر به سجده تازی از من‌ که می‌برد پیش
بگذار یک دو روزی میدان‌کشد جبینم

سامان سر بلندی یمنی نداشت بیدل
چون شمع آخر کار زد گریه بر زمینم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۴

ز نور عالم امکان گر انتخاب گزینم
چرا ترا نگزینم‌که آفتاب‌گزینم

چراغ عشرت این بزم بی تو نور ندارد
مگر در آتشی افتم که ماهتاب گزینم

به چشمه گر بردم احتیاج تشنه لبی‌ها
جبین به عرق دهم تا ز آب تری گزینم

ز حرص چند کشم انتظار مخمل و دیبا
روم به سایهٔ دیوار فقر و خواب‌ گزینم

به محفلی که نم منتی است در می جامش
سپند نالم اگر اشکی از کباب گزینم

طپانچه نقد نشاط است و گوشمالی مالش
چه آرزو کنم از دف‌، چه از رباب‌ گزینم

گذشته است ز هم کاروان محمل فرصت
درنگ ‌کو که من بیخبر شتاب‌ گزینم

به هر دری‌که نشاند ز خود تهی شدن من
چو حلقه چشم‌ کنم باز و فتح‌ باب‌ گزینم

به مکتبی‌که بود درسش از حدیث تعلق
همین گسستن شیرازه از کتاب گزینم

نی‌ام ستمکش اوهام تا به زهد ریایی
خمار خلد ز ترک شراب ناب‌ گزینم

به قصر خلد رسانم طناب خیمهٔ عصیان
چو ریش زاهد اگر یک دو گز ثواب‌ گزینم

فلک اگر دهدم اختیار عزت و خواری
به‌گنج پا زنم و یک دل خراب‌گزینم

مدم به‌گوش خیالم فسون آتش الفت
که شکل موی ضعیفم مباد تاب‌گزینم

دماغ دردسر موج این محیط که دارد
قدح نگون‌کنم و مشرب حباب‌گزینم

بجوشم و به در ایم ازبن هوسکده بیدل
به جوش خم چقدر خامی شراب‌ گزینم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۵

تا چند ز غفلت طرب اندیش نشینم
کو درد که لختی به دل ریش نشینم

یک چشم زدن الفت اشک و مژه‌ کم نیست
ظلمست درین غمکده زین بیش نشینم

در آتش امید سپندم منشانید
ناجسته ز خود چند به تشویش نشینم

گردون دو نفس نقش حصیرم نپسندید
تا پهلوی آسایش درویش نشینم

آب‌ گهرم چند درین‌ کینه پرستان
ممنون دم تیغ و سر نیش نشینم

از نقش قدم سرکشی ناز نشاید
تا محو شدن به‌ که ادب‌ کیش نشینم

بر دامن پاک تو غبارم من بیدل
مگذار که دیگر به سر خویش نشینم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۶

کر شدم تا چند شور حق و باطل بشنوم
بشکنید این سازها تا چیزی از دل بشنوم

غافل از معنی نی‌ام لیک از عبارت چاره نیست
هرچه لیلی گویدم باید ز محمل بشنوم

تا به فهم آید معانی رنگ می‌بازد شعور
گر همه حرف خود است آن به که غافل بشنوم

چون غرور عافیت هیچ آفتی موجود نیست
کاش شور این محیط ازگرد ساحل بشنوم

احتیاج و شرم با هم می‌گدازد سنگ را
آه اگر حرف لب خاموش سایل بشنوم

دوستان خون بحل هم ازدیت نومید نیست
واگذاربدم دمی تا نام قاتل بشنوم

ای تپیدن بعد مرگم آنقدر همت‌گمار
کز غبار خود صدای بال بسمل بشنوم

از حضور دل نفس غافل نمی‌خواهد مرا
جاده‌ گوشم می‌کشد کآواز منزل بشنوم

شور امکان بی‌تغافل قابل تفهیم نیست
گوش من زین پنبه محرومست مشکل بشنوم

خامشی مضمون نوایی چند داغم کرده است
از زبان شمع تاکی شور محفل بشنوم

بسکه دارد فطرتم ننگ ازتمیزعلم و فن
آب می‌گردم همه‌گر شعر بیدل بشنوم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۷

از انفعال عشرت موهوم آگهم
ای چرخ پر مکن قدح هاله از مهم

صبح ازل شکوفهٔ اشکم بهار داشت
هم در پگاه بود چراغان بیگهم

شمعم فروتنی ز مزاجم نمی‌رود
هر چند سر به اوج ‌کشم مایل چهم

پا درگل کدورتم از التفات جسم
گر اندکی ز وهم برآیم منزهم

کو جهد همتی‌ که به همدوشیت رسد
ازگردن بلند تو یکدست کوتهم

پیری شکنج پوست به جسم فسرده است
رختم امید شست‌کنون می‌کند تهم

از قامت خمیده گذشتن وبال شد
این ناخن بریده که افکند در رهم

گنجینه و ذخیرهٔ اسباب اعتبار
دست تاسفی است اگر آوری بهم

خاکم به پایمالی وضعم تأملی
تا بینی آستان‌که‌ام یا چه درگهم

از کبک من ترانهٔ مستان شنیدنی‌ست
چیزی دگر مپرس همین الله الهم

تا بارگاه فقر شکوه ‌که می‌رسد
بیدل‌ گذشتگی‌ست جنیبت‌کش شهم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
غزل شمارهٔ ۲۲۹۸

پرواز بی نشانی دارد دماغ جاهم
بشکن غبار امکان تا بشکنی کلاهم

سر رشتهٔ جنونم ‌گیسوی ‌کیست یا رب
شد دهر سنبلستان از پیچ و تاب آهم

دریای جست‌وجو را بی پا و سر حبابیم
صحرای آرزو را بی‌پا و سر گیاهم

چون نی اگر چه نخلم بی برگ سایه داریست
بس ناله‌گر ضعیفی آسودهٔ پناهم

گردون که از فروغش هر ذره آفتابیست
چون داغ در سیاهیست ازکوکب سیاهم

آخر ز شرم هستی باید به خود فرو رفت
چون شمع در کمین‌ست از جیب خویش جاهم

سرمایهٔ حیا بود آیینه‌ گشتن من
همواره کرد حیرت انگارهٔ نگاهم

محمل به دوش وهمم فرصت شماری‌ام کو
چون عمر در گذشتن مرهون سال و ماهم

از جادهٔ رمیدن تا منزل رسیدن
دارد دل شکسته چون دانه زاد راهم

هر چند هستی من بی‌مغزی حبابی است
دریا سری ندارد جز در ته کلاهم

مشتاق‌ جلوه بودن آیین بی بصر نیست
در حیرتم چه حرفست ای بی‌خبر نگاهم

شبنم به هر فسردن محو هواست بیدل
دل عقده‌ای ندارد در رشته‌های آهم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 230 از 283:  « پیشین  1  ...  229  230  231  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA