انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 55 از 82:  « پیشین  1  ...  54  55  56  ...  81  82  پسین »

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۲

ای جهانگیری که وقت رفتن و باز آمدن
موکب نصرت عنایت در عنان پیوسته است

کرده سهم عدل تو صد پی کمان را گوشه گیر
ساخته شمشیر را کلک تو دایم دسته است

دین پناها مدتی شد کز سواد حضرتت
مردم چشمم چو اشک من کناری جسته است

جز خیالت کس نمی‌آید به پرسش بر سرم
خواب دست از من به آب دیده من شسته است

هم سقی الله اشک من کز عین مردم زادگی
در چنین غرقاب دست از دامنم نگسسته است

تا به گوش من خروش کوس عزمت می‌رسد
هوشم از تن رفته و مسکین دل از جا جسته است

جان من بر بسته است اینک به همراهیت بار
دل به کلی از تعلقهای تن وارسته است

دیده سرگردان و حیران مانده است از خستگی
گرچه با این خستگی او نیز هم بربسته است

دیرتر گر می‌رسد چشمم به گرد موکبت
خسروا معذور می‌فرما که چشمم خسته است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۳

تا مادر زمانه بتایید نه پدر
آیین وضع و حمل ولادت نهاده است
وین مهد لاجوردی افلاک را خرد
آرایش از جواهر جرام داده است
دل شاد باش کز صدف فطرات وجود
پاکیزه جوهری چو تو هرگز نزاده است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۴

پادشاها ز عمر خویش مرا
بی حضور شما چه فایده است
از دعا گو به غیبت و حضور
شاه را جز دعا چه فایده است
همچنان چون ز حضرتت دورم
بودن اینجا مرا چه فایده است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ۲۵

دادند اشتری دو سه نواب شه مرا
شادان شدم از آنکه مرا چارپا بسی است

عقلم به طنز می‌گفت انظر الی الابل
کاندر ابل عجایب صنع خدا بسی است

دیدم ضعیف جانوری مثل عنکبوت
گفتم کزین متاع مرا در سرا بسی است

پرسیدمش چه جانوری گفت من شتر
گفتم بلای جانی و ما را بلا بسی است

گفتم تو گربه‌ای نه شتر گفت چاره نیست
در حیز زمانه شتر گربه‌ها بسی است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۶

می که نفع است درو در خوردست
گرچه بیش از همه بدنام و دنی است
خار کو ما در گلبرگ طری است
ز آنچه آزار کند سوختنی است
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۷

دیدن خواجگان بلایی بود
بنده عمری ازین بلا می‌جست

ناگهانش به علت رمدی
دولتی داد اتفاقی دست

رفت در کنج خانه‌ای تاریک
دیده دربست و از بلا وارست

بنده صد سال دیگر ار باشد
بیش ازین خواجگان که اکنون هست

روشنایی جز این نخواهد دید
غیر ازین طرف بر نخواهد بست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۸

دیدمش دوش رخ تراشیده
گفتم ای جان و دل که روی تو خست
گفت مشاطه بهر چشم بدان
خالی از وسمه بر رخم می‌بست
عرضم زانکه سخت نازک بود
تاب وسمه نداشت خون برجست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۲۹

شاها یقین که مدح و ثنای تو برترست
زانها که در سواد دل و دفتر آمده است

شاها بیان حال مفصل نمی‌کنم
درد مفاصل است که گردم برآمدست

از درد جامه‌ای که به زانو همی رسد
زین جامه خانه بهره من چاکر بر آمدست

درد دل و جفای جهانم نبود بس
کم درد پای نیز کنون بر سر آمدست

حالم ز من مپرس که بهر عرض حال
برخاسته است درد و به زانو درآمدست

این بوده است مانع اگر زانکه چند روز
سلمان به آستان شما کمتر آمدست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۳۰

چون به قشلاق قرا باغ آمدیم
گفتم از افلاس وا خواهیم رست

جرها زین مملکت خواهیم کرد
طرفه‌ها ز اطراف بر خواهیم بست

ناخن اندر هر طرف انداختیم
عاقبت کو کارد در دستم شکست

نیست در دستم از آن جر جز جرب
بر نیامد غیر ازین، هیچم بدست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۳۱

پادشاها خواست کردن جانم استقبال تو
لیکن از بیماری جان بود پایم سخت سست
جز دل و جان نیستم چیزی سزای حضرتت
حال جان من برین سان است و دل خود پیش توست
شکر ایزد را که بوم ظلم را بشکست بال
شاهباز آمد به تخت بخت شاد و تندرست
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 55 از 82:  « پیشین  1  ...  54  55  56  ...  81  82  پسین » 
شعر و ادبیات

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA