انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 270 از 283:  « پیشین  1  ...  269  270  271  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۸۹


عالمی بر باد رفت از سعی بی‌پا و سری
خامه‌ها در مشق لغزش‌گم شد از بی‌مسطری

فرصت جمعیت دل نوبهار مدعاست
غنچه خسبی‌ها مقدم گیر بر گل بستری

گفتگو بنیاد تمکینت به توفان می‌دهد
گر همه‌کهسار باشی زین صداها می‌پری

بی‌محابا دم مزن‌ گر پاس دل می‌بایدت
با نفس دارد حباب آیینهٔ میناگری

ریزش اشکی چو شمعت خضر مقصدکرده‌اند
کاش با این لغزش از استادگی‌ها بگذری

ربشه برگردون دوانیدیم و عجز ما بجاست
سعی بالیدن نبرد از پهلوی ما لاغری

در پی ما انفعال سرنوشت افتاده است
نامهٔ ما را مپیچان خط ما دارد تری

زین اثرها کز سعادت خفته در بال هما
بر پر طاووس بایستی دکان مشتری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۰


مزد تلاشم به رهت دیده ندارد گهری
آبله‌ای ‌کو که نهم در قدم خویش سری

نیست درین هفت چمن چون قدت ای غنچه دهن
گلبن نیرنگ ‌گلی سرو قیامت ثمری

گر جرس آید به نوا ور ز سپند است صدا
غیر من بی سر و پا ناله ندارد دگری

بر قد خم سنگ مزن شیشهٔ رنگم مشکن
تا بکشد نالهٔ من کوه ندارد کمری

شور جهان در قفسم صور قیامت جرسم
می‌گسلد هر نفسم رشتهٔ ساز سحری

همچو سپندم همه تن داغ دلی سرمه ‌کفن
تا عدم از هستی من ناله فشانده‌ست پری

نیست اقامتگه کس وادی جولان هوس
دامن عجز است رسا، آبله پایان سفری

هست امل پروریی لازم اقبال جهان
بی تری مغز بلندی نکند موی سری

شبههٔ هستی چو سحر می‌کندم خون به جگر
آینه بندم به عدم ‌کز نفس آرم خبری

ذوق بهار و چمنت چون نشود راهزنت
جانب آن انجمنت دل نگشوده‌ست دری

لذت این محفل دون بر نی ما خوانده فسون
داغ شو ای ناله ‌کنون راه نفس زد شکری

بیدل از آغاز گذر زحمت انجام مبر
بررخ فرصت چقدر آینه بندد شرری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۱


ای سعی نگون‌، زین دشت‌، در سر چه هوا داری
کز یک دو تپش با خاک چون آبله همواری

صد عشق و هوس داریم، صد دام و قفس داریم
تا نیم نفس داریم کم نیست گرفتاری

پوشیدن اسرارست ای شخص حباب اینجا
عریانی دیگر نیست‌ گر جامه فرود آری

غمازی اگر ننگست باید مژه پوشیدن
بیرنگ نمی‌آید از آینه‌ ستاری

در غیبت نیک و بد نقدست مکافاتت
آخر به چه روی است این‌ کز پشت برون آری

آگاهی و جهل از ما تمییز نمی‌خواهد
بی‌چشمی مژگانیم کو خواب و چه بیداری

در مرکز تسلیم است اقبال بلندیها
سر بر فلکم اما از آبله دستاری

ما ذرهٔ موهومیم اما چه توان‌ کردن
تشویش‌ کمی‌ها هم‌ کم نیست ز بسیاری

فریاد ز افلاسم‌ کاری نگشود آخر
بی‌ناخنی‌ام خون کرد از خجلت سرخاری

پرهیز میسر نیست از مخترع اوهام
چون چشم بتان عام است بیدادی و بیماری

بار نفس بیدل بر دوش دل افتاده‌ست
دل این همه سنگین نیست وقتست‌ که برداری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۲


به جلوهٔ تو نگه را ز حیرت اظهاری
ببالد از مژه انگشتهای زنهاری

چوگردباد اسیران حلقهٔ زلفت
کشند محمل پرواز برگرفتاری

نگه ز پردهٔ آن چشم ناتوان پیداست
به رنگ شخص اجل در لباس بیماری

زبان خار ندانم چه‌گفت درگوشش
که چشم از آبله‌ام برد سیل خونباری

چه ممکنست دل ازگریه‌ام بجا ماند
ز سنگ نیز نیاید در آب خودداری

دلیل عافیت شمع عرض زنهارست
تو نیز جز به سرانگشت ‌گام نشماری

گهر ز سنگدلی بار خاطر دریاست
به روی‌آب‌نشین چون کف از سبکباری

نظر به خاک ره انتظار دوخته‌ام
بس است مردمک چشم دام بیداری

به آن مراتب عجزم‌که همچو نقش قدم
کند بنای مرا سایه سقف و دیواری

در آن بساط که من مرکز فسردگی‌ام
رمد ز شعلهٔ جواله سعی پرگاری

غبار هستی‌ام اجزای وحشت عنقاست
چها به باد دهی تا مرا بهم آری

ز بسکه ساغر بزم ادب زدم بیدل
چو شمع ناله‌گره‌گشت وکرد منقاری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۳


به یأس هم نپسندید ننگ بیکاری
دل شکستهٔ ماکرد ناله معماری

در آن بساط ‌که موجود بودن‌ست غرض
چو ذره اندکی ما بس است بسیاری

به رنگ غنچه درین باغ بیدماغان را
نسیم درد سر و شبنم است سر باری

خدنگ ناله که از جوش نه فلک گذرد
منش به داغ جگر می‌کنم سپرداری

سرم به خدمت هستی فرو نمی‌آید
نفس به گردنم افتاد و کرد زناری

چه سحر کرد ندانم نگاه جادویت
که مرده است جهانی به ذوق بیماری

در آرزوی دهان تو بسکه دلتنگم
نفس به سینهٔ من ره برد به دشواری

جهانی از نم چشمم مگر به توفان رفت
به بحرش ای مژه‌ام بیش ازبن نیفشاری

دگر چو سایه‌ام از خانمان چه می‌پرسی
نشسته‌ام به غبار شکسته دیواری

نگاه اگر نشود صرف تار و پود تمیز
سر برهنه ‌کند چون حباب دستاری

ز هرزه تازی اگر بگذرد سرشک خوش است
گهر شود چو نشیند ز قطره سیاری

کجاست‌ گوهر دیگر محیط عرفان را
مگر ز جیب تامل سری برون آری

طلسم غنچه هجوم بهار در قفس است
به خون نشین و طرب‌کن اگر دلی داری

چه جلوه‌ها که نشد فرش حیرتم بیدل
صفای خانهٔ آیینه داشت همواری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۴


خطاپرست مباش‌ ای ز راستی عاری
که ‌گر سپهر شوی می‌کشی نگو نساری

جهان ز شوخی نظّارهٔ تو کهسارست
به چشم بسته نظر کن بهار همواری

قبول آفت هرکس بقدر حوصله است
به تیغ می‌کند اینجا طرف جگر داری

چو گل درین چمن از بحر عبرتت ‌کافیست
تبسمی‌ که همان چین دامن انگاری

به رنگ و بو دل خود بسته‌ای و زین غافل
که غنچه سان ‌گل پرواز در بغل داری

گره ز کار فروبستهٔ تو بگشاید
اگر چو غنچه دل شبنمی به دست آری

غبار دامن این دشت ناله اندود است
قدم دلیر منه تا دلی نیفشاری

به غیر طبع تو کز سجده‌است معراجش
کدام شعله که خاکش بکرد همواری

چنان ز دهر سبکبار بایدت رفتن
که بار نقش قدم هم به خاک نگذاری

گواه عاقبت‌ کار ظلم پیشه بس است
به خون نشستن نشتر ز مردم آزاری

ز خواب صبح سر غنچه می‌رود بر باد
مده ز دست چو شبنم عنان بیداری

به مزرعی‌ که دلش برگ خرمن آرایی‌ست
شکست می‌دروی آبگینه می‌کاری

به دوش عمر کشی بار این و آن تا چند
خوش آن ‌زمان که‌ ز اسباب ‌دست برداری

اگر ز جادهٔ تسلیم نگذری بیدل
کند به‌ کسوت موجت شکست معماری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۵


دمی‌ که عجز شود دستگاه بیکاری
گره گشایی ناخن کشد به سر خاری

میان آگهی و راحتست بیزاری
ز جوهر آینه‌ها راست دام بیداری

دمیده است ز زنجیر بال وحشت موج
بود رهایی ما در خور گرفتاری

کسی مباد اسیر شکنجهٔ افلاس
که آدمی به سر دار به زناداری

ز لوح سایه جز این حرف سر خطی ندمید
که پایمال جهانند اهل بیکاری

چو برگ لاله سیاهی ز داغ ما نرود
به چشم اختر ما نیست رنگ بیداری

بقدر تفرقهٔ دل شکفتن آهنگیم
جنون بهاری ما داشت رنگ دشواری

مقیم عالم تسلیم باش و راحت ‌کن
بلند و پست جهان سایه است همواری

چنان مباش‌ که در چشم مردم از حسدت
مژه به کژدمی افتد، نگه کند ماری

چو گل بهار نشاطت دلیل بیدردی‌ست
خوش آنکه خون شوی و رنگ درد برداری

چو ذره هستی من ‌کاش بی‌نشان بودی
خجل ز نیستی‌ام کرد هیچ مقداری

به گریه عرض رموز وفا مبر بیدل
برات دیده مکن فضلهٔ جگر خواری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۶


به این تمکین خرامت فتنه در خوابست پنداری
تبسم از حیا گل بر سر آبست پنداری

غبارم از خرامت ششجهت دست دعا دارد
حضور چین دامان تو محرابست پنداری

ندارد ساز عجزم چون نگه سامان آهنگی
به مژگانت‌که شوخیهای مضرابست پنداری

سپند آتش دل کرده‌ام ذرات امکان را
تب شوق تو خورشید جهانتابست پنداری

سر از بالین نازم یاد مخمل برنمی‌دارد
بساط خاکساریها شکر خوابست پنداری

به فکر هستی از خود هر نفس می‌بایدم رفتن
خیال مشت خاکم عالم آبست پنداری

نشد کیفیت احوال خود بر هیچکس‌ روشن
درین عبرت سرا آیینه نایابست پنداری

خسیسان بر جهان پوج دارند اینقدر غوغا
سگان را استخوان خشک مهتابست پنداری

گهر در بحر ازگرد یتیمی خاک می‌لیسد
تو از پندار حرص تشنه سیرابست پنداری

دلیل شوخی عشق است محو حسن‌ گردیدن
نگه گستاخیی دارد که آدابست پنداری

خیال از رنگ تحقیقم غباری در نظر دارد
مصور درکمین طرح سنجابست پنداری

تحیر صورتی نگذاشت در آیینه‌ام بیدل
صفای خانه‌ای دارم که سیلابست پنداری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۷


قدح از شوق لعلت چشم بی‌خوابست پنداری
گل از شرم رخت آیینهٔ آبست پنداری

خیال‌ کیست یا رب شمع نیرنگ شبستانم
هجوم حیرتی دارم‌که مهتابست پنداری

شدم خاکستر و از جوش بیتابی نیاسودم
رگ خوابی ‌که دارم نبض سیمابست پنداری

تعلقهای هستی محو چندین حیرتم دارد
به خود پیجیدنم در زلف او تابست پنداری

به چندین پیچ و تاب از دام حیرت برنمی‌آیم
سراپایم نگاه چشم‌ گردابست پنداری

جهانی سیر مستی دارد از وضع جنون من
گریبان چاکی‌ام موج می نابست پنداری

به نیک و بد مدارا سرکن و مسجود عالم شو
تواضع هم خمی دارد که محرابست پنداری

امل از چنگ فرصت می‌رباید نقد عمرت را
توان را رشتهٔ تسخیر اسبابست پنداری

به ملک نیستی راه یقینت اینقدر واکن
که هر کس هر چه آنجا می‌برد بابست پنداری

ز هستی جز تن آسانی ندارم در نظر بیدل
چو محمل هر سر مویم رگ خوابست پنداری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۶۹۸


ای گشاد و بست مژگانت معمای پری
جام در دستست از چشم تو مینای پری

از تغافل تا نگاهت فرق نتوان یافتن
یک جنون می‌پرورد پنهان و پیدای پری

زین تمیزی چند کز ساز حواست ظاهر است
گر بفهمی بی‌مساسی نیست اعضای پری

عالمی را حرف و صوت بی‌اثر دیوانه‌کرد
طرف افسون داشت بی اسم مسمای پری

آخر آغوش خیال از خویش خالی‌کردنست
شیشه‌ای داری دو روزی گرم کن جای پری

تا کجا گردد غبار وحشت اسباب‌، جمع
بگذر از شیرازه‌ بندیهای اجزای پری

ای بهشت آگهی تا کی جنون وهم و ظن
آدمی‌، آدم چه می‌خواهی ز صحرای پری

کارگاه حسن تحقیق از تکلف ساده است
بیشتر بی‌نقش می بافند دیبای پری

آخر از وهم دو رنگی قدر خود نشناختم
شیشه‌ها بر سنگ زد فطرت ز سودای پری

سخت محجوب است حسن‌، آیینه‌دار شرم باش
ازتو چشم بسته می‌خواهد تماشای پری

هر کجا زین انجمن یابی سراغ شیشه‌ای
بی ‌ادب مگذر عرق ‌کرده‌ست سیمای پری

بیدل از آثار نیرنگ فلک غافل مباش
وضع این نه حلقه خلخالی‌ست در پای پری
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
صفحه  صفحه 270 از 283:  « پیشین  1  ...  269  270  271  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA