انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 283 از 283:  « پیشین  1  2  3  ...  281  282  283

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۱۹


ای‌که در دیر و حرم مست‌ کرم می ‌آیی
دل چه دارد که درپن غمکده کم می‌آیی

جوهر ناز چه مقدار تری می‌چیند
که به حسرتکدهٔ دیدهٔ نم می‌آیی

اینقدر سلسلهٔ نازکه دیده‌ست رسا؟
عمرها شد که به هر سو نگرم می آیی

صمدی لیک دربن انجمن عجز نگاه
به چمن سازی آثار صنم می آ‌یی

چقدر لطف تو فریاد رس‌ بی‌ بصریست
که به چشم همه کس دیر و حرم می آیی

عقل و حس غیر تحیر چه طرازد اینجا
کز حدوث آینه پرداز قدم می‌ آیی

عرض تنزیه به تشبیه نمی‌آید راست
سحر کاریست که معنی به رقم می آ‌یی

فقر نازدکه به تجرید نظر دوخته‌ای
جاه بالد که به سامان حشم می‌آیی

ای نفس آمد و رفت هوست داغم‌ کرد
می‌رو‌ی سوی عدم باز عدم می آیی

چشم تا بسته‌ای‌، آفاق سواد مژه است
صد شق خامه ز یک نقطه بهم می آیی

چینت از دامن آرام به هر جا گل ‌کرد
ذره تا مهر به آرایش هم می آیی

انتظار تو به هر رهگذرم دارد فرش
هر کجا پای نهی پا به سرم می آ‌یی

کم آرایش تسلیم نگیری زنهار
ابروی نازی اگر مایل خم می ا‌یی

چه ضرور است ‌کشی رنج وداعم بیدل
می‌روم من به مقامی‌ که تو هم می‌آیی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۰


بر هرگلی دمیده‌ست افسون آرزوبی
بوی شکسته رنگی رنگ پریده بویی

ناموس ناتوانی افتاده بر سر هم
رنگ شکسته دارد بر ششجهت غلویی

سازی که چینی دل ناز ترنمش داشت
روشن شد آخر کار از پرده تار مویی

درکاروان هستی یک جنس نیستی بود
زین چار سو گزیدیم دکان چارسویی

تدبیر خانمانت در عشق خنده دارد
کشتی شکسته آنگه غمخواری سبویی

از هر سری درین بحر ناز حباب ‌گل ‌کرد
مست شناست اینجا بیمغزی کدویی

تا چشم باز کردیم با تو چه ساز کردیم
بر ما چو نی ستم کرد آوازی و گلویی

چون‌گرد باد زین دشت صد نخل بی‌ثمر رست
ما نیزکرده باشیم بی ‌پا و سر نمویی

جوش و خروش عشقیم زیر و بم هوس چیست
هر پشه در طنینش دارد نهنگ هویی

هستی همان عدم بود، نی کیفی و نه کم بود
در هر لب و دهانی من داشته‌ست اویی

در معبدی که پاکان از شرم آب گشتند
ما را نخواست غفلت تر دامن وضویی

چون شمع تا رسیدیم در بزمگاه قسمت
یاران نشاط بردند ما داغ شعله خویی

دل بر چه داغ مالیم سر بر چه سنگ ساییم
ما را نمی‌دهد بار آیینه پیش رویی

بیدل گذشت خلقی ماْیوس تشنه‌کامی
غیر از نفس درین باغ آبی نداشت جویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۱


به ناقوسی دل امشب از جنون خورده‌ست پهلویی
بر این نُه دیر آتش می‌زنم سر می‌دهم هویی

ز فیض وحشتم همسایهٔ جمعیت عنقا
چو دل دارم به پهلو گوشهٔ از عالم آنسویی

به هر بی‌دست و پایی سیر گلزاری دگر دارم
سرشکی رفته‌ام از خویش اما تا سرکویی

بساط خاک عرض دستگاهم برنمی‌دارد
چو ماه نو به‌ گردونم اگر بالم سر مویی

محیط ناز کانجا زورق دلهاست توفانی
حبابش گردش چشم است و موج‌، ایمای ابرویی

خم هر سطر سنبل صد جنون آشفتگی دارد
درین گلشن مگر واکرده‌ای طومار گیسویی

ختن می‌گردد از ناف غزالان‌کاسه‌ها برکف
سزد کز زلف مشکینت‌ کند دریوزهٔ بویی

سری داربم الفت نشئهٔ سودای فرمانت
به جولانگاه تسلیم از تو چوگانها ز ما گویی

نوای عندلیبان نکهت‌گل شد در این صحرا
مگر مینا به قلقل واکشد حرف از لب جویی

زمنزل نیست بیرون هر چه می‌بینی درین صحرا
تو بنما جاده تا من هم دهم عرض تک وپویی

شعور آیینهٔ بیطاقتی ترسم‌ کند روشن
به خاک بیخودی دارد غبارم سر به زانویی

به یک عالم ترشرو کارم افتاده‌ست و ممنونم
شکست رنگ صفرای طمع می‌خواست لیمویی

ز خواب بیخودی مشکل که بردارم سر مژگان
به زیر سایه‌ام دارد نهال ناز خودرویی

به خاک عاجزی چون بوریا سرکرده‌ام بیدل
مگر زین ره نشانم نقش آرامی به پهلویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۲


به وحشت برنمی‌آیم ز فکر چشم جادویی
چو رم دارم وطن در سایهٔ مژگان آهویی

به بزمت نیست ممکن جرأت تحریک مژگانم
نی‌ام آیینه اما از تحیر برده‌ام بویی

نگردی ای صبا بر هم زن هنگامهٔ عهدم
که من مشت غباری‌ کرده‌ام نذر سر کویی

به پیری هم ز قلاب محبت نیستم ایمن
قد خم‌گشته جیبم می‌کشد تا ناز ابرویی

جهانی نقد فطرت در تلاش شبهه می‌بازد
یقین مزد تو،‌گر پیدا نمایی همچو من رویی

سر تسلیم می‌دزدم به بالین پر عنقا
چه سازم در خم نُه چرخ پیدا نیست زانویی

سراغ از حیرت من کن رم لیلی نگاهان را
برون از چشم مجنون نیست نقش پای آهویی

دو عالم معنی آشفته حالی در گره دارم
دل افسرده‌ام مهریست بر طومار گیسویی

دماغ آشفتگان را مهرهٔ سودا اثر دارد
برای زلف سازید از دلم تعویذ بازویی

به رنگی ناتوانم در تمنای میان او
که گرداند عیان مانند تصویرم سر مویی

محال است آنچه می‌خواهم‌، خیالست اینکه می‌بینم
مقابل کرده‌اند آیینهٔ من با پریرویی

خیال نیست. سیر شبستانی دگر دارد
چو شمع کشته سر دزدیده‌ام درکنج زانویی

درین‌گلشن چو بوی گل مریض وحشتی دارم
که خالی می‌کند صد بستر از تغییر پهلویی

بهار راحت از پاس نفس گل می‌کند بیدل
به رنگ گل ندارم زین چمن سررشتهٔ بویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۳


بهار آن دل ‌که خون ‌گردد به سودای ‌گل رویی
ختن فکری‌ که بندد آشیان در حلقهٔ مویی

سحر آهی‌ که جوشد با هوای سیر گلزاری
گهر اشکی‌که غلتد در غبار حسرت‌ کویی

ز پای مور تا بال مگس صد بار سنجیدم
نشد بی اعتباریهای من سنگ ترازویی

چو گل امشب به آن رنگ آبرو برخوبش می‌بالم
که پنداری به خاک پای او مالیده‌ام رویی

به صد الفت فریبم داد اما داغ‌ کرد آخر
گل اندام سمن بویی‌، چمن رنگ شرر خویی

سر سوداپرست‌، آوارگی تا کی کشد یارب
گرفتم بالشی دیگر ندارم‌، کنج زانویی

تلاش دست از ترک تعلق می‌شود ظاهر
ز دنیا نیست دل برداشتن بی‌زور بازویی

ز درد مطلب نایاب بر خود می‌تپد هرکس
جهان‌گردی‌ست توفان بردهٔ جولان آهویی

وداع فرصت دیدار بی‌ماتم نمی‌باشد
ز مژگان چشم قربانی پریشان‌کرده‌ گیسویی

قد خم‌گشته‌ای در رهن صد عقبا امل دارم
به این دنباله داریها کم افتاده‌ست ابرویی

بنای محض قانع بودن‌ست از نقش موهومم
که من چون موی چینی نیستم جزسایهٔ مویی

درین‌ گلشن ز بس تنگست بیدل جای آسودن
نگردانید گل هم بی ‌شکست رنگ پهلویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۴


تمثال خیالیم چه زشتی چه نکویی
ای آینه بر ما نتوان بست دورویی

ناموس حیا بر تو بنازدکه پس از مرگ
با خاک اگر حشر زند جوش نرویی

هوشی که چها دوخته‌ای از نفسی چند
چاک دو جهان را به همین رشته رفویی

ترتیب دماغت به هوس راست نیاید
خود را مگر ای غنچه‌کنی جمع‌ و ببویی

از صورت ظاهر نکشی تهمت غایب
باور مکن این حرف‌ که ‌گویند تو اویی

زبن خرقه برون تاز و در غلغله واکن
چون نی به نیستان همه تن بند گلویی

حسن تو مبرا ز عیوبست ولیکن
تا چشم به خود دوخته‌ای آبله رویی

هر چندکه اظهار جمال از تو نهفتند
اما چه توان‌کردکه پرآینه خویی

گر یک مژه جوشی به زبان نم اشکی
سیراب‌تر از سبزهٔ طرف لب جویی

تا چینی دل‌کاسه به خوان تو نچیند
گر خود سر فغفور برآیی دو سه مویی

تا آب تو نم دارد وگردیست ز خاکت
در معبد عرفان نه تیمم نه وضویی

کو جوش خمستان و تماشای بهارت
زبن ساز که ‌گل در سبدومی به سبویی

غواصی رازت به دلایل چه جنون است
در قلزم تحقیق شنا خوانده ‌کدویی

ای شمع خیال آینه از رنگ بپرداز
رنگی‌که نداری عرقی‌کن‌که بشویی

فهمی به‌کتاب لغز وهم نداری
آن روزکه پرسند چه چیزی‌، تو چه‌گویی

ای مرکز جمعیت پرگار حقیقت
گر از همه سو جمع‌کنی دل‌، همه سویی

بیدل من و ما از تو ببالد، چه خیال است
هر چند تو او نیستی‌، آخر نه از اویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۵


محو بودم هر چه دیدم دوش دانستم تویی
گر همه مژکان ‌گشود آغوش دانستم تویی

حرف غیرت راه می‌زد از هجوم ما و من
بر در دل تا نهادم ‌گوش دانستم تویی

مشت خاک و اینهمه سامان ناز اعجاز کیست
بیش ازین از من غلط مفروش دانستم تویی

نیست ساز هستی‌ام تنها دلیل جلوه‌ات
با عدم هم ‌گر شدم همدوش دانستم تویی

محرم راز حیا آیینه دار دیگر است
هر چه شد از دیده‌ها روپوش دانستم تویی

غفلت روز وداعم از خجالت آب‌ کرد
اشک می‌رفت و من بیهوش دانستم تویی

بیدل امشب سیر آتشخانهٔ دل داشتم
شعله‌ای را یافتم خاموش دانستم تویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۶


به عجز کوش ز نشو و نما چه می‌جویی
به خاک ریشهٔ توست از هوا چه می‌جویی

دل گداخته اکسیر بی‌نیازی‌هاست
گداز درد طلب‌، کیمیا چه می‌جویی

سراغ قافلهٔ عمر سخت ناپیداست
ز رهگذار نفس نقش پا چه می‌جویی

به هر چه طرف‌ کنندت رضا غنیمت دان
زکارگاه فنا و بقا چه می‌جویی

به فکر خلق متن‌، هرزه سعی جهل مباش
محیط ناشده زین موج‌ها چه می‌جویی

محیط شرم بقدر عرق‌ گهر دارد
هنوز آب نه‌ای از حیا چه می‌جویی

به دام‌گاه جسد پرفشانی انفاس
اشاره‌ای‌ست کزین تنگنا چه می‌جویی

هزار سال ره اینجا نیاز یک‌قدم‌ است
زخود برآی زفکر رسا چه می‌جویی

زبان حیرت آیینه این نوا دارد
که ای جنون زده خود را ز ما چه می‌جویی

به ذوق دل نفسی طوف خویش‌ کن بیدل
تو کعبه در بغلی جابجا چه می‌جویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۲۸۲۷


چو محو عشق شدی رهنما چه می‌جویی
به بحر غوطه زدی ناخدا چه می‌جویی

متاع خانه آیینه حیرت است اینجا
تو دیگر از دل بیمدعا چه می‌جویی

عصا ز دست تو انگشت رهنما دارد
توگرنه‌کوردلی از عصا چه می‌جویی

جز این‌که خرد کند حرص استخوان ترا
دگر ز سایهٔ بال هما چه می‌جویی

به سینه تانفسی هست‌دل پریشان است
رفوی جیب سحر از هوا چه می‌جویی

سر نیاز ضعیفان غرور سامان نیست
به غیر سجده ز مشتی گیا چه می‌جویی

صفای دل نپسندد غبار آرایش
به دست آینه رنگ حنا چه می‌جویی

ز حرص‌، دیدهٔ احباب حلقهٔ دام است
نم مروت ازین چشمها چه می‌جویی

چو شمع خاک شدم در سراغ خویش اما
کسی نگفت‌ که در زیر پا چه می‌جویی

ز آفتاب طلب شبنم هوا شده‌ایم
دل رمیدهٔ ما را زما چه می‌جویی

بجز غبار ندارد تپیدن نفست
ز تار سوخته بیدل صدا چه می‌جویی
... الله ...
با هر چه عشق نام تو را می توان نوشت
با هر چه رود نام تو را می توان سرود
بیم از حصار نیست که هر قفل کهنه را‍‍
با دست های روشن تو می توان گشود
     
  
صفحه  صفحه 283 از 283:  « پیشین  1  2  3  ...  281  282  283 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA