ارسالها: 8911
#161
Posted: 2 Nov 2012 13:07
شعر های موجود در مجموعه دیگه میذارمت کنار:
- دست گذاشتم رو یکی
- قصه ی یه جای نقشه
- سرش می شه ، سرم نشد
- ترانه ی اردی بهشت
- وقتی رفتم
- طاقت ناتمام
- نمی ذارم
- فانوس مشکی
- ماجرای دو تا گل سرخ
- نامه ی یک متهم
- با همه می بینمت ، با همه کس
- جز تو تموم دنیا پر
- حال و هوای داشتنت
- مخمل خاطره ی تو
- طعم تلخ واقعیت
- مزاحم همیشگی
- دشمنای من و تو
- تقلب طبیعت
- یه دل دارم
- طلاترین خاک
- سوء تفاهم
- اونی که می خواستم
- آدم برفی
- حکایت کف بین پیر
- لالایی بی لالایی
- بی وفا ، انصافت کجاس ؟
- نه ... دل به دل را نداره
- دو بیتی
- تک بیتی (ها )
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#162
Posted: 2 Nov 2012 13:18
دست گذاشتم رو یکی ...
دست گذاشتم رو یکی که یک قشون خاطر خواشن
همشون هنر دارن ، یا شاعرن یا نقاشن
یا که پشت پنجرش با گریه گیتار می زنن
یا که مجنون می شنو تو کوچه ها جار می زنن
دست گذاشتم رو کسی که عاشقم نمی دونست
سر بودم از خیلیا و لایقم نمی دونست
دست گذاشتم رو کسی که مجنونا دیوونشن
همه شاهزاده ها ، دربون دور خونشن
دست گذاشتم رو کسی که رنگ چشماش روشنه
شمشاد همسایمون پیش قدش یه سوزنه
دست گذاشتم رو کسی که طعم چشماش عسله
کمترین شعری که تو می شنوی از اون غزله
دست گذاشتم رو کسی که ماه ازش طلب داره
خورشید از شعله ی چشمای اونه که تب داره
دست گذاشتم رو یکی که همه دور و برشن
مردشن ، دیوونشن ، مجنونشن ، پرپرشن
دست گذاشتم رو یکی که عاشقاش زیادین
همه جورشو داره ، هم عجیبن ، هم عادین
دست گذاشتم رو یکی که نه سفیده نه سیاه
ظاهرش گندمیه ، به چشمم اما کیمیا
دست گذاشتم رو یکی که داشتنش خوابه هنوز
کمترین شاگرد چشماش خود مهتابه هنوز
دست گذاشتم رو یکی که عادتش نساختنه
سرنوشت هر کسی که می خواد اونو ، باختنه
دست گذاشتم رو یکی که اون منو دوست نداره
من تو پاییزم و اون اهل یه جا ، تو بهاره
دست گذاشتم رو یکی که شعرمو گوش می کنه
آخرین بیت و می خونه و فراموش می کنه
دست گذاشتم رو یکی که کهکشون ، قایقشه
انقدر دوسش دارن ، هر کی خوبه ، عاشقشه
دست گذاشتن رو یکی که خندشم نفس داره
تو تمام نقشه های خوب دنیا دس داره
دست گذاشتم رو یکی که دست گذاشته رو همه
ولی هر کسی رو که تو نشون بدی ، می گه کمه
دست گذاشتم رو یکی ، ما رو چه به فرشته ها
برو شاعر ، تو بمونو ، عشقو ، دست نوشته ها
دست گذاشتی رو کسی که از تو خندش می گیره
اینا رو دلم می گه ، می گه و بعدش می میره
دست گذاشتن رو کسی آسونه اما ساده نیست
توی اینجور بازیا ، خوب همیشه اراده نیست
می نویسم که دیگه رو هیچکی دست نمی ذارم
ولی نه دروغه من هنوز اونو دوستش دارم
دست گذاشتم حالا رو قلبمو ، چشامو ، سرم
تا مث تو قصه ها ، از یادم اونو ببرم
ولی دست ، عاقلتر مونده روی همین یکی
چرا من بذارمش رو سر و چشام ، الکی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#163
Posted: 2 Nov 2012 13:19
قصه ی یه جای نقشه
یه جای نقشه ی بزرگ دنیا
یه کشور پر از بهشت و دریا
یه سرزمین ، پر از رز و شقایق
مهد یه عالم ، آدمای عاشق
یه جا که خشکی و بلندی داره
تو قدمتش حافظ و سعدی داره
یه عالمه معدن احساس داره
کوچه هاش عطر زنبق و یاس داره
به قهرماناش همیشه می باله
دل کندن از خاک زرش محاله
هر گوشه از او پر افتخاره
چهار تا فصل عاشق ، بهاره
خزر ، دنا ، زاگرس و اترک داره
کلی چیزای تازه و تک داره
تو عاشقاش لیلی و مجنون داره
کویر و دریاچه و هامون داره
کشور ما خونه ی ابن سیناس
سال یه قهرمانی مثل نیماس
توی جنوب نخلای خرما داره
تو سنتاشم ، شب یلدا داره
یه پهلوونی مث رستم داره
چشمه هایی به رنگ زمزم داره
مردمی داره مث عطر شمالی
فرقی نداره شرقی یا شمالی
اونا براش با افتخار جون می دن
برای زنده موندنش ، خون می دن
مراقبن حتی یه ذره از خاک
نیفته دست دشمنای ناپاک
این سرزمین همیشه پاک و زندس
تو بازیای دنیامون ، برندس
الهی که تا زنده ایم و آباد
زنده بمونه سرزمین فرهاد
اسم قشنگش همیشه تو نقشه
به هر غریبه ، حس خوش می بخشه
ما به تموم داشته هاش می نازیم
هر چی نداره کم کمک می سازیم
تا که یه روز کسایی که تو دنیان
بگن که بهترین جا ، یعنی ایران
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#164
Posted: 2 Nov 2012 13:21
سرش می شه ، سرم نشد
کاش که عشق و عاشقی ، جوون و پیر سرش می شد
اونی که خیلی دوسش دارم ، اسیر سرش می شد
کاش دلی که نمی دونم چرا قسمتم شده
آدم پر از حیا و سر به زیر سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش که بلا سرش می شد
معنی واژه ی تلخ مبتلا سرش می شد
اونی که همش منه ، دوست نداره تا ما باشیم
واژه ی رسمیو سنگین شما سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش کمی شب سرش می شد
عاشقی با احترام و با ادب سرش می شد
عمریه تو حسرت گرمی دستاش می سوزم
اونی که منو سوزونده کاش که تب سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش آرزو سرش می شد
معنی جمله ی ناز تو بگو سرش می شد
حرفامو که می دونم ، بخوام ، نخوام گوش نمی ده
لااقل کاش تو قصه ، گفتگو سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش گل یاس سرش می شد
صفری که هدیه ی اونه تو کلاس سرش می شد
کاش یه لحظه خودشو فقط به جای من می ذاشت
شوق درد عاشقای بی حواس سرش می شد
اونی که عاشقشم ، کاش آسمون سرش می شد
جز دو رنگی ، یه کم از رنگین کمون سرش می شد
عمریه بهش می گم دیوونتم ، سکوتو هیچ
نه که عاشقم بشه ، کاش که جنون سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش که وفا سرش می شد
شمع و پروانه و فانوس و خدا سرش می شد
نمی خوام تمام حرفا رو بفهمه لااقل
کاش خود دوست دارم ، جدا جدا سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش می میرم سرش می شد
واس خاطر تو ماهو می گیرم سرش می شد
یه جوری زمزمه می کنه که از پیشش برم
لااقل کاش نمی شه ، کاش نمی رم سرش می شد
ایکاش اون فقط یه کم در به دری سرش می شد
اینکه می میره دل از بی خبری سرش می شد
کاش همه رنگایی که خودش می خواد و نمی دید
یه کمی رمگ من خاکستری سرش می شد
اونی که عاشقشم ، کاش که سفر سرش می شد
رفتن و هجرت و کوچ و بال و پر سرش می شد
نه دوسم داره ، نه می گه دوستت نداشته باشمش
کاش یه بار منم به همراهت ببر ، سرش می شد
اونی که عاشقشم کاش که جواب سرش می شد
میون هر کی که داره ، انتخاب سرش می شد
کاش جای خیلی چیزا که بلده فقط یه کم
عشق این عاشقو بی حد و حساب سرش می شد
کاش یه کم... منو نگا کن ، تو وفا سرت می شد ؟
شمع و پروانه و فانوس و خدا سرت می شه ؟
من خودم یه وقتا دیدم نگران من می شی
ترس وکهکشان و گیتار و دعا سرت می شه ؟
ببینم قایم نکن خیلی چیزا سرت می شه
بدی و زشتی قلب آدما سرت می شه
واسه ی همینه که خوب داری بازی می کنی
که همین حرفایی که زدم کجا سرت می شه
تو تمام دردامو سرت می شه ، سرت می شه
نه که حالا ، از اون اول همیشه سرت می شه
می دونی عاشقتم ، دلت برام شور می زنه
ولی بیشتر از می خوامش ، نمی شه سرت میشه
من می رم ، حرفای من یه روزی باورت می شه
شعر من کلید قفل زرد دفترت می شه
اما هر چی که شدی ، رسیدی به هر جا بدون
گفته بودم تو قد فرشته ها سرت می شه
من که هر چیزی نوشتم از تو باز سرم نشد
اینکه شاید نباشم پیش تو باورم نشد
فکرامو کرده بودم خواستم همین حالا برم
نذارش پای دروغ ، آره نشد برم ، نشد
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#165
Posted: 2 Nov 2012 13:23
ترانه ی اردی بهشت
زیبا تو که بار مژت یه دنیا رو مات می کنی
یه دنیا رو قربونی چشمک چشمات می کنی
تو که اگه کسی نخواد با تو مث اینه باشه
با داغی لحنن نگات اون مجازات می کنی
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ، ترانه ی اردی بهشت
زیبا اگه موج صدات ، بلرزه ، رنگ غم بشه
از اون طراوت چشات اگه یه ذره کم بشه
چیکار می تونم بکنم ، جز اینکه آرزو کنم
تمام غصه های تو ، فقط مال خودم بشه
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبا کی گفته تو نخوای ، تو کوچه ها بهار میاد
وقتی بهاره که جهان با حرف تو کنار بیاد
اگه یه غم به هم زده دنیای ارغوانیتو
الهی که بره به جاش ، برای من هزار بیاد
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبا شاید بگی حالا صحبت دیوونگی نیست
اما می گم بی عشق تو اسم چیزی زندگی نیست
دریای طوفان زرده تو ببینمو چیزی نگم
خوب می دونیم من و تو که این رسم پروانگی نیست
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبای من دنیای ما طلوع داره ، غروب داره
نقشه ی سرنوشتمون ، شمال داره ، جنوب داره
تو اونا که پشت نقاب ، از نسل دور آدمن
هم آدمای بد داره ، هم آدمای خوب داره
نبینمت یه وقت بشی تلسیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبا نگین عشق تو، صد تا طبق جواهره
یه قایق بادی داره پر از نگاه و خاطره
میون این شهر غریب ، با چهره های آشنا
یکی می میره واسه تو که یه جورایی شاعره
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاست ترانه ی اردی بهشت
زیبا با یک چکه غمت ، می ریزه هفت تا آسمون
می شکنه از غصه ی تو ، یه بار دیگه رنگین کمون
نمی دونم که خزون نشسته رو کدوم گلت
می خوای بهم نگی ، نگو اما همینجوری نمون
نبیمنت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
یه عمریه تو میدونا چشما به تو خیره می شه
با رنگ روشن نگات ، روز همه تیره می شه
قصه ی هر کس که به تو بد کنه و خوب نباشه
حکایت مجرمی که دایم تو زنجیر ، می شه
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبا جای تو ، آسمون بارید و کلی خالی شد
ما هم از این غصه ی اون ، دلش گرفت ، هلالی شد
دخترکی که زندگیش با رؤیای تو می گذره
دچار کابوس بد و خط خطی و خیالی شد
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبا به جون همه چیم ، آره جون خودت قسم
بدون لبخند تو من به هیچ جایی نمی رسم
به خاطر خود خودت ابرو یه کم کنار بزن
بذار که ماه طلوع کنه از چش مثل هیچکسم
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
زیبا جونم خوشم باشی نمی شه باز از تو نوشت
چه برسه به اینکه نه ، بگذریم از خیال زشت
نبینمت یه وقت بشی تسلیم دست سرنوشت
به عشق تو سرش بالاس ترانه ی اردی بهشت
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#166
Posted: 2 Nov 2012 13:25
وقتی رفتم
هیچکی از رفتن من غصه نخورد
هیچکی با موندن من شاد نشد
وقتیرفتم کسی قلبش نگرفت
بغض هیچ آدمی فریاد نشد
وقتی رفتم کسی گریش نگرفت
اشکشو کسی نریخت پشت سرم
راستی که بی کسی درد بدیه
منم انگار همیشه تو سفرم
وقتی رفتم کسی غصش نگرفت
وقتی رفتم کسی بدرقم نکرد
دل من می خواس تلافی بکنه
پس چش هیچ کسی عاشقم نکرد
وقتی رفتم ، نه که بارون نگرفت
هوا صاف و خیلیم آفتابی بود
اگه شب می رفتم و خورشید نبود
آسمون خوب می دونم ، مهتابی بود
چشمی با رفتن من خیره نموند
به در و به آسمونو پنجره
می دونم ، خیلیا گفتن چیزی نیس
ماتم نداره ، بذار بره
وقتی رفتم کسی اشکش نیومد
نیمود هیچ جا صدای گریه ای
توی این دنیای بد ، هیچکی نداشت
از سفر رفتن من ، گلایه ای
هیچ کسی نگاش برام ابری نشد
زلزله ، هیچ دلی رو تکون نداد
راس راسی ، واسه کسی مهم نبود
نه که فک کنی بود و نشون نداد
چهره ی هیچ کسی پژمرده نبود
گلا اما همه پژمرده بودن
کسایی که واسشون مهم بودم
همه شاید یه جوری مرده بودن
کی می رم کجا می رم ، میام یا نه
کسی لااقل اینو سوال نکرد
انگاری می خوام برم خرید کنم
هیچ کسی چیزی نگفت ، حلال نکرد
دم رفتن کسی حرفی نمی زد
همه ساکت بودن و بی سر و صدا
یه نگهبان که ما رو نگا می کرد
زیر لب گفت ، به سلامتی کجا ؟
اشک و خندم دو تایی کنار هم
با یه لحن مهربون جواب دادن
انگاری یه عالمه کوهای سخت
از رو شهر شونه ی من ، افتادن
این سوال مهربونو ، بی ریا
پرسش ساده ی یه غریبه بود
کسی که اسم منم نمی دونست
زیر چشماش غمی بود ، داغ و کبود
شعرمو باید یه جور عوض کنم
یا بذارمش همینجور بمونه
ته قلبم می خوام این حقیقتو
هر کسی دوس داره شعرو ، بخونه
دم رفتن کسی گفت سفر به خیر
که واسم غریب و ناشناخته بود
اما اون وقتی رسید که قلب من
همه ی آرزوهاشو باخته بود
بهتره اهالی رویامونو
بدون توقعی ، جواب کنیم
نباید حتی رو بهترین کسا
توی بدترین جاها ، حساب کنیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#167
Posted: 2 Nov 2012 13:25
طاقت ناتمام
همنفس گلم سلام ، دیگه یه گوله آتیشم
مضحکه دوستم نداری ، دلم می خواد بیای پیشم
عجیبه ، وقتی نمی خوای من یکی دوونه ترم
منتظرم ناز کنی و فقط بشینم بخرم
یکی می گفت ، که آدما ، بیشترشون اینجورین
بر عکس آرزوهاشوم ، عاشق هم تو دورین
ولی تو چی ، نه دوریو ، نه نزدیکی دلت می خواد
اولش اینجور نبودی ، خوب یادمه ، یادت می یاد؟
باز که مث قبلیا شد ، باز که م یذارمش کنار
چشات چه برقی می زنه ، تو قاب عکست ، رو دیوار
راستی یه چیزی رو بگم ، پشت سرم حرف می زنن
می گن که جادو کردنش ، دوستن اونا یا دشمنن ؟
همش می پرسن اون چی شد ؟ آره دیگه تو رو می گن
یکی می گفت اینجور کسا ، فکر یه آدم دیگن
چیکار کنم ، خودت بیا ، جواب حرفا رو بده
به قول جویا هوا ، بهمنه ، نامساعده
به تو نمی شه راس نگم ، از این خیالا ترسیدم
از تو چه پنهون یه کمی پنهونی از تو رنجیدم
به اونا چیزی نمی گم ، به هیچکی حرفی نزدم
هر چیه من مال توام، این کارا رو خوب بلدم
اما تا کی ؟ باید تا کی این نقشا رو بازی کنم؟
حالا که راضین همه ، باید تو رو راضی کنم ؟
راستی عجب دنیاییه ، کاراش غریب و وارونس
دیوونه کم بود ، خودشم از همه بیشتر دیوونس
ببین گلم ، بهشت من، طاقت شونه هام کمه
عین یاس همسایمون ، شاخه ی آرزوم خمه
زخم زبون آدما هر ثانیه زیادتره
همش می گن کجاس ؟ چی شد ؟ تو رو نمی خواد ببره ؟
مادربزرگ می گفت برو طالعتو یه جا ببین
منم آوردم عکستو ، گفتم تو فالم اینه ، این
همه بهم می خندیدن ، تو هم بودی می خندیدی ؟
کاش خودتو به جای من می ذاشتی و می فهمیدی
خب دیگه دردا خیلی شد ، به درد آوردم سر تو
گفتم شاید دریابی این دیوونه ی پرپر تو
یه سر بزن ، یه کار بکن ، اینجا یه کم آروم بشه
منم اگه دوس نداری ، بگو بذار تموم بشه
یه نامه ی تابستونی ، تو یک شب ابری تیر
تکلیفمو روشن کن و حق دل من و بگیر
دوست دارم تکراریه ، خیلی بهت نیاز دارم
قلبمو با هر چی توشه ، واست ، تو نامت می ذارم
اگه دوسم داشتی که هیچ ، فقط رو نامه دس بکش
اگر نه ، راحت بگوو بدون من نفس بکش
فقط حقیقتو بگو ، هر چی تو قلبت می گذره
به حرف قلبت گوش بده ، اینجوری خیلی بهتره
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#168
Posted: 2 Nov 2012 13:27
نمی ذارم
نمی ذارم تو رو از من بگیرن
حتی تو عالم عکس و نقاشی
روی پیشونی سر نوشتته
تو باید فقط مال خودم باشی
نمی ذارم که تو رو بدزدنت
جای تو فقط روی چشمای منه
توی فال من فقط اسم تو
کسی که چشاش مث تو روشنه
نمی ذارم اینهمه خاطرمون
پنهونی کنج یه خورجین بمونه
قسمت طالع تو سفر بشه
واسه من یه درد سنگین بمونه
نمی ذارم اونا که کم عاشقن
من و از خیال تو جدام کنن
نمی ذارم تو بری که آدما
همشون با سرزنش ، نگام کنن
نمی ذارم توی خلوتت کسی
بیاد و با شادی با تو دس بده
اون باید لذت این دس دادنو
به من و خاطره ی تو پس بده
نمی ذارم کسی جز خودم یه روز
با تو و با رویاهات کنار بیاد
تازه از تولد تو حق داره
توی هر پس کوچه ای بهار بیاد
نمی ذارم که نوازش کسی
شب ناز مژه هاتو خواب کنه
نمی ذارم خونه ی آرزمو
کسی با اومدنش ، خراب کنه
نمی ذارم یه غریبه با نگاش
پادشاه دل بی ریات بشه
من می خوام خودم پرستشت کنم
نمی ذارم که کسی خدات بشه
نمی ذارم به بهونه ی کسی
عشق و دنیای منو یادت بره
تو یه عمره ، دیگه ، زیبای منی
با یه دنیا اعتماد و خاطره
نمی ذارم تو رو صیدت بکنن
نمی ذارم که تو از پیشم بری
ولی توی سرنوشتم ، می بینم
تو نمی مونی پیشم ، مسافری
نمی ذارم جای من کسی شبا
بالای سرت لالایی بخونه
نمی ذارم دلی که مال منه
پیش بیگانه امانت بمونه
ا ین نذاشتن چه قدر خوبه ، ئلی
آخه من که اختیاری ندارم
تصمیما رو همیشه تو می گیری
من چه جوری می تونم که نذارم
تازگی خیلی سفارش می کنی
می گی کم کم دیگه وقت رفتنه
زیبا جون تو می خوای از پیشم بری ؟
از تو ان قدر فقط سهم منه ؟
نمی خوای جواب بدی من می دونم
داشتن زیبا یه کار ساده نیست
مریمت شرایط و لیاقتش
واسه ی یه مژتم آماده نیست
ترس رفتنت دیوونم می کنه
ولی این دیوونه که کاره ای نیست
زیبا چش به رات می مونم همیشه
تنها دل خوشیم اینه ، چاره ای نیست
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#169
Posted: 2 Nov 2012 13:27
فانوس مشکی
توی دنیایی که قلبا ، هر کدون یه جا اسیرن
کاش به فکر اونا باشیم که از این زمونه سیرن
اونا که تو عصر آهن ، تشنه ی یه جرعه یادن
کاش که دست کم نگیریم ، اینجور آدما زیادن
نذاریم که تو چشاشون ، بشینه دونه ی اشکی
اونا فانوسن و خاموش ، آره فانوسای مشکی
دنیاشون شاید یه شهره ، خالی از قهر و دو رنگی
توی سینشون یه قلبه جای این دلای سنگی
چهرشون شاید به ظاهر مث دیگران نباشه
اما نور مهربونی ، توی شهرمون می پاشه
غم چشماشون عجیبه ، توی خاطرا می مونه
ما ازش خبر نداریم ، چیزی رو که اون می دونه
توی این عصر پر از درد، خیلی آدما یه دنیان
خیلیا تو جمع دنیا ، بی قرار و تک و تنهان
زیر سایه ی سلامت ، هواشونو داشته باشیم
توی جمع بی قرارا ، عطر خوشبختی بپاشیم
به بهونه ی زمونه ، نذاریم که برن از یاد
بذاریم زنده بمونن ، مث عشق پاک فرهاد
قصه ی فانوس مشکی ، صحبت دیروز و فرداس
قصه شون مال حالا نیست ، از حالا تا ته دنیاس
نمی گم با این ترانه ، گل کنه محبتامون
جایی رو باید بگیرن ، همیشه تو فرصتامون
این ترانه یه اشارس به دلای خواب و بیدار
که به یاد اونا باشیم همه به امید دیدار
غم تنهایی رو باید از نگاهشون بخونیم
خدا خیلی مهربونه ، اگه ما بنده ی اونیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
ارسالها: 8911
#170
Posted: 2 Nov 2012 13:29
ماجرای دو تا گل سرخ
گل سرخ قصمون با شبنم رو گونه هاش
دوباره دل داده بود به دست عاشقونه هاش
خونه ی اون حالا تو یه گلدون سفالی بود
جای یارش چه قدر تو این غریبی خالی بود
یادش افتاد که یه روز یه باغبون دوبوته داشت
یه بهار اون دو تا رو کنار هم تو باغچه کاشت
با نوازشای خورشید طلا قد کشیدن
قصشون شروع شد و همش به هم می خندیدن
شبنمای اشکشون از سر شوق و ساده بود
عکس دیوونگیشون تو قلب هم افتاده بود
روزای غنچگیشون چه قدر قشنگ و خوش گذشت
حیف لحظه هایی که چکید و مرد و برنگشت
گلای قصه ی ما ، اهالی شهر ، بهار
نبودن آشنا با بازی تلخ روزگار
فک نمی کردن همیشه مال همن تا دم مرگ
بمیرن ، با هم می میرن از غم باد و تگرگ
یه روز اما یه غریبه اومد و آروم وترد
یکی از عاشقای قصه ی ما رو چید و برد
اون یکی قصه ی این رفتن و باور نمی کرد
تا که بعدش چیده شد با دستای سرد یه مرد
گلای قصه ی ما عاشقای رنگ حریر
هر کدون یه جای دنیا بودن و هر دو اسیر
هیچکی از عاقبت اون یکی با خبر نبود
چی ممی شد اگه تو دنیا ، قصه ی سفر نبود
قصه ی گلای ما حکایت عاشقیاس
مال یاسا ، پونه ها ، اطلسیا ، رازقیاس
که فقط تو کار دنیا ، دل سپردن بلدن
بدون اینکه بدونن ، خیلیا خیلی بدن
یکیشون حالا تو گلدون سفال ، خیلی عزیز
اون یکی برده شده واسه عیادت مریض
چه قدر به فکر هم ، اما چقد در به درن
اونا دیگه تا ابد از حال هم ، بی خبرن
روزگار تو دنیای ما قربونی زیاد داره
این بلاها روسر خیلی کسا در می یاره
بازیاش همیشه یک عالمه بازنده داره
توی هر محکمه کلی برگ و پرونده داره
این یه قانون شده که چه تو زمستون ، چه بهار
نمی شه زخمی نشد از بازیای روزگار
اگه دست روزگار گلای ما رو نمی چید
حالا قصه با وصالشون به آخر می رسید
ولی روزگار ما همیشه عادتش اینه
خوبا رو کنار هم می یاره ، بعدم می چینه
کاش دلایی که هنوزم می تپن واسه بهار
در امون بمونن از بازیای تلخ روزگار
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)