انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 49 از 283:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  282  283  پسین »

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی


زن

 
غزل شمارهٔ ۴۷۹

ز دهر نقد تو جز پیچ وتاب دشوار است
خیال‌،‌گو مژه بربند، خواب دشوار است

دل گداخته دعوتسرای جلوهٔ اوست
فروغ مهر نیفتد در آب‌، دشوار است

مگر به قدر شکستن توان به خود بالید
وگرنه وسعت ظرف حباب دشوار است

ز اهل حال مجویید غیر ضبط نفس
که لاف دانش و فهم ازکتاب دشوار است

ز حیرت آینهٔ ما به هم نزد مژه‌ ای
به‌ خانه‌ای‌ که ‌پر آب‌ است خواب دشوار است

کسی برآینهٔ مهر، زنگ سایه نبست
به عالمی‌که تو باشی‌، نقاب دشوار است

سراغ جلوهٔ یار است هر کجا رنگی‌ست
دربن بهار، گل انتخاب دشوار است

ز دستگاه دل است اینقدر غرور نفس
وقار و قدر هوا، بی‌حباب‌، دشوار است

همه به وهم فرو رفته‌اند و آبی نیست
مگو که غوطه زدن در سراب دشوار است

ز انفعال سرشتند نقش ما بیدل
تری برون رود از طبع آب دشوار است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۰

ز گریه‌، سیری چشم پر آب دشوار است
خیال دامن اشک‌، از سحاب دشوار است

جنونی از دل افسرده‌ گل نکرد افسوس
به موج آب‌گهرپیچ و تاب دشوار است

به غیر ساغر چشمم‌، که اشک‌، بادهٔ اوست
گرفتن از گل حیرت ‌گلاب دشوار است

نه لفظ دانم و نی معنی ا ینقدر دانم
که‌ گر سخن ز تو باشد جواب دشوار است

فسون عقل نگردد حریف غالب عشق
کتان‌گرو برد از ماهتاب دشوار است

زوال وهم خزان و بهار معنی نیست
فسردگی زگل آفتاب دشوار است

ز عمر فرصت آرام چشم نتوان داشت
ز برق و باد وداع شتاب دشوار است

پل‌ گذشتن عمرست قامت پیری
اقامت تو به پشت حباب دشوار است

نمی‌تپد دل خون‌گشته در غبار هوس
سراغ قهوه به جام شراب دشوار است

خروش دهر شنیدی، وداع راحت گیر
به این فسانه سر و برک خواب دشوار است

به ‌وصل‌، حیرت‌ و در هجر، شوق ‌حایل ‌ماست
بهوش باش که رفع حجاب دشوار است

حیا، زکف ندهد دامن ادب بیدل
گرفتن‌ گهر از مشت آب دشوار است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۱

اوگفتن ما وتو به هر رنگ ضرور است
اینش مکن اندیشه‌که او از همه دور است

آیینهٔ تنزیه وکدورت چه خیال است
جایی‌که بطون منفعل افتاد ظهور است

واداشته افسانه‌ات از فهم حقیقت
این پنبهٔ گوشت اثر آتش طور است

یاران به تلاش من مجهول بخندید
او در بر و من دربه‌در، آخر چه شعور است

بر صبحدم‌گلشن ایجاد منازید
هنگامهٔ بنیاد تبسمکده شوراست

دمسردی یاران جهان چند نهفتن
دندان به هم خوردهٔ سرمازده عور است

از شخص به تمثال تسلی نتوان شد
زحمتکش صیقل نشوی آینه‌کور است

جایی‌که خموشی‌ست سرو برگ سلامت
هرگاه زبان بال‌گشاید پر مور است

پرغره نباشید چه تحقیق وچه‌تقلید
اینها همه بیحاصلی عشق غیور است

بیدل به تو درهیچ مکان راه نبردیم
آیینه سراب است‌که تمثال تو دور است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۲

نسیم‌گل به خموشی ترانه‌پرداز است
که موج رنگ‌گل این چمن رگ ساز است

چگونه بلبل ما بال عیش بگشاید
که سایهٔ‌گل این باغ چنگل باز است

کجا رویم‌ که سرمنزلی به دست آریم
چو خط دایره انجام‌ ما هم آغاز است

نهفه نیست پی کاروان حسرت ما
شکستن جرس رنگ سخت غماز است

هزار زخم نمابان به سینه می‌دزدد
دلی که شانه‌ش زلف اهد راز است

مخور فریب که حیرت دلیل آگاهیست
زچشم آینه تا جلوه صد نگه ‌تاز است

چمن ز وصل توام مژده میدهد امروز
بهار تا سر کوی تو یک گل‌انداز است

چرا ز جوهر آیینه می‌رمد عکست
که شمع را پر پروانه بستر ناز است

نگاه شوقم و خون می‌خورم به پردهٔ شرم
وگرنه‌نه فلک امروز یک در باز است

خروش طالع شورم جهان گرفت‌‌ اما
چه دل گشایدم از نغمه‌ای که ناساز است

فسردگی نشود دام وحشت رنگم
شکسته‌بالی این مرغ ساز پرواز است

کد‌ور‌ت از دل ما برد خط او بیدل
برای آینهٔ ما غبار پرواز است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۳

ز شور حیرت من گوش‌ عالمی باز است
نگه به پردهٔ چشمم هجوم آواز است

درین طربکده شوق ذره تا خورشید
به هرچه می‌نگری با نگاه‌گلباز است

به مرگ، حسرت دیدار، ‌کم نمی‌گردد
نگه به بستن مژگان تمام‌انداز است

دل از غبار بپرداز و جلوه سامان کن
صفای خانهٔ آیینه عالم ناز است

شمار شوق گر از ذکر مدعا باشد
هجوم اشک اسیران ز سبحه ممتاز است

توبی که بیخبری ازگداز دل ورنه
به‌ذوق خون‌ جگر سنگ‌ هم‌ جگرساز است

نگاهدار عنان امل اگر مردی
سوار عمر به کم‌فرصتی گروتاز است

شنیدنی‌ست سرانجام کار دیدنها
نگه به گوش بدل کن که عالم آواز است

شکسته‌بالی و پرواز جز تحیر نیست
ز رنگ اگر همه افسردن آید اعجاز است

کدام ناله که از جیب دل نمی‌بالد
طلسم بیضه دماغ هزار پرواز است

فریب شعبده زندگی مخور بیدل
به پرده نفست‌، وهم‌، ریسمان ‌باز است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۴

بیاکه آتش‌کیفیت هوا تیز است
چمن ز رنگ‌گل و لاله مستی‌انگیز است

به‌گلشنی‌که نگاهت فشاند دامن ناز
چو لاله دیدهٔ نرگس ز سرمه لبریز است

غبار هستی من عمرهاست رفته به باد
هنوز توسن ناز توگرم مهمیز است

نسیم زلف تو صبحی‌گذشت ازین‌گلشن
هنوز سلسلهٔ موج‌گل جنون‌خیز است

گداختیم نفسها به جستجوی مراد
هوای وادی امید آتش‌آمیز است

چوزاهد آن همه نتوان به درد تقوا مرد
اگرنه طبع سقیمی چه جای پرهیزاست

ز فیض چاک دل‌انداز ناله‌ای داریم
چوغنچه تنگ مشومرغ‌ما سحرخیزاست

کدام شعله براین صفحه دامن‌افشان رفت
که سینه نسخهٔ پرویزن شرربیز است

چگونه تلخ نگردد به‌کوهکن می عیش
که شربت لب شیرین به‌کام پرویزاست

سرم غبار هواس سم سمندکسی است
که یاد حلقهٔ فتراک او دلویز است

دو اسبه می‌برد از عرصه‌گاه امیدم
اگر غلط نکنم بخت تیره شبدیز است

خمار چشم‌که‌گرم عتاب شد بیدل
که تیغ شعلهٔ ازخویش رفتنم تیزاست
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۵

ز خود رمیدن ‌دل بسکه شوخی‌انگیز است
چو شبنم آبلهٔ ما شرار مهمیز است

دماغ منت عشرت‌کراست زین محفل
خوشم‌ که خندهٔ مینای می نمکریز است

زجنبش مژه بر ضبط اشک می‌ لرزم
که زخمهٔ رگ این ساز نشتر تیز است

کدام صبح که شامی نخفته در شغلش
صفای طینت امکان کدورت‌آمیز است

هزار سنگ شرر گشت و بال ناز افشاند
هنوز سعی‌ گداز من آبروریز است

سر هوای اقامت درین چمن مفراز
بهوش باش که تیغ گذشتگی تیز است

به طبع سنگ فسردن شرار می‌بندد
هوای عالم آسودگی جنون‌خیز است

شکست‌ ظرف حباب از محیط خالی ‌نیست
ز خود تهی ‌شده از هر چه ‌هست ‌لبریز است

دمیده‌ایم چو صبح از دم گرفتاری
غبار عالم پرواز ما قفس‌بیز است

کباب عافیتی‌، بگذر از هوس بیدل
دبیل صحت بیمار حسن پرهیز است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۶

از حباب اینقدرم عبرت احوال بس است
کانچه ممکن نبود ضبط عنان نفس است

در توهمکدهٔ عافیت آسودن نیست
رگ خوابی‌که به چشم تو نمودند خس است

اگر این است سرانجام تلاش من و ما
عشق هم درتپش‌آباد دو روزت هوس است

خلق عاجز چقدر نازکند بر اقبال
مور بیچاره اگرپر به درآرد مگس است

طبعت آن نیست‌کز افلاس شکایت نکند
ساغر باده زمانی‌که تهی شد جرس است

کوتهی‌کرد ز بس جامه‌ام از عریانی
آستین هم به‌کفم دامن بی‌دسترس است

بسکه فرش است درین رهگذر آداب سلوک
طورافتادگی نقش قدم‌، پیش و پس است

وضع مرغان‌گرفتار خوشم می‌آید
ورنه مژگان صفتم بال برون قفس است

بر در دل ز ادب سجده‌کن آواز مده
صاحب خانهٔ آیینهٔ ما هیچکس است

ترک هستی‌ست درین باغ طراوت بیدل
شبنم صبح همین شستن دست ازنفس است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۷

سفله با جاه نیزهیچکس است
مور اگر پر برآورد مگس است

نفس را بی‌شکنجه مگذارید
سگ‌ دیوانه مصلحش مرس است

خفت اهل شرم بیباکی‌ست
چون پرد چشم پایمال خس است

منفعل نیست خلق هرزه معاش
دو جهان یک دماغ بوالهوس است

بر امید گشاد عقدهٔ کار
چشم اگر باز کرده‌ایم بس است

خون افسرده‌ایم باقی هیچ
خرقهٔ‌ ما چو پوست بر عدس است

فرصت رفته نیست باب سراغ
کاروان خیال بی‌جرس است

آینه نسبتی به دل دارد
که مقام تأمل نفس است

مفلسان را، ز عالم اسباب
تاگریبان تمام دسترس است

هرکه جست از عدم به‌هستی ساخت
یک قدم پیش آشیان نفس است

بیدل از خاک می‌رویم به باد
غیر ازین‌نیست‌آنچه پیش‌و پس است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
زن

 
غزل شمارهٔ ۴۸۸

بندگی هنگامهٔ عشرت پرستیها بس است
طوق‌گردن همچو قمری خط جام ما بس است

غیر داغ آرایش دل نیست مجنون مرا
جوهرآیینهٔ این دشت نقش پا بس است

گر بساط راحت جاوید باید چیدنت
یک نفس مقدار در آیینهٔ دل جا بس است

می‌پرستان فارغند از عرض اسباب‌کمال
موج‌صهبا جوهر آیینهٔ مینا بس است

هرزه زین توفان به روی آب نتوان آمدن
گوهر ما راکنار عافیت دریا بس است

عرض هستی‌گر به این خجلت‌گشاید بال ناز
گرد پروازت همان در بیضهٔ عنقا بس است

در بساط دهرکم فرصت چه پردازدکسی
بهر خجلت‌گر نباشد حاجت استغنا بس است

داغ نیرنگیم تاب آتش دیگرکراست‌؟
دوزخ امروز ما اندیشهٔ فردا بس است

حاجت سنگ حوادث نیست درآزار ما
موی‌سرچون‌کاسهٔ چینی‌شکست‌مابس است

یک شرر برق جنون‌کار دو عالم شکند
انتقام از هرچه خواهی آتش سودا بس است

گرنباشد سازگلگشت چمن بیدل چه غم
بادیان‌کشتی من دامن صحرا بس است
" تـــو " تکـرار نـمی شوی این
مــــنمـ ....
که وابســـته تر مـی شــوم....
     
  
صفحه  صفحه 49 از 283:  « پیشین  1  ...  48  49  50  ...  282  283  پسین » 
شعر و ادبیات

Bidel Dehlavi | بیدل دهلوی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA