ارسالها: 9253
#271
Posted: 16 Nov 2013 00:29
مادرم:
در آسمانِ آبیِ دلم؛
جایی برای ابرها نیست؛
دعایم کن که با دعایت؛
دلم خانه ی دردها نیست ...
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#272
Posted: 28 Nov 2013 23:58
سلامتی مادری که: هم مادر بود، هم پدر !!!!!
هم مريض بود، هم سالم !!!!!
هم گرسنه بود، هم سير !!!!!
هم خسته بود، هم سرحال !!!!!
هم پير بود، هم جوان !!!!!
هم دل شکسته بود، هم دل زنده !!!!!
how to screenshot on windows
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 24568
#274
Posted: 8 Dec 2013 21:21
کهکشانها کو زمینم؟
زمین کو وطنم؟
وطن کو خانه ام؟
خانه کو مادرم؟
مادر کو کبوترانه ام؟
معنای این همه سکوت چیست؟
من گم شدم در تو یا تو گم شدی در من ای زمان؟!
کاش هرگز آنروز از درخت انجیر پایین نیامده بودم!
کاش!
حسین پناهی
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 9253
#275
Posted: 13 Dec 2013 17:50
سرم را نه ظلم می تواند خم کند ،
نه مرگ ، نه ترس
سرم فقط برای بوسیدن دست های تو خم می شود مـــــــــــــــادرم
از اعماق وجودم اعتقاد دارم که هر روز، روز توست ..
screenshot pc
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#276
Posted: 13 Dec 2013 18:55
free photo upload
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 24568
#277
Posted: 16 Dec 2013 20:02
خواسته هاي يك مــــــــــــــــادر پير:
عزیزم: آن زمان که مرا پیر و از کار افتاده یافتی، اگر هنگام غذا خوردن لباسهایم را کثیف کردم و یا نتوانستم لباسهایم را بپوشم اگر صحبت هایم تکراری و خسته کننده است صبور باش
و درکم کن یادت بیاور وقتی کوچک بودی مجبور میشدم روزی چند بار لباسهایت را عوض کنم برای سرگرمی یا خواباندنت مجبور میشدم بارها و بارها داستانی را برایت تعریف کنم
وقتی نمیخواهم به حمام بروم مرا سرزنش و شرمنده نکن وقتی بی خبر از پیشرفتها و دنیای امروز سوالاتی میکنم، با تمسخر به من ننگر وقتی برای ادای کلمات یا مطلبی حافظه ام یاری نمیکند، فرصت بده و عصبانی نشو
وقتی پاهایم توان راه رفتن ندارند، دستانت را به من بده، همانگونه که تو اولین قدمهایت را کنار من برمیداشتی.
زمانی که میگویم دیگر نمیخواهم زنده بمانم و میخواهم بمیرم، عصبانی نشو؛ روزی خود میفهمی
از اینکه در کنارت و مزاحم تو هستم، خسته و عصبانی نشو.
یاریم کن همانگونه که من یاریت کردم. کمک کن تا با نیرو و شکیبایی تو این راه را به پایان برسانم
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 9253
#278
Posted: 30 Dec 2013 01:22
دلم که تنگ می شود
جز مشتی خاطرات کودکی،
مشتی پشیمانی از ندانستن
و سنگی که هنوز اسم تو
بر آن حک شده و گویی کمرنگ می شود
چیزی برای آرام کردنش ندارم
بدان که تا جان در تن است
و حتی پس از آن هم
دوستت دارم
مـــــــــــــــــــــــــارد.....
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم
ارسالها: 9253
#279
Posted: 7 Jan 2014 00:13
خــــــدا نمیتونست همه جا حضور داشته باشه, و برای همین مـــــادرها را آفرید
بودی تـــــــو تو بغلم
گردنت بود رو لبم