انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 260 از 283:  « پیشین  1  ...  259  260  261  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۸۹

همچون نفس به آینهٔ دل رسیده رو
یعنی درین مکان نفسی واکشیده رو

تسلیم خضر مقصد موهوم ما بس است
چون سایه سر به خاک نه و آرمیده رو

آخر به خواب نیستی از خوبش رفتنی است
باری فسانهٔ من و ما هم شنیده رو

زبن دشت خارها همه بر باد رفته‌اند
از خود چو سیل بر اثر آب دیده رو

عالم تمام معبد تسلیم بیخودی‌ست
هر سو روی به سجدهٔ اشک چکیده رو

تا سر بر آری از چمن مقصد جنون
بر جاده‌های چاک چو جیب دریده رو

در خرقهٔ گدایی و درکسوت شهی
سوزن صفت ز تار تعلق جریده رو

سیر بهار میکدهٔ نازت آرزوست
گامی ز خود برون چو دماغ رسیده رو

گلچینی بهار طرب بی تعلقی‌ست
چون‌گردباد دامن از این دشت چیده رو

بال امید بسمل این عرصه بسته نیست
پرواز اگر دری نگشاید تپیده رو

رنج خیال مصلحت ساز زندگی‌ست
باری‌گهی‌که نیست به دوشت‌کشیده رو

بیدل عنان عافیت ماگسسته است
مانند ریشه زیر زمین هم دویده رو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۰

نامنفعلی گریه کن و چون مژه تر شو
خشک است جبین یک دو عرق آینه‌گر شو

حیف است رعونت دمد از جوهر ذاتت
گرتیغ ‌کنندت تو چو آیینه سپر شو

جبیی که نداری نفسی نذر جنون کن
گر شب دمد از محفل امکان تو سحر شو

تسلیم ز احباب تغافل نپسندد
گرنیست ادب سر به زمین دست به سر شو

ضبط من و ما انجمن آرای شهود است
چون سرمه زتنبیه زبان نور نظرشو

گر حسن کلام آینه‌دار دم پیری‌ست
در خلق ضیافتکدهء شیر و شکر شو

ای بیخبر از صحبت جاوید قناعت
مستسقی بیحاصلی آب‌گهر شو

امید سلامت بجز آفات ندارد
کشتی شکن و ایمن از امواج خطر شو

خواب عدمت به‌ که فراموش نگردد
از بیضه برون در طلب بالش پر شو

در نامه و پیغام یقین واسطه محو است
بر هرکه رسانی خبر از یار خبر شو

هر حرف جنون تهمت صد پست و بلند است
ای نقطهٔ تحقیق توبی زیر و زبر شو

بیدل به تکلف ره صحرای عدم‌ گیر
زان پیش‌که‌ گویند ازین خانه به در شو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۱

ای پرفشان‌ گرد نفس چندی شرار سنگ شو
ناقدردان راحتی بر خود زبان ننگ شو

جولان چه دارد در نظر غیر از تلاش درد سر
یک ره پس زانوی خم بنشین و عذر لنگ شو

فریاد کوس و کرنا می‌گویدت ‌کای بی‌حیا
زبن دنگ‌دنگ روز و شب ‌گر کر نگشتی دنگ شو

همت نمی‌چیند غنا بر عشوه پا در هوا
چون صبح‌ گرد رفته‌ای‌ گو یک دو دم اورنگ شو

می‌دان قدر این و آن دیدی زمین و آسمان
گر کهنه‌ات خواهی گران با ذره‌ای همسنگ شو

گلچینی باغ یقین ‌گر نیست تسکین آفربن
اوهام را هم‌ کم مبین خود روی دشت بنگ شو

شوق جنون تاز ترا کس نیست تا گیرد عنان
یکچند منزل در قدم‌ گرد ره و فرسنگ شو

بر معرفت نازیدنت دور است از فهمیدنت
چون عکس نتوان دیدنت آیینه‌ گوهر رنگ شو

آیینه داران جنون دارند یک عالم فسون
هر چند جهل ‌آیی‌ برون سرکوب صد فرهنگ شو

ای بوی موهومی چمن‌ کم نیست سیر وهم ظن
باری به ذوق پر زدن هنگامه ساز رنگ شو

بیدل به یاد زلف او گر ناله‌ای سر می‌کنم
تسلیم‌ گوشم می‌کشد کای بی‌ادب خود چنگ شو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۲

نمی‌گویم قیامت جوش زن یا شور توفان شو
ز قدرت دست بردار آنچه بتوانی شدن آن شو

برآر از عالم تمثال امکان رخت پیدایی
تو کار خویش‌ کن گو خانهٔ‌ آیینه ویران شو

جمال بی‌نشان در پردهٔ دل چشمکی دارد
که در اندیشهٔ ما خاک‌گرد و یوسفستان شو

جنون از چشم زخم امتیازت می‌کند ایمن
بقدر بوی یک‌ گل از لباس رنگ عریان شو

به بیقدری ازبن بازار سودی می‌توان بردن
گرانی سنگ میزان‌کمالت نیست ارزان شو

درین محفل به اظهار نیاز و ناز موهومی
هزار آیینه است از هرکجا خواهی نمایان شو

طریق عشق دشوارست از آیین خرد بگذر
حریف‌کفر اگر نتوان شدن باری مسلمان شو

ز گیر و دار امکان وحشتی تا کنج زانویی
به فکر چین دامن گر نمی‌افتی گریبان شو

هزار آیینه چون طاووس می‌خواهد تماشایت
بقدر شوخی رنگی که داری چشم حیران شو

به بزم جلوه‌پیمایی حیا ظرفی دگر دارد
حباب این محیطی در گشاد چشم پنهان شو

ز ساز محفل تحقیق این آواز می‌آید
که ای آهنگ یکتایی ازین نُه پرده عریان شو

گر از سامان اقبال قناعت آگهی بیدل
به‌کنج چشم موری واکش و ملک سلیمان شو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۳

کجایی ای جنون ویرانه ات کو
خس و خاریم آتشخانه‌ات کو

الم پیمایم از کم ظرفی هوش
شراب عافیت پیمانه‌ات کو

تو شمع بی‌نیازبها بر افروز
مگو خاکستر پروانه‌ات کو

اگر اشکی چه شد رنگ‌گدازت
و گر آهی رم دیوانه‌ات‌ کو

اگر ساغر پرست خواب نازی
چو مژگان لغزش مستانه‌ات‌کو

گرفتم موشکاف زلف رازی
زبان بینوای شانه‌ات کو

ز هستی تا عدم یک نعره واری
ولیکن همت مردانه‌ات کو

کمان قبضهٔ آفاقی اما
برون از خود سراغ خانه‌ات‌کو

بساط و هم واچیدن ندارد
نوا افسانه‌ای افسانه‌ات کو

حجاب آشنایی قید خویش است
زخود گر بگذری بیگانه‌ات کو

ندارد این قفس سامان دیگر
گرفتم آب شد دل دانه‌ات‌ کو

سرت بیدل هوا فرسود راهیست
دماغ کعبه و بتخانه‌ات کو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۴

ما غربت آشیانیم ای بلبلان وطن‌ کو
هر چند پر فشانیم پرواز آن چمن کو

از شمع بزم مقصود نی شعله‌ای‌ست نی دود
باید پری به هم سود پروانه سوختن کو

ما را برون آن در پا در هوا خروشی‌ست
آنجاکه خلوت اوست امکان یاد من‌کو

چندی به قید هستی مفت است رقص و مستی
هر گه قفس شکستی اشغال پر زدن کو

افسانه گرم دارد هنگامهٔ توهم
از بوی یوسف امروز جز حرف پیرهن کو

خلقی به وهم هستی نامحرم عدم ماند
هر حرف کز لبش جست نالید کان دهن کو

صورت‌پرستی از خلق برد امتیاز معنی
هر چند کعبه سنگ است تسکین برهمن کو

آیینه‌داری وهم برق افکن شعور است
از شمع اگر بپرسی می‌کند انجمن‌کو

عمر و شرار یکسر محمل‌کش وداعند
ای برقتاز فرصت جز رفتن آمدن کو

سر رشته‌ای ندارد پیچ و خم تعلق
از طره‌ام نشان ده تا گویمت شکن‌ کو

تسکین هر غباری بر دامنی نوشتند
آواره‌گرد یأسم یارب نصیب من‌ کو

بید‌ل لباس هستی تاکی شود حجابت
ای غرهٔ تعین آن خرقهٔ‌کهن‌کو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۵

ای فکر نازکت را شبهت ‌کمینی از مو
تشویش عطسه تا کی مانند بینی از مو

در کارگاه فطرت نام شکست ننگست
باید قلم نبندد نقاش چینی از مو

دل آتش تو دارد ضبط نفس چه حرفست
اخگر نمی‌پسندد نقش نگینی از مو

نیرنگ التفاتت مغرور کرد ما را
افسون آفتاب است مار آفرینی از مو

تعظیم ناتوانان دشواریی ندارد
بر عضوها گران نیست بالا نشینی از مو

کم نیست شخص ما را در کسوت ضعیفی
از رشته دامنیها یا آستینی از مو

بالیدم از تخیل سرکوب آسمانها
بر خود نچیدم اما فرق یقینی از مو

عمریست ناتوانان ممنون آن نگاهند
ای دیدهٔ مروت زحمت نبینی از مو

ما را شکیب دل برد آنسوی خود فروشی
شبگیر کرد بیدل آواز چپنی از مو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۶

این قلمرو اندوه کارگاه راحت نیست
هرکه فکر بالین‌کرد یافت زیر سر زانو

یک مژه به صد عبرت شرم چشم ما نگشود
حلقه‌وار ته‌کردیم بر هزار در زانو

گل دمیده‌ایم اما رنگ و بو پشیمانی است
بود غنچهٔ ما را عالم دگر زانو

زین تلاش پا درگل‌کو ره وکجا منزل
همچو شمع پیمودیم شام تا سحر زانو

دل ادبگه نازست دعوی هوس‌کم‌کن
بایدت زدن چون موج پیش این‌گهر زانو

شوخی تمیز از ما وضع امن نپسندید
ورنه سلک این‌کهساربود سر به سر زانو

بسته‌ام‌ کمر عمری‌ست بر حلاوت تسلیم
بند بند من دارد همچو نیشکر زانو

عذر طاقت است اینجا قدردان جمعیت
پای تا نیارد خم نیست در نظر زانو

فکر سرنوشت من تا کجا تریها داشت
تا جبین به بار آمدگشت چشم‌تر زانو

شب زکلفت اسباب شکوه پیش دل بردم
گفت برنمی‌دارد درد سر مگر زانو

تا به‌کی هوس تازی چند هرزه پردازی
طایران رها کردند زیر بال و پر زانو

مشق معنی‌ام بیدل بر طبایع آسان نیست
سر فرو نمی‌آرد فکر من به هر زانو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۷

از بسکه ضعف طاقت بوسید روی زانو
خط جبین غلط خورد آخر به موی زانو

آبم در‌ین ادبگاه از شرم غفلت شرم
سر بر هوا نشاید تسلیم خوی زانو

کو معبد حضوری‌ کز ما برد رعونت
صد حیف پیرگشتیم در جستجوی زانو

هر جلوه را درین بزم آیینه است منظور
تمثال دل مجو‌بید نادیده روی زانو

شکر قد دوتایم امروز فرض گردید
عمریست می‌کشیدم گردن به سوی زانو

مشق دبیر اسرار چندین نشست دارد
اما نمی‌توان خواند حرف مگوی زانو

چون برگ گل به یادت یک صبح غنچه بودم
شد عمر در جبینم خفته‌ست بوی زانو

زین فکرهای باطل چیزی نمی‌گشاید
گیرم فتاده باشم سر درگلوی زانو

بیحاصلان سرا پا اندوه در کمینند
چیزی نروید از بید جز آرزوی زانو

تغییر وضع تسلیم بر غنچه هم ستم کرد
یارب پی چه راحت‌ گشتم عدوی زانو

بیدل چو موج‌ گوهر در فکر خوبش خشکم
پیشانی‌ام قدح زد اما به‌ جوی زانو
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۵۹۸

بر شعله تا چند نازیدن‌کاه
در دولت تیز مرگی‌ست ناگاه

صد نقص دارد سازکمالت
چندین هلال است پیش وپس ماه

در فکر خویشیم آزادگی‌کو
ما را گریبان افکنده در چاه

یارب چه سحر است افسون هستی
از هیچ بودن‌کس نیست اگاه

برغفلت خلق خفت مچینید
منظور نازست آیینهٔ شاه

دل صید عشق است محکوم‌ کس نیست
الحکم لله و الملک (لله)للاه

عمری تپیدیم تا خاک گشتیم
فرسنگها داشت این یک قدم راه

از صبح این باغ شبنم چه دارد
جز محمل اشک بر ناقهٔ آه

بر طبع آزاد ظلمست الفت
تا عمر باقیست عذر از نفس خواه

ای ناله خاموش در خانه‌کس نیست
یک حرف گفتیم افسانه کوتاه

بیدل چه‌گوبم ازیأس پیری
چون شمعم ازصبح روز است بیگاه
آشفته سریم !
شانه‌ی دوست کجاست ؟
     
  
صفحه  صفحه 260 از 283:  « پیشین  1  ...  259  260  261  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA