ارسالها: 7673
#301
Posted: 17 May 2012 15:38
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۹۷ »
دوش دل آرایش بزمش تمنا کرده بود
دیدهٔ امید را مست تماشا کرده بود
جان ز شرم ناکسی، داخل نمی شد در بدن
در حریم سینه کز اول غمت جا کرده بود
وصل لیلی مطلب مجنون نبود، او را مدام
لذت آوارگی ها، دشت پیما کرده بود
ای طبیب از آه من کون و مکان در آتش است
گر دوا می داشت ، درد من ، مسیحا کرده بود
حسن را، از شیوه ها، گاهی بود، میلی به ناز
ورنه موسی، بی طلب، صد ره تماشا کرده بود
در ملامت صبر کن، عرفی، که آخر فیص عشق
زین چمن گل ها به دامان زلیخا کرده بود
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#302
Posted: 17 May 2012 15:39
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۹۸ »
ای گریه ریزشی، که بلا کم نمی شود
سیلی که کرد جور و جفا، کم نمی شود
صحت در آرزوی دلم ماند و همچنان
از لطف او امید دوا کم نمی شود
نازم به حسن و عشق که از جام اتحاد
مستند و درمیانه حیا کم نمی شود
خاصیت نیاز نگه گن، که جود دوست
عالم گرفت و فقر گدا کم نمی شود
خواهی به گلشنم بر و خواهی به چشمه سار
دردم به نقل آب و هوا کم نمی شود
خون می چکدز طاعت عرفی، هزار حیف
کز باغ او نسیم ریا کم نمی شود
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#303
Posted: 17 May 2012 15:52
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۲۹۹ »
کدام لحظه دلم گرد غم نمی گردد
هلاک درد و فدای الم نمی گردد
گدام زهر بلا درسفال می ریزم
که آب در دهن جام جم نمی گردد
فغان که از خرد و عشق کرده ایم قبول
دو کارخاه که همراه هم نمی گردد
هوای صومعه را نیست نشئهٔ گردی
گه هیچ بندی و مستی علم نمی گردد
هزار جلوهٔ دریغ از دلم که خرمن عشق
به خوشه چینی آئینه کم نمی گردد
چرا رفیق شهیدان نمی شود عرفی
مگر روانه به شهر عدم نمی گردد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#304
Posted: 17 May 2012 15:59
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۰ »
دودی ز دل برآمد و خون جوش می زند
خون می چکد ز عقل و جنون جوش می زند
ای سامری زیاده کن افسون و دم که باز
دردم به رغم سحر و فسون جوش می زند
پژمرده گشته بود کهن داغ های دل
در لاله زار خنده کنون جوش می زند
تا جنتم به فال در آمد، بهشت را
اندوه در برون و درون جوش می زند
در وادیی گمم که ز دل های تشنکان
چندین هزار چشمهٔ خون جوش می زند
تا زخم دل گشوده و در خون نشسته ام
در آتشم درون و برون جوش می زند
عرفی کجاست غمزه، به تقلید او که باز
در صیدگاه، صید زبون جوش می زند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#305
Posted: 17 May 2012 16:06
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۱ »
بسی در کوفتم تا یک خبر از می فروش آمد
عجب کز آبروی سرو من یک دل به جوش آمد
به میدان شهادت می برند اینک به صد ذوقم
بشارت ها که از خاک شهیدانم به گوش آمد
ازین عهد شباب تیز رو آسایشی بستان
که امشب یأس می آید اگر امید دوش آمد
دل شوریده ای دارم که هر گه بهر تسکینش
نصیحت را فرستادم پرشان و خموش آمد
خدایا کشته گان عشق را گنج دو عالم ده
که اینک در قیامت زخم ما لذت فروش آمد
ندانم سلسبیلم داد یا کوثر، نمی دانم
که ساقی ریخت آبی در دلم کاتش به جوش آمد
دگر هنگامهٔ آشوب، صد جا چیده می بینم
مگر از بادهٔ حیرت، دل عرفی به هوش آمد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#306
Posted: 17 May 2012 16:06
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۲ »
دل مراد به گرد حصول می گردد
دعا به کعبهٔ حسن قبول می گردد
مگر به مرحلهٔ بی نشانی افتادم
که ره ز بادیه بر عرض و طول می گردد
ندا ز عرش محبت، به گمرهان این است
که در مزار شیهدان قبول می گردد
خلاف عهد بخواهی به غم مصاحب شو
که عافیت به نسیم ملول می گردد
بود عطیهٔ دیوان ناامیدی بس
حواله ای که به گرد وصول می گردد
خراب معرفت عرفیم که هر سخنش
به شهر قدس، ادیب عقول می گردد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#307
Posted: 17 May 2012 16:07
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۳ »
دل بشد فرزانه و عقل از فسون دلگیر شد
مُلک شوقم را فریبت از پی تعمیر شد
نسبت دل با خودم دیدم، بسی کم مایه بود
بر جنون افزودمش تا قابل زنجیر شد
یافتم تعبیر رنگی چون به بالینم نشست
گر چه استغنای حسنش مانع تغییر شد
کیست تا گوید به شیرین کز هوای جلوه ات
آب چشم کوهکن داخل به جوی شیر شد
گر تو را بی مهر گفتم، شکوه مقصودم نبود
شکر درد خویش گفتم که بی تاثیر شد
بس که تابوتم گرانبار از دل پر حسرت است
خلقی از همراهی تابوت من دلگیر شد
با وجود آن که جرم از جانب عرفی نبود
بی زبانی بین که قایل به صد تقصیر شد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#308
Posted: 17 May 2012 16:18
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۴ »
اگر ز کاوش مژگان او دلم خون شد
خوشم که بهر من اسباب گریه افزون شد
دم هلاک، به روی تو، بس که، حیران بود
دلم نیافت، که کی، ز سینه، جان بیرون شد
کدام قطرهٔ خوی، لیلی، از جبین افشاند
که گاه گریه، برون، ز چشم مجنون شد
امید من به محبت، زیاده، چون نشود؟
که دوشِ کوهکن، آرامگاه گلگون شد
ز بت نه گوشهٔ چشمی، نه چین ابرویی
به حیرتم که دل برهمن ز کف چون شد
فغان ز طبع تو عرفی، مگو، بگو کز تو
طبیعتت سبب شهرت همایون شد
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#309
Posted: 17 May 2012 16:40
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۵ »
ترسم از اهل ورع، شوق شرابم بکشند
به بهشتم بفریبند و به خوابم بکشند
در دم نزع اگر توبه ز می خواهم کرد
بهتر آن است که رندان به شرابم بکشند
من که بیزار نخواهم شدن از موی سفید
جای آن است که در عهد شبابم بکشند
چون ز آسیب شبیخون نتوانم جان برد
دارم امید نارفته به خوابم بکشند
سخنی در دلم آمد که اگر گفته شود
اهل تحقیق به ناپخته جوابم بکشند
بایزیدم که ان الحق به زبان می آرم
گو مریدان که همین دم به شتابم بکشند
عرفی از صومعه بگذار که بیرون آیم
گر پسندی که ز شوق می نابم بکشند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
ارسالها: 7673
#310
Posted: 17 May 2012 16:40
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۳۰۶ »
باز شاهین امیدم اوج پروازی کند
لیک شوقم در هوای وصل شهبازی کند
تا نشانی هست در راه، از سم گلگون فیض
بانگ بر شبدیز جان زن که سبکبازی کند
با هوسناکان نفاق آمیز دارم صحبتی
عندلیب قدس با زاغان هم آوازی کند
دین اگر این است که این جمع پرشان را بود
برهمن بر اهل دل شاید که طنازی کند
راز عشق از این تراوش می کند، از من مرنج
گر بود روح الامین محرم، که غمازی کند
صحبت بیگانه بندد، دست شوخی های عشق
عشق را در پرده بر، تا با دلت بازی کند
فوج شادی را به خون افکنده است، دیگر دل کجاست
کآفرین بر دست و تیغ عرفی غازی کند
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن