انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 6 از 61:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  60  61  پسین »

Orfi Shirazi | عرفی شیرازی


مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۴۷ »



تاج زر گر بودش فتنه ی از بهر خود است
فتنه این است که در زیر کلاه نمد است

معنی تجربه بشناس و ره تجربه گیر
تا بدانی که تو را ظلم عدالت مدد است

در میانی خزف و گوهرم اندیشه به جاست
من که دی هر که نکو یافتم امروز بد است

گر شود جام بدل شخص مبدل نشود
هر کجا یا صنم آمد به زبان یا صمد است

حسد تهمت آزادی سروم بگداخت
این مرادی است که بر تهمت او هم حسد است

رقم هندسه عرفی منه اشعار مرا
هر جه زین باغ بروید گل سر سبد است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۴۸ »



لب فروبستن ناصح گرهی بر باد است
صد ره این بست و گشادم بر یاد است

گل حسن تو بود در همه جا فصل بهار
بلبل باغ نوا از همه غم آزاد است

آدمی را ز همه چیز نفس منتخب است
در نفس منتخب آن است که با فریاد است

عرفی ار توبه ز می کرد نماند محجوب
توبه ی رند خرابات شکست آباد است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۴۹»



تا کوکبه ی رحمت جاوید بلند است
بخت طلب و طالع امید بلند است

آوازه ی رندی به جهان پست نگردد
تا زمزمه ی جام ز جمشید بلند است

ما گلخنی یان بس که ز بد نامی راحت
از سایه نشینان گل بید بلند است

چون شیونی یان همدمی ما نگرفتند
از محفل ما نغمه ی ناهید بلند است

عرفی خبر از جلوه ی معشوق ندارد
با ذره بگویند که خورشید بلند است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۰ »



ناله ام پرورش آموز نهال اثر است
ور به دارت بنمایم که سراپا ثمر است

ناله در سینه ی من، یک نفس آرامش نیست
در دل خویش اثر کرد، چه کامل اثر است

رهبر بادیه ی عشق، تو را در هر گام
نیستی پیشتر و عمر ابد بر اثر است

شرم دار، ای نمک، این زخم فریبی بگذار
که دل و چشم من انباشته ی نیشتر است

گرد بازارچه ی عشق بگردم، که در او
عافیت سینه فروش و بلا دشنه گر است

عشق را سینه ی سنگ و دل گرم است ضرور
حسن نقشی است که هر لوحی از آن بهرور است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۱ »



هرگز مگو که کعبه ز بتخانه خوشتر است
هر جا که هست جلوه ی جانانه خوشتر است

با برهمن حدیث محبت رواست، لیک
در دام طایر حرم این دانه خوشتر است

تسبیح و زهد خوش بود اما در این دو روز
جشن گل است، شیشه و پیمانه خوشتر است

گر در بهشت باده کشی فتنه گل کند
ساغر کشی به گوشه ی میجانه خوشتر است

گر شرط دوستی بشناسی به حسن شمع
اول محبت تو به پروانه خوشتر است

در صحبتی که شرم و ادب نیست فیض نیست
زان رو مرو به صحبت بیگانه خوشتر است

با نوش نیش مردم چشمم کرشمه ها ست
هم صحبتی به مردم دیوانه خوشتر است

کفران نعمت گله مندان بی ادب
در کیش من ز شکر گدایانه خوشتر است

عرفی منال بیهده، احوال دل مگو
کز ناله های بی اثر، افسانه خوشتر است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۲ »



دورم از کوی تو، جا در زیر خاکم بهتر است
زندگی تلخ است با حرمان، هلاکم بهتر است

من که مجروح خمارم مرهم راحت چه سود
جای مرهم بر جراحت برگ تاکم بهتر است

گر بکشتی از فراقم، سوختی، منت منه
من که در دوزخ به زندان، هلاکم بهتر است

ره به امیدم مده عرفی که بی باکم بسی
من صلاح خویش دانم، ترسناکم بهتر است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۳ »



بیدادگری روی تو اندازه ی راز است
این رشته به انگشت نپیچی که دراز است

عشق آفت سلطان بود، آرایش بنده
این مسأله در نسخه ی محمود و ایاز است

یا رب تو نگهدار دل خلوتیان را
کان مغبچه مست است و در صومعه باز است

خونابه ی حسرت چکد از هز مژه هر گاه
بینم که خداوند کسی بنده نواز است

این قهقهه ی عیش که با کبک دل ماست
باور نتوان کرد که در چنگل باز است

هر چند که عرفی پی تحقیق شتاب است
مشتاب به دنبال، که او بیهده تاز است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۴ »



از آن ز شربت صلحم هوای پرهیز است
که آتش تب شوقم نه آن چنان تیز است

چو زلف باز کنی ناله خیزد از دل ها
که دام ما همه این طره ی دل آویز است

ز طره مشک به دامان کوهکن پاشد
اگر چه تکیه ی شیرین به دوش پرویز است

سمند سعی چه بیهوده رانی ای فرهاد
که هم عنانی گردون نصیب شبدیز است

چگونه مانع نظاره ام شوی که مرا
ز شوق روی تو سر تا قدم نگه خیز است

ستزه باخت به میدان امتحان عرفی
عنان کشیده چه داری، محل مهمیز است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۵ »



جنگ آتش، آشتی آتش، مدارا آتش است
خوش سر و کاری از آن بدخو مرا با آتش است

باده خواهی باش تا از خم برون آرم، که من
آن چه در جام و سبو دارم، مهیا، آتش است

با که گویم سر این معنی که نور حسن دوست
با دماغ ما گل و در چشم موسی آتش است

هم سمندر باش و هم ماهی که در جیحون عشق
روی دریا سلسبیل و قعر دریا آتش است

دوست را محکوم کس دیدن بود جانسوزتر
ور نه در جان زلیخا، شرم و سودا، آتش است

حسن جنسی نیست کانرا سیم و زر باشد بها
خان و مان کاروانی از این جا آتش است

عرفی از اندیشه ی بیهوده باز آ ، چاره نیست
سر نوشت ما بهشت جاودان یا آتش است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
« غزل شماره ی ۵۶ »



عهد حسنش روزگار دستبرد آتش است
صاف آتش حسن او خورشیدبرد آتش است

خان و نان عالمی از آتش حسنش بسوخت
در شمار خانه سوز روزبرد آتش است

بستگان عشق را بی دل برد آب حیات
این متاع آماده بهر دست برد آتش است

عرفی اندر عشق اگر ناقص بود افسرده نیست
صید عشق ار خام باشد نیم خورد آتش است

~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 6 از 61:  « پیشین  1  ...  5  6  7  ...  60  61  پسین » 
شعر و ادبیات

Orfi Shirazi | عرفی شیرازی

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA