انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 61 از 82:  « پیشین  1  ...  60  61  62  ...  81  82  پسین »

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۲

ای خسروی که دست و دل کامگار تو
کار جهان به تیغ جهانگیر می‌کنند
شیران رایت تو هژبران رزم را
در مرغزار معرکه به نخجیر می‌کنند
آیات فتح را به زبان و سنان و تیغ
پیوسته اولیای تو تفسیر می‌کنند
اقبال تا به دامن جاه تو چنگ زد
حساد ناله زارتر از زیر می‌کنند
آب از هوای لطف تو دیوانه می‌شود
زان دست و پای آب به زنجیر می‌کنند
مقصود مقریان قماری دعای توست
زان ناله‌ها که در شب و شبگیر می‌کنند
خورشید طلعتا و زرای تو وجه من
اکنون سر ماه رفت که تدبیر می‌کنند
در کار بنده خرد و بزرگ آنچه راستی است
تاخیرها نموده و تقصیر می‌کنند
انعام شاه و حکم امیرست و من غریم
وجهی است دادنی به چه تاخیر می‌کنند؟
اکنون به لطف خویش ازیشان سوال کن
تا خود درین قضیه چه تقریر می‌کنند
بازار تیغ و کلک تو همواره تیز باد
تا کار ملک راستی از تیر می‌کنند
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۳

اول آن است که چون نیت عزلت دارد
بنده زین دایره جمع جدا خواهد بود
گوشه خانه‌ای امروز وطن خواهد ساخت
کش خداوند جهان خانه خدا خواهد بود
مدتی مالک ملک شعرا بود بحق
این زمان جامع جمع فقرا خواهد بود
پیش ازین در پی مخلوق به سر می‌گردید
بعد ازین بر در معبود به پا خواهد بود
بنده تا زنده بود وجه معاش بنده
هیچ شک نیست کز احسان شما خواهد بود
لیک دارم طمع آنکه معین باشد
که مرا وجه معیشت ز کجا خواهد بود؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۴

نفس من اگر چه جانبخش است
جگرم غرق خون چو مشک بود
گرچه دریا به ابر آب دهد
لب دریا همیشه خشک بود
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۵

هلال غره دولت وجیه دولت و دین
که با ضمیر تو خورشید راضیا نبود
هلال خواندمت زانکه زاده شمسی
وگرنه نام قمر، شمس را سزا نبود
به عهد خلقت اگر نافه دم زند از مشک
حقیقت است که بی آهو و خطا نبود
چه ابر با تو اگر لاف زد مرنج که ابر
گدای یم بود و در گدا حیا نبود
اگر چانچه دهی صلح آب و آتش را
میانشان پس ازین جنگ و ماجرا نبود
زبانت از سخن عدل و جور خالی نیست
بلی ز تیغ مهند گهر جدا نبود
اگر عنایت تو پشت آسمان گردد
به هیچ رویش ازین پشت او دو تا نبود
دران مکان که نهد دست مسندت فراش
عجب گرش سر فرقد به زیر پا نبود
اساس دولتی از بهرت ابتدا امروز
کند زمانه که قطعاش انتها نبود
در آن مصاف که از خون کشته گل خیزد
به غیر بنده تو فتح را عصا نبود
در آن مقام که بر ملک کار ملک افتد
گره بجز سر کلکت گره گشا نبود
ز سنبله به عطارد دگر جوی نرسد
اگر عنایت رای تو را رضا نبود
به خاصیت نبود ربود برگی کاه
اگر حمایت تو یار کهربا نبود
چو با عنایتت افتاد کار غله سبب
تو را چو نیست عنایت نصیب ما نبود
حقوق خدمت ما بر شما چو معلوم است
جهانیان را پوشیده بر شما نبود
به باب وجد تو مشهور گشت خلق و کرم
بدین سخن سخنی هیچ خصم را نبود
کرم که از همه با بی تو راست موروثی
چو هست باد گران با منت چرا نبود؟
محقری که کریمی خصوص با چو منی
کند روانه تو باطل کنی روا نبود
طمع بود شعرا را ز اسخیا لیکن
توقع از شعرا رسم اسخیا نبود
مده در اول دن دردیم که دن را درد
بود همیشه ولیکن در ابتدا نبود
در آرزوی ثنای منند پادشهان
چرا جناب شما رغبت ثنا نبود
عنایتی است مرادم ز تو دگر سهل است
اگر بود زر من در میانه یا نبود
سخن دراز کشیدم زمان، زمان دعاست
که هر چه بهر تو گویم به از دعا نبود
همیشه باد تو را دولت و بقا باقی
که هیچ چیز به از دولت و بقا نبود
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۶

خدایگانا چو شد اشارتت که رهی
به ملک فارس به تحصیل وجه زر برود
گمان بنده نبود آنکه بعد چندین سال
ز درگهت به چنین کار مختصر برود
ولی به حکم قضا بر رضا چه چاره بود
چو هست حکم قضا گو بدین قدر برود
به خاک پای عزیزت که گر به آب سیاه
اشارت تو بود چون قلم به سر برود
اگرچه رفتن او هر چه دیرتر بکشید
کنون چو می‌رود آن به که زودتر برود
بساز کار من امروز زانکه می‌ترسم
که گر دو روز بمانم یکی دگر برود
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۷

چون سر چاه بلا باز شود بر یعقوب
حال پیراهن یوسف همه پوشیده شود
باش تا دولت ایام وصال آید باز
بوی پیراهنش از مصر به کنعان شنود
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۸

دیگر از خرج پرو دخل کمش چندی قرض
هست و فرض است که قرض غرما باز دهد
بنده را غیر در شاه دری دیگر نیست
قرض باید که ز انعام شما باز دهد
وجه این قرض که از من غرما می‌خواهند
گر نخواهد ز تو سلمان ز کجا باز دهد؟
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۸۹

ای جوانبختی که در ایام عدلت باد صبح
دختران غنچه را تعلیم مستوری دهد
گر صبای روضه خلقت وزد در بادیه
بعد از آن خار مغیلانش گل سوری دهد
در طبیعت گر نهد از لفظ عذبت خاصیت
نیش زهر افشان عقرب نوش زنبوری دهد
صاحبا یک سال و شش ماه است تا هر دم لبم
زحمت خاک جناب جاه دستوری دهد
قرب این حضرت چو روی کرد ایزد بنده را
خود مباد آن روز کز صدر درت دوری دهد
لیکنم چون شوق دیدار پدر هر ساعتی
بیم آن باشد که جان را جام مهجوری دهد
چشم آن دارم که دستور جهان من بنده را
بهر دیدار پدر یک ماه دستوری دهد
شمع بختت باد روشن تا جهان هر صبحدم
شب نشینان فلک را شمع کافوری دهد
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۰

ای وزیری که فلک حلقه به گوش در توست
خود فلک را چه دری بهتر ازین می‌باید
پرتو رای تو را دید خرد گفت مرا
چه مبارک سحری بهتر ازین می‌باید
توامان چون ز غلامان کمر بسته توست
بر میانش کمری بهتر ازین می‌باید
خواست تا جلوه دهد دست تو طاووس ضمیر
لیکنش بال و پری بهتر ازین می‌باید
صاحبا خاطر وقاد قضا قدرت تو
با دعاگو قدری بهتر ازین می‌باید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۹۱

ایا شهی که غبار سپاه منصورت
عذار فتح به خط معنبر آراید

سوار همت تو گوی جاه در میدان
ببردی از خم چوگان چرخ بر باید

اگر محاصره آسمان کند رایت
به یک دو ماهش هر نه حصار بگشاید

شهاز گردش گردون شکایتی است مرا
که ذکر آن به چنین حضرتی نمی‌شاید

منم که مریم فکر مسیح خاصیتم
به مدحت تو همه ساله روح می‌زاید

به فر دولت تو همتی است سلمان را
که نور خواستنش ز آفتاب عار می‌آید

اگر به تشنگیش جان به لب رسد حاشا
که پیش بحر به خواهشگری لب آلاید

چو پای صدر کشد در گلیم درویشی
سر تجرد او ترک آسمان ساید

حطام فانی دنیا بدان می‌ارزد
که طوق منت آن گردنی بفرساید

طمع نمی‌کنم و خود چه سود از آن طمعی
که مرد را ببرد آب و نان نیفزاید

توقع است ز لطف توام که بهتر ازین
به حال من نظر التفات فرماید

بقای عمر تو بادا که بنده را به جهان
به غیر عمر تو چیزی دگر نمی‌باید
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 61 از 82:  « پیشین  1  ...  60  61  62  ...  81  82  پسین » 
شعر و ادبیات

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA