انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 65 از 82:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  81  82  پسین »

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۲


صاحب عادل کمال الدین حسن
ای تو را مه چاکر و کیوان غلام

همچو گردون گوهر خاص تو پاک
همچو باران فیض انعام تو عام

در جهان مکرمت هستی حسن
هم به خلق و هم به جود و هم به نام

از سعادت چون ظفر میمون لقا
وز معالی چون فلک عالی مقام

خواجه بهر این دعاگوی فقیر
کرده انعامی بر ابنای کرام

می‌برم نرد سعادت گر کند
کعبتین لطف او، او را تمام
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۳

خدایگانا از حد گذشت و بی مر شد
حدیث فاقه داعی و عرض قصه وام

ز حضرت تو چو ابر آنچنان سیه رویم
که هر دمم ز حیا آب می‌چکد ز مشام

ولی معامل مبرم چو می‌دهد زحمت
ضرورت است که آرم به حضرتت ابرام

اگر بسیط زمین بحر مکرمت گردد
جز از نوال لال تو بر من است حرام

ور از خمار غمم جان به لب رسد چون خم
ز دست جم نستانم خلاف رای تو جام

به وجه دین من انعام‌های گوناگون
اگر چه بود شما را ولی نبود تمام

بگو که قرض رهی را تمام بگزارید
که ناقلان سخن گفته‌اند مالامام

اگر چنانچه بود مصلحت روانه کنند
به جانبیم برسم رسالت و پیغام

و یا وظیفه شغلی به من حواله کنند
که این فتاده نماید بران وظیفه قیام

به همتت شود آسوده خاطرم ز هموم
به دولتت شود آزاد گردنم از وام

جواهر سخن من شکسته می‌آید
مگر عنایت تو نظم آورد به نظام

همیشه تا بود از کعبه بر زمین آثار
حریم سلطنتت باد کعبه اسلام

اساس طاق جلالت که با فلک جفت است
مهندس ازلی بسته بر ستون دوام
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۴

شاها از میان جان و دل بیگاه و گاه
من دعایت با دعای قدسیان پیوسته‌ام

با وجود ابر احسانت که بر من فایض است
راستی از منت دور فلک وارسته‌ام

ای خداوندی که رنگ و بوی بزمت چون بدید
گفت گل بر خود چه می‌خندی که اینجا دسته‌ام

درد چشمی ناگهانم خاست و اندر خانه‌ای
تنگ و تاری همچو چشم خویشتن بنشسته‌ام

کرده‌ام عادت به چشم و سر به درگاه آمدن
زان نمی‌آیم که چشمم بسته و من خسته‌ام

چشم‌های بنده از نادیدنت دیوانه‌ام
هر دو را زان روی چون دیوانگان بر بسته‌ام

دولتت بادا ابد پیوند و خود باشد چنین
بارها عقل این سخن در گوش گفت آهسته‌ام
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۵

صاحب قران مملکت ای آصفی که هست
صدر تو قبله عرب و کعبه عجم
بر رای روشنت همگی کار ملک راست
آن روز شد که پشت فلک را نبود خم
برگرد خوان همت سلطان رای توست
یک گرده قرص خاور و یک کاسه جام جم
گر دست بر قلم بنهد بی اجازتت
تیر فلک سپهر کند دست او قلم
سر تا به پا وجود تو چون عقل اول است
فضل و کفایت و هنر و همت و کرم
حکمت اگر به پشت فلک پا در آورد
خنگ فلک ز ضعف نهد بر زمین شکم
پایم قیاس کرد یمین تو را خرد
صد بار یمین تو یک نیمه بود کم
داعی که می‌زند قدم صدق صاحبا
در شارع محبتت از عالم قدم
گر چند روز شد که نیامد به حضرتت
او را نکن به زلت تقصیر متهم
سرما به غیت است که خورشید و صبح را
یخ بسته است چشمه و افسرده است دم
امروز آفتاب به برف ار فرود رود
مشکل بود بر آمدنش تا بهار هم
پیرو ضعیف دست و قدم چون رود به راه
جایی که یخ ز جای برد پیل را قدم
معذور دار گر به قلم عذر خواستم
ترسم که گر قدم بنهم بشکند قلم
چندان بقات باد که این نیلگون افق
گردون کشد در آخر روز از بقم رقم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۶

ای خداوندی که هر روز از درت
مژده فتحی دگر می‌آیدم
درگرفت از دولتت کارم چو شمع
این زمان پروانه‌ای می‌بایدم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۷

ای کریمی که چون نسیم سحر
باغ خلق تو را هوا دارم

چون گل و بلبل از عنایت تو
کار با برگ و با نوا دارم

گر به درگه نیامدم دو سه روز
من درین باب عذرها دارم

درد پایی فتاد بر سر من
من سر درد پا کجا دارم

بود در خاطرم که گر روزی
نبود چارپا دو پا دارم

پای نیزم ز دست رفت و کنون
نه دو پای و نه چارپا دارم

اگرم پا نمی‌دهد یاری
که حق نعمتت ادا دارم

بر دعا دارم از برای تو دست
چه کنم دست بر دعا دارم

تو بمان از برای من به جهان
که من اندر جهان تو را دارم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۸

ای خداوندی که از دریای خاطر دم به دم
در ثنایت عقدهای در مکنون آورم
هر زمان بهر عروس مدحت از کان ضمیر
قطه‌ای چون قطعه یاقوت بیرون آورم
از کمال فسحت ملک تو چون رانم سخن
نقص‌ها در ملک جمشید و فریدون آورم
خسروا نگذاشت درد پا که بهر دستبوس
روی چون دولت به درگاه همایون آورم
گر نیاوردم به درگه درد سر معذور دار
من که درد پای دارم درد سر چون آورم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۲۹

گر خسیسی زیر بالا کرد و بالایت نشست
منع نتوان کرد سلمان نیست اینجا جای خشم
در فضیلت چشم با ابرو ندارد نسبتی
می‌نشیند ابروان پیوسته بر بالای چشم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۳۰

آصف کفایتا لطف و رافتت
با آنکه طبع بنده لطیف است چون کنم
از درد چشم نیست مجال ترددم
لیکن حضور خواجه شریف است چون کنم
بربسته‌ام دو دیده به عزم درت ولی
سرما قوی و دیده ضعیف است چون کنم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
مرد

 
قطعه شمارهٔ ۱۳۱

خسرو شمس و غرب شمس الدین
بر همه سروران تویی مخدوم

در دولت ز تو شده مفتوح
مکرمت بر وجود تو مختوم

صاحب سیف و صاحب ملکی
بر صحف نام نیک تو مرقوم

طبعت آموخته قواعد ملک
ملکان از تو می‌برند رسوم

سیرت تو فضایل و افضال
عادت اهتمام اهل علوم

رایت دولت تو چون رایت
بر گذشته ز منتهای نجوم

از تو اصحاب علم را ادرار
و ز تو ارباب فضل را مرسوم

در حریم حمایت کرمت
من چرایم ز لطف تو محروم

رای عالیت را مگر نشدست
صدق و اخلاص من رهی معلوم

همتت چون روا همی دارد
که مرا می‌دهد به دست هموم

کرم تو گرفته جمله جهان
مال و زر بر هنروران مقسوم

من ز نیکی تو چو تو ز بدی
چند باشم منزه و معصوم

بنده مهمان خوان همت توست
دادخواهان به تو ز چرخ ظلوم

میهمان را سزد که داری نیک
خاصه مهمان مدح خوان و خدوم

تا بنازد به تخت شاهان بخت
تا بتاج است هر شهی موسوم

باش بر فرق جمله شاهان تاج
که تو شهباز و دیگران چون بوم

صبح اقبال تو دمیده ز شام
صیت رایت زری رسیده به روم
از چی بگم از حالم خودم از فردام بگم دست بردار
منو توو این حاله خودم بذارو برو دست بردار
از تو نه از خودم پرم تو این حال خوبم ترکم کن
دنیا خارم کرد دنیا قانعم کردم دنیا درکم کن
     
  
صفحه  صفحه 65 از 82:  « پیشین  1  ...  64  65  66  ...  81  82  پسین » 
شعر و ادبیات

Salman Savoji | مجموعه دل نوشته های سلمان ساوجی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA