ارسالها: 7673
#111
Posted: 8 May 2012 16:11
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۰۷ »
دل به صد ره می رود اما مراد دل یکی است
راه اگر بسیار باشد، باش، منزل یکی است
شوق دیدار است کز هر دل به کامی دل گشاد
عالمی در گفتگوی خواهش سایل یکی است
گر تعلق نیست اسباب جهان مردود نیست
صد هزاران پرده پیش دیده ی حایل یکی است
عالمی در جلوه و عاشق نبیند غیر دوست
گر ز مجنون پرسی اندر کاروان محمل یکی است
دوست دشمن را به خون غلطان کنم عرفی، ولی
دوست دارم دشمنی را کو را زبان و دل یکی است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#112
Posted: 8 May 2012 16:11
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۰۸ »
نشاء مخموری ام با مستی مجنون یکی است
صد شرابم هست در ساغر کزان ها خون یکی است
از فسون عافیت بر می فروزم روی زرد
در مزاج من بخار دوزخ و افسون یکی است
بر سر فرهاد کز جام محبت بی خود است
سایه ی شیرین و زخم تیشه ی گلگون یکی است
هر جفایی گر تواند می کند گردون همان
سوزم از غیرت که آیین بودن گردون یکی است
گو مزاج آب و آتش را یکی داند چه عیب
آن که گوید اشک عرفی با در مکنون یکی است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#113
Posted: 8 May 2012 16:12
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۰۹ »
یک شمه ز اصلاح می ناب گفتنی است
با زاهدان سرودی ازین باب گفتنی است
هزگز شکست توبه ملولم نداشته است
این نکته در میانه ی اصحاب گفتنی است
ای مردم وصال غم و دور ماندگان
بشنو که حال تشنه به سیراب گفتنی است
نتوان به گفتگو به حقیقت رسید، لیک
افسانه ای ز گوهز نایاب گفتنی است
دیدم به خواب کان لب لعلم به کام بود
گر واقع است و گر غلط این خواب گفتنی است
ابله کسی که عیب خود از دوست نشود
با دوستان حکایت ازین باب گفتنی است
در آتشم درون و برون جوش می زند
این حرف در میان تب و تاب گفتنی است
عرفی مگو به تیره شب هجر حرف می
حرفی است این که در شب مهتاب گفتنی است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#114
Posted: 8 May 2012 16:12
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۰ »
مرو به بادیه گردی که زرق و شیدایی است
برهنگی مطلب که آن لباس رعنایی است
زبان ببند و نظر باز کن که منع کلیم
کنایت از ادب آموزی تقاضایی است
دماغ یوسف اگر تر کنند کف ببرد
از این شراب که در ساغر تماشایی است
نقاب می کشد ای دل تمام حوصله شو
که باز وقت شراب و کرشمه پیمایی است
چنین که بر دم شمشیر و دشنه می غلتم
حسود را رسد گویدم که هر جایی است
شهید عاطفت آن کرشمه ام که از سر مهر
تمام نقش طرازی و مشهد آرایی است
به شوق دوست چه سازم که در شریعت عشق
خیال بی ادبی و نگاه رسوایی است
مگو که نیست گنه کار تر از من عرفی
که این حدیث گرانمایه لاف یکتایی است
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#115
Posted: 8 May 2012 16:12
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۱ »
ای دل پیاله گیر که وقت صبوح تست
کز فیض جمله فتح، محل فتوح تست
آیینه ای که صورت و معنی نمایدت
دست است، گر جمله سوخته، در جیب روح تست
اسباب عفو را، چه به ما، جلوه می دهی
ما توبه دشمنیم و ستم را صبوح تست
اهل مسیح را به فلک بر، مسیح وار
این گریه من است، نه توفان نوح تست
یاران ز شیر دختر رز در صبوحی اند
عرفی تو جام زهر کش، کین صبوح تست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#116
Posted: 8 May 2012 16:12
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۲ »
سنبلی کو لاله را در بر کشد گیسوی تست
لاله ای کو در کنار سنبل آید روی تست
آهوی مستی که در بستان حسن است عشوه خیز
دمبدم بر عشوه غلتد، نرگس دلجوی تست
ساحری کز آستین افشاند افسون ادب
آتش اعجاز میرد، غمزه ی جادوی تست
مشهدی کانجا مسیح آید به امید هلاک
در گمان ناکس شرمنده، گرد کوی تست
شعله ی سوزنده ای کز غیرت تاثیر او
آتش دوزخ گریبان پاره سازد، خوی تست
عرفی از وصفت زبانش سود و کس گوشی نکرد
پس کرا هوش و خبر آشفته از گیسوی تست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#117
Posted: 8 May 2012 16:13
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۳ »
عشق کو تا نو کنم با درد پیمانی درست
از فغان در شهر نگذارم گریبانی درست
با وجود آن که عشق آورد صد داروی تلخ
بهر درد ما نشد اسباب درمانی درست
تا نبردم صد شکاف از دست، گریبانم نهشت
وای اگر بودی به دست غم گریبانی درست
غم ندارم گر بود سامان عیشم ناتمام
عیب باشد سفره ی درویش را نانی درست
صید عشق ار خام باشد نیم خورد آتش است
نیست در خوان محبت مرغ بریانی درست
گشت کفر آلوده ایمانش ز طعن قدسیان
هر که در ایام حسنت داشت ایمانی درست
با همه کج نغمه گی خندند زاغان چمن
عندلیبی گر زند ناگاه دستانی درست
چند عرفی بنده ی فرمان خود باشی، کسی
بندگی را می کند نسبت به سلطانی درست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#118
Posted: 8 May 2012 16:13
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۴ »
لطف گهر عتاب بشکست
دل رایت اضطراب بشکست
بد مست من آستین بر افشاند
پیمانه ی آفتاب بشکست
زلفت به جهان فکنده آشوب
در دیده ی فتنه خواب بشکست
پیمان وصال در دماغم
صد شیشه ی پر گلاب بشکست
این ناله که در جگر شکستیم
سیخ است که در کباب بشکست
صد گوهر راز وقت اظهار
از غایت اضطراب بشکست
گفتی که دلت شکسته ی کیست؟
در زیر لبم چو آب بشکست
عرفی دل ما چو طره ی یار
در پنجه ی پیچ و تاب بشکست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#119
Posted: 8 May 2012 16:14
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۵ »
وای که مستانه یار، جعد پریشان شکست
ساغر لب ریز کفر بر سر ایمان شکست
چون گل رخسار او، زآتش می برفروخت
شمع شبستان گداخت، رنگ گلستان شکست
چون به ازل حسن دوست، خون ملاحت کشید
در دهن زخم ما، عشق نمکدان شکست
بس که به عالم نماند، عافیت از عشق تو
همت آزادگان، قدر شهیدان شکست
چاشنی داغ دل، روزی هر کام نیست
ور نه لب نان عشق، گبر و مسلمان شکست
همت عرفی به بزم، خوان محبت کشید
ذوق نعیم بهشت، در ته دندان شکست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#120
Posted: 8 May 2012 16:14
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۱۱۶ »
بر میان فتنه شوخی طرف دامانی شکست
ترکتاز غمزه هر سو فوج ایمانی شکست
ملک حسن از شیوه خالی گشت تا گشتم خراب
کافرستانی به هم زد تا مسلمانی شکست
شکر طالع می کنم با آن که از بابم فکند
زان که هر خاری به پایم در گلسنانی شکست
گر سلیمانی است و گر موری که در معنی گداست
هر که دست از آبرو شست او لب نانی شکست
شید صوفی طالبان کعبه را گمراه کرد
نو مسلمانی در آمد فوج ایمانی شکست
هر که با آن نامسلمان یک زمان همراه شد
با خدای خویش در هر گام پیمانی شکست
قابل رنج محبت کس نیاید در وجود
رنگ روی خویش را هر کس به دستانی شکست
تا دل عرفی شکست آشوب در عالم فتاد
این نه موری بود، پنداری سلیمانی شکست
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن