ارسالها: 6116
#186
Posted: 13 May 2012 03:14
خاطرات
باز در چهره خاموش خيال
خنده زد چشم گناه آموزت
باز من ماندم و در غربت دل
حسرت بوسه هستي سوزت
باز من ماندم و يك مشت هوس
باز من ماندم و يك مشت اميد
ياد آن پرتو سوزنده عشق
كه ز چشمت به دل من تابيد
باز در خلوت من دست خيال
صورت شاد ترا نقش نمود
بر لبانت هوس مستي ريخت
در نگاهت عطش توفان بود
ياد آنشب كه ترا ديدم و گفت
دل من با دلت افسانه عشق
چشم من ديد در آن چشم سياه
نگهي تشنه و ديوانه عشق
ياد آن بوسه كه هنگام وداع
بر لبم شعله حسرت افروخت
ياد آن خنده بيرنگ و خموش
كه سراپاي وجودم را سوخت
رفتي و در دل من ماند بجاي
عشقي آلوده به نوميدي و درد
نگهي گمشده در پرده اشك
حسرتي يخ زده در خنده سرد
آه اگر باز بسويم آئي
ديگر از كف ندهم آسانت
ترسم اين شعله سوزنده عشق
آخر آتش فكند برجانت
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ویرایش شده توسط: mahan_84
ارسالها: 6116
#187
Posted: 13 May 2012 11:01
مادرم گم شده است
لاي پرچين سكوت،در غبار لحظه ها...
در هياهوي غريب،بغض من مي شكند...
بي صدا ميميرد،آرزوي قاصدك
روز مادر نزديك،دل من بي تاب است
می شود او را دید؟!در طلوع یک صبح
در کنار یک قاب...زندگی را لمس کرد؟!
(`'·.¸ (`'·.¸*¤* ¸.·'´)¸.·')
سخن بزرگان درباره مادر ...
در دنیا دو تصویر برای من زیباست، تصویر گل و تصویر مادرم. (بالزاک)
تار و پود روح مادر را از مهربانی بافته اند. (امرسون)
مادر شاهکار طبیعت است. (گوته)
مادر سازنده جهان و تابلوی آفریدگار است. (بتهوون)
یک بوسه مادر من بود که مرا نقاش کرد. (رافائیل)
شاید یک مادر بتواند با فرزند بالغ خود مخالفت کند اما هرگز نمی تواند در برابر کودک خردسالش که بازوان کوچکش رابه سویش دراز کرده تا او را درآغوش بگیرد مخالفت کند. (ماریا فون تراپ)
وقتی مردم از شغلم می پرسند می گویم: قبل از هر چیز من یک مادرم.
(فرزندان شما نماینده افکارتان هستند آنان در حکم جملاتی هستند که عقاید شما را بیان می کنند. (ژاکلین جکسون)
(مادر واسطه ای است که از طریق وی کودک نورسیده وجود خود را به صورت یک انسان اجتماعی متحول می کند.(بیتا رانک)
زمانی که یک مادر به فرزندش نگاه می کند که آرام در میان عروسکهایش به خواب رفته است،
به این فکر می کند که فردایشان هرچه قدر هم زیبا باشد هرگز نمی تواند جای آن لحظه ناب را بگیرد. (ژوآن بینز)
یادم می آید وقتی ساعت دو نیمه شب با صدای کودک گرسنه ام از خواب برمی خواستم از دیدار دوباره اش تمام وجودم لبریز از شادی و عشق میگشت . (مارگارت درابل)
ناگهان عشق چون موجی در وجودم پیچید و وادرام کرد تا به سوی گهواره بروم و آن موجود کوچک و معصوم را در آغوش بگیرم. (روزی توماس)
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#188
Posted: 14 May 2012 10:47
مادر...
روشن ترین آیینه ام ای بهترین ترانه ام
ای تکیه گاه گریه ام گریه بی بهانه ام
ابریشم نوازشی، باران خوب قصه ها
ای از تبار عاطفه، دریای تلخ غصه ها
روشن تر از ستاره ای در شام تار بی کسی
گل می دهد در دست تو شاخه ی سبز اطلسی
من از حضور سبز تو با بوی گل همخانه ام
با من بگو از غصه ات بگذار سر بر شانه ام
ای مادرم آیینه ام سر تا به پا می خواهمت
در هر شکفتن هر خزان چون یک غزل می خوانمت
بانوی خوب شعر من ای بهترین الماس ها
ای خنده های روشنت آواز خوب یاس ها
ای کوه ساکت و صبور ای گریه ات بغض زمین
از پشت اشک آینه باغ بهارم را ببین
ای مادرم آیینه ام سر تا به پا می خواهمت
در هر شکفتن هر خزان چون یک غزل می خوانمت
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#189
Posted: 14 May 2012 10:54
ارزویم
شبم
روزم
دلم
حیرتم
افسوسم
نیازم
تخیلم
وجودم
وجدانم
احساسم
همه را مدیون توام مادر
به سیا هی شب یاد تو دارم مادر
به روز ارزوی تو دارم مادر
روز بی تو بودن
روز مرگ همه برای من است
روز مرگ خاطره است
لحظه ترک همه عشقها است
وصله ی ناکسی به خود زدن است
ارزوی مرگ بر زبانم است
تحمل ندارم دگر ان روز
پس باش تا ابد همراه من
که بی تو من
نیستم
هیچم
پوچم
بیرنگم
مثل شیشه سنگ خورده ام
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس
ارسالها: 6116
#190
Posted: 14 May 2012 10:57
گامهايت، طنين شکفتن را جاری ساخت و دستهايت، چه روشن، تاريکیام را دور کرد.
تو آن صداقت محض هستی
که با تک تک نفسهايت، خشکترين دشتها را به سيرابترين بيشهها تبدیل کرد
نگاه آسمانیات ابرها در خود داشت
و من با اندکی درنگ ، زير قطره قطره باران محبتت، نهری شدم جاری به سوی دريای عشق
برق چشمانت، سياهی ممتد شبهايم را شکافت.
جوانه اميد را بر شاخه کلامت احساس کردم و بر پيشانی انديشهات قرائت کردم
و تو چه زيبا، گل احساسم را بوستانی کردی و کبوتر جانم را آسمانی
سهم من از خدا توئي
عشق را دوست دارم ولي نه در قفس بوسه را دوست دارم نه در هوس تو را دوست دارم تا آخرين نفس