انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 54 از 82:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  81  82  پسین »

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲

جهان جود و مروت سپهر فضل و کرم
که خاک پای تو را چاکرست آب حیات

ز حزم و عزم تو آن لاف می‌زنیم دایم
که چون فلک به مسیری و چون زمین به ثبات

به هر زمین که گذشتی ز ابر احسانت
برآمدست سخا و کرم به جای نبات

بزرگوارا از طلعت همایونت
بر ارغنون نشاطم بلند گشت اصوات

ز قول طایف بغداد و مصر می‌خواهم
از آنکه دست تو چون دجله است و نیل و فرات

چو می‌زند دل من لاف یکتایی
سزد گرم به تو باشد توقع سوغات

فرس همی ران در عرصه امید به کام
که گشت در عری عرصه دشمنت شهمات
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۳

ای خداوندی که پر شد گنبد فیروزه رنگ
گوش تا گوش از صدای کوس فتح و نصرتت

چون خروش نوبتت بشنید گردون گفت من
پیر گشتم نوبت من رفت و آمد نوبتت

دامن آخر زمتان پر شد ز فیض بخششت
گردن گردون دون خم شد ز بار منتت

پادشاها بنده در حضرت به رسم عرضه داشت
انبساطی می‌نماید بر امید رحمتت

قرب چل سال است تا سکان شرق و غرب را
طبع سلمان می‌کند در گوش در مدحتت

زان جهان پرکرده‌ام از شکر شکرت که من
بسته‌ام در استخوان چون پسته مغز نعمتت

با چنین نعمت که خواهد ماند تا دور ابد
شرمساری می‌برم حقا هنوز از خدمتت

در ثنای حضرتت دور جوانی گشت صرف
نوبت پیری رسید اکنون به امر حضرتت

گوشه‌ای خواهم گرفتن تا اگر عمری بود
چند روزی بگذرانم در دعای دولتت

علت پیری و درد پا و ضعف جسم و چشم
می‌برد درد سر من بنده را از صحبتت

گفته‌ام در باب خود فصلی دو سه آن را جواب
چشم دارد بنده از درگاه گردون حشمتت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۴

ای عذار تو از آفتاب تا بی یافت
گمان مبر که عذارت در آفتاب بسوخت
ولی چو در رهت افتاد آفتاب به مهر
جمال روی تو را دل بر آفتاب بسوخت
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۵

چشم و چراغ شرع که ذات منورت
از پای تا به سر همه عین سعادت است

قاضی هفت کشور پیروزه رنگ را
از بندگی تو نظر استفادت است

فعل تو سال و مه همه خیرست و مردمی
قول تو روز و شب همه درس وافادت است

مختل شدست حال دعاگوی دولتت
وین اختلال روز به روزش زیادت است

فرموده‌ای که مشکل تو سهل می‌شود
سهل است اگر چنانچه شما را ارادت است

اما به پیش مردم این عصر گوییا
تدبیر کار اهل هنر خرق عادت است

از هر چه می‌دهند به من فکر کرده‌ام
آسان‌تر و مفیدتر آن اجادت است

بارای خود بگو که در دفع نقل من
جلدی کند که عادت رایت جلادت است

یک قافیه درین سخن از دال خالی است
و آن نیز بر ملالت طبعم دلالت است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۶

ای سرفراز شهی کز بن دندان چو خلال
به غلامی درت قیصر و خاقان بر خاست

به هوای چمن خلق تو جان داد به باد
هر نسیمی که از اطراف گلستان برخاست

زان سر زلف بریدند که دردورانت
فتنه از زیر سر زلف پریشان برخاست

ای سبا خوف که از جود تو در بحر نشست
وی سبا ناله که از عهد تو ازکان برخاست

پادشاها اگر از زحمت دندان دو سه روز
حضرت پادشه از مسند دیوان برخاست

انجم از غم همه بودند فرو رفته به خود
یعنی این عارضه از گردش ایشان برخاست

درد، عمری به جهان زحمت مردم می‌داد
رای عالی تو را رغبت در مان برخاست

غضبت خواست که دندن کواکب شکند
فلک آمد به شفاعت ز سر آن برخاست

درد را عدل تو بنمود به کین دندانی
گفت می‌بایدت از عالم ابدان برخاست

زبده عالم ابدان چو تن پاک تو بود
درد فرمان تو برد از بن دندان برخاست

بر بساطت منشیناد درین توده خاک
گرد دردی که ز آمد شد دوران بر خاست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۷

به نسب نیست نسبت مردم
هر کسی را به نفس خود شرف است
شرف در به جوهر خویش است
نه ز پاکی جوهر صدف است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۸

تاج بخش خسروان شاهی کز آب تیغ او
جویبار مملکت پیوسته سبز و خرم است

رای او را زین زر بر پشت صبح اشهب است
قهر او را داغ کین بر ران شام ادهم است

نجم سیار از شهاب تیغ او یک پرتو است
بحر زخار از ریاض طبع او یک شبنم است

چون بیاض روی خوبان از سواد چین زلف
عکس صبح نصرتش تابان ز شام پرچم است

نوبت کوشش خروش کوس در گوشش بسی
شادی افزاتر ز صوت نغمه زیر و بم است

در علو پایه صدر منصب جمشید را
پیش دست و مسندش دست تواضع بر هم است

دست حکمش تا به صدر قدر باز افکنده‌اند
عدل را انصاف بار افتاده دستی محکم است

چرخ بالا دست گو دارد جهان زیر نگین
روز و شب گردان بر انگشتش بسان خاتم است

خسروا بلقیس ثانی آنکه مهد عصمتش
در جناب قدس بالاتر ز مهد مریم است

کرد در حق من احسانی و تنها حق وی
نیست بر من بلکه بر مجموع اهل عالم است

نایبان یک نیمه زر دادند و زان نیمی برات
بر وجوه تقدمه یعنی که وجهی اقدم است

باز می‌خواهند وجه داده را بعد از دو ماه
کافرم زان وجه اگر باقی مرا یک درهم است

نیست بر من حبه‌ای باقی و در دیوان مرا
مبلغی باقی است باقی رای عالی حاکم است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۹
سلمان ساوجی « دیوان اشعار « قطعات
شهی که شنقر عنقا شکار او را ماه
کلاه گوشه خورشید زنگ زرین است
چو باز سر علمش راهمای گردون دید
به چرخ گفت نظر باز کن که شاهین است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۰

زهی آصف کز صفاتی کز کفایت
تو را ملک سلیمان در نگین است

چو کلکت دانه مشکین فشاند
هزارش چون عطارد خوشه چین است

قضا با امر و نهیب همعنان است
قدر با صدر قدرت همنشین است

ز خاک درگهت صد پی کشیده
فلک نیل سعادت بر جبین است

ز شوق طاعتت صد ره نهاده
اسد داغ ارادت بر سرین است

وزیرا کاتب دیوان اعلی
چه گویم راستی مردی امین است

دور رسمک داشت در بغداد و واسط
رهی کز بندگان کمترین است

نجس کرد آن یکی را خواجه طاهر
که با خلق خدا دایم به کین است

یکی را خود یمین الدین بر آن است
که حاصل کرده از کد یمین است

یکی مطعون ارباب شمال است
یکی موقوف اصحاب یمین است

نمی‌دانم که در رسم من افتاد
خلل یا رسم این دیوان چنین است

من آن مستوفی نحس نجس را
اگر طاهرتر از ما معین است

سزایی می‌توان داد لیکن
نظر بر خواجه روی زمین است

به استخلاص من پروانه فرمای
که چون شمعم زبانی آتشین است

سخن را بر دعایت ختم کردم
که آمین در دعا روح‌الامین است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۱

الا ای آفتاب مشرق فضل
که تاب مهرت اندر جان ماه است
عنان تا تافتی بر جانب شام
جهان در چشم من چون شب سیاه است
به امید قدومت انجمن را
همه شب دیده چون انجم به راه است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 54 از 82:  « پیشین  1  ...  53  54  55  ...  81  82  پسین » 
شعر و ادبیات

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA