انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2

Victor Hugo | ویکتور هوگو


مرد

 
"از اشعار ویکتور هوگو در مرگ دخترش لئوپولدی"

فردا سپیده دم، هنگامی که کوهپایه سپید و روشن می گردد
بر سر مزار تو خواهم آمد
می دانم که تو چشم به راه هستی
از راه جنگل و کوهستان می آیم که زودتر به تو برسم
چون دیگر بیش از این، نمی توانم دور از تو آرام بگیرم
همان گونه که با اندیشه های خود مشغول و دست به گریبانم
راه خواهم پیمود
تنها و ناشناس، بی آنکه پیرامون خود را ببینم
و صدایی را در اطرافم بشنوم
با پشت خمیده و در حالت دست به سینه وغمزده
به سوی گور تو خواهم آمد
دریغا که روز، در پیش چشمانم، همچون شب، سیاه است
من نه افق طلایی و غروب آفتاب را تماشا می کنم
و نه بادبانهای کشتی هایی را که از دور
به سوی "هارفلو" در حرکت هستند، می نگرم
افسوس، وقتی که به کنار مزارت می رسم
یک دسته گل صحرایی و وحشی را
که در دست دارم روی آن می گذارم..
هله
     
  
مرد

 
رمان ها

کارگران دریا

کارگران دریا Les Travailleurs de la mer رمانی از ویکتور ماری هوگو (1802-1885)، نویسنده فرانسوی، که در1866 منتشر شده است. در این رمان، که به دوران پختگی نویسنده تعلق دارد، درون‌مایه‌های اصلی دستاورد هنری اوپرورده شده است. این درون‌مایه‌ها عبارت‌اند از تضادهای نیرومندی که علائق و موقعیتها پشتوانه آنها هستند، جوانمردی و کرامتی آرمانی که قهراً به از خودگذشتگی منجر می‌شود،تناوب نور و ظلمت.

لیکن، نویسنده با این درون‌مایه‌ها، که پیش از آن نیز روی آنها کار شده بود، عناصری را یار می‌سازد که در آن زمان مورد علاقه و توجه بوده است، یعنی پیروزیهای ماشین و نتایج نبرد انسان با طبیعت. لوتیری، کشتیبانی کهنه‌کار، صاحب یکی از نخستین کشتیهای بخاری، به نام دوراند، است که در خط کشتی‌رانی سن مالو و گرنزه کار می‌کند؛ صیادان و جاشوان به این رقیب خطرناک با نظری ناخوش می‌نگرند. فلک‌زده‌ای تصمیم می‌گیرد موجبات غرق دوراند را فراهم کند. به روی آب آوردن کشتی غرق‌شده میسر است؛ لیکن، هیچ‌کس حاضر نیست این ماشین لعنتی را نجات دهد، و لوتیری در برابر این حادثه شوم عاجز می‌ماند. با این همه، وی ازدواج با برادرزاده‌اش، دختری فریبا به نام دروشت، را جایزه کسی اعلام می‌کند که ماشینهای هنوز سالم را نجات دهد. صیادی ناشناخته پیش قدم میشود، مردی خاموش به نام ژیلیات، که دیگر«کارگران دریا»، به جهت انزواجویی او، نظر خوشی به وی ندارند، عاشق دختر و در آرزوی وصال اوست. پس باید با انواع مشکلات مقابله کند. وی، یکه و تنها در غاری دریایی، هزار بار حیاتش را به خطر می‌افکند؛ به ویژه هنگامی که با هشت پای غول‌آسایی گلاویز می‌شود. سرانجام، سرسختی او بر همه موانع فایق می‌آید. در این هنگام است که پی می‌برد دروشت عاشق یک کشیش پروتستان جوان، به نام اینزر، است که پیشترها یک بار روی تخته‌سنگی، که با مد دریا در شرف رفتن زیر امواج بود، به خواب می‌رود و ژیلیات از غرق‌شدن نجاتش می‌دهد. ژیلیات از خودگذشتگی می‌کند؛ نه تنها از جایزه‌ای که با کارهای نمایان خود استحقاق آن را پیدا کرده است چشم می‌پوشد، بلکه فرار عاشق و معشوق را آسان می‌سازد؛ زیرا لوتیری راضی نیست برادر زاده‌اش را به کلیساییان بدهد . عاشق و معشوق از روی همان کشتی که آنها را با خود می‌برد، از دور، بر فراز همان تخته‌سنگی که نزیک بود کشیش روی آن هلاک شود، شبحی را قد برافراشته می‌بینند و هرگز به خاطرشاننمی‌گذرد که از همان پرهیب ژیلیات چشم به راه مرگ باشد. بر هیچ‌یک از آثار ویکتور هوگو غمی چنین ژرف و آزار دهنده سایه نیفکنده است. سرودی که شاعر، در آغاز، به افتخار کار و پیروزی انسان سر می‌دهد، بی‌درنگ با دلهره‌های رنجی به بی‌‌کرانی افق دریا خاموش می‌شود. ژیلیات، که در او هم نیروی تازه‌ای که اندیشه ترقی را پدید می‌آورد هست و هم تسلیم و رضایی که رمانتیسم گرامی‌اش می‌دارد، چهره‌ای است بینابینی و بس جالب؛ لیکن، وی به ویژه مظهر همان نظریات ویکتور هوگو است که همواره نیکی و مهربانی انسانی را نوعی جنبش ثانوی می‌داند که سایقه‌های ذاتی طبیعت بشری را منکوب می‌سازد. رمان، که می‌توان گفت چون افسانه‌ای آغاز می‌شود، با کابوسی به پایان می‌رسد: ماشینهای جهان نو، که نقش آنها در ظلمات غاری دریایی به تصویر کشیده شده است، بیشتر تاریکیهای قرون وسطای رمانتیک را احیای مینماید، تا رمز و نماد زندگی آینده. هوگو به ندرت، ، به این میزان از قدرت تجسم زنده و به اینمرتبه از درخشش در توصیف رسیده است؛ درالی که هیجان و تأثر نقاش صحنه‌ها موجب شده است که به این اثر ، قدرت افسون‌گرانه‌ای به تمامی معنا ارزانی دارد.
هله
     
  
مرد

 
گوژ پشت نتردام

گوژپشت نتردام (به فرانسوی: Notre-Dame de Paris) رمانی است به قلم ویکتور ماری هوگو، نویسنده فرانسوی که در ۱۸۳۱ انتشار یافت. داستان رماندر پاریس قرن پانزدهم می باشد. دختر کولی جوان و زیبایی بنام اسمرالدا به همراه بز باهوش خود جالی میرقصید و برنامه اجرا میکرد. کلود فرولو، رییس شماسهای نتردام و راهبی که نفس شکنجه اش میدهد در نهان عاشق اسمرالدا شده‌است، او سعی می‌کند با کمک کازیمودو، ناقوس زن گوژپشت و بدشکل نتردام اسمرالدا را برباید، ولی با دخالت کاپیتان فوبوسدوشاتوپر ناکام میماند و کازیمودو دستگیر میشود.

Free pdf download

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

مردی که میخندد

مردی که می‌خندد (به فرانسوی : L'Homme qui rit) نام رمانی از ویکتور هوگو نویسنده و شاعر فرانسوی است. ویکتور هوگو این رمان را در بروکسل نوشت و آن را در سال ۱۸۶۹ منتشر کرد. داستان کتاب در اوائل قرن هجدهم و در انگلستان روی می دهد.
کتاب روایت کودکی است که توسط کومپراچیکوها یا همان خریداران بچه معلول شده است و با زخمی که بر صورت دارد گویی همیشه می‌خندد. دوره‌گردی کودک را می یابد و با وی یک گروه نمایش خیابانی راه‌اندازی می‌کند.
از این اثر ترجمه‌های متعددی به فارسی موجود است. از روی چهره پسر بچه ای که میخنند چهره ی کسانی مثل جوکر در بتمن را نیز ساخته اند!

Free download

پسورد کتاب:

www.farsiketab.com
هله
     
  
مرد

 
رمان بینوایان

بینوایان [Les Miserables] . رمان پرحجم ویکتور ماری هوگو (1) (1802-1885)، نویسنده فرانسوی، که از 8 آوریل تا 30 ژوئن 1862، هنگامی که نویسنده آن درگرنزی (2)به حال تبعید به سر می­برد، به همت لاکروآ (3)ی ناشر در پاریس انتشار یافت. باید خاطرنشان ساخت که ویکتورهوگو این اثر را، که ادعانامه بالابلندی است، در همان سالی (سال 1845) آغاز کرد که لوئیفیلیپ عنوان «پر دو فرانس» (4) به ویعطا کرده بود. نویسنده در آن روز نام بینواییها بر آن نهاده بود. وی سرتاسر سال 1847 را بر سر آن نهاد؛ لیکن، بر اثر رویدادهای سیاسی که وی در آنها شرکت فعال داشت، در کار او وقفه افتاد. وی در فوریه 1848، بلافاصله پس از آنکه حکومت موقت عنوان «پر دو فرانس» را ملغی ساخت، شهردار موقت بخش 8 پاریس شد؛ در انتخابات آوریل، که لامارتین در آن به پیروزی رسید، شکست خورد؛ سپس در ماه ژوئن، در مجلس قانون گذاری 1849، در جناح محافظه­کار به نمایندگی برگزیده شد؛ و درهمه این احوال، هرچند مجالآن نیافت که نگارش اثر خود را پی گیرد، همچنان به عواطف خشم و ترحمی که او را به تعهد این کار واداشته بود وفادار ماند. این وفاداری در سخنرانی وی درباره فقر،که در مجلس ایراد کرد و هیاهو برانگیخت، جلوه­گر شد. اندکی پس از آن، رشته پیوند خود را با «حزب نظم»گسست. پس از دودلی های متمادی و سیرشدن از عناوین رسمی، در پنجاه سالگی، از پی آنکه بر اثر مجد و افتخار دیرینه به خواب غفلت فرو رفته بود،بیدار شد و به معرکه نبرد درآمد و دیگر از پیکار باز نایستاد.به خلاف بیشتر روشنفکران روزگار خویش، از حسابگری و بازی سیاسی دوریجست و با عزم جزم جانب خطر را گرفت.در کودتای 2 دسامبر (1851) به خصومت با پرنس رئیس جمهور (ناپلئون سوم) پرداخت و کوشید تا مقاومت را سازمان دهد؛ چون همه چیز به ناکامی انجامید، به بروکسل رفت. دیری نگذشت که واکنش تندی روی داد: لوئی ناپلئون بوناپارت فرمان نفی بلد او را امضا کرد و او در اجرای این فرمان هفده سال، تا 1870، بیرون از فرانسه به سر برد. هوگو، که سخت سرگرم حمله هرچه تندتر به قدرت امپراتوری بود ( ناپلئون صغیر، مکافات )، با وجود اصرارهای ناشر، بینوایان را رها کرد و تنها در 1860، هنگامی که درنگارش عاقبت شیطان فترتیپیش آمده بود،از نو آن رابه دست گرفت و «پیش گفتارفلسفی» بلندی بر آن نوشت که هرگز به پایان نیامد. در1861، رمان خود را نزدیک دشت واترلو (که در این اثر نقشی مهم دارد) به پایان برد. در اکتبر 1861 با ناشر خود قراردادی امضا کرد که سیصد هزار فرانک بهره او ساخت (و این در آن زمان ثروتی بود).بینوایان را می­توان رمانی تاریخی یارمانی دعوی­دار شمرد؛ درحقیقت، حماسه­ای است از نوعی خاص، حماسه مردم؛ همچنین هجانامه­ای است بیشتر خشماگین تا طنزآمیز، سرشار از ساده­دلیها و سخنان احساساتی، لیکن همواره پرتوان و کریم. بی­گمان هوگو، در آغاز رمان، از بالزاک متأثر بوده است: وصف چهره و عادات عالی جناب میریل (5)و آقای ژیلنورمان (6)، صرفنظر از نوعی گزافه، از حیث دقت و روشنی و مواظبت در پرهیز از حذف دقایق گویا، چه بسا می­توانست در کمدی انسانی محلی داشته باشد. با این همه، دیری نمی­گذرد که مایه غنایی و خصلت حماسی اثر عرصه را بر این تقلید تنگ می­کند. تأثیر رمانهای پاورقی، که در همان اوان برای نویسندگان آنها محبوبیت بی­سابقه­ای به همزده بود، مانند خاطرات اهریمن از فردریک سولیه (7) (1841)و اسرار پاریس از اوژن سو (8) (1842)، کمتر از آن نبود. هرچند بینوایان هیچگاه به صورت پاورقی منتشر نشد، هوگو بارها شگرد رمانهای پاورقی را به کار می­زند و خواننده را در بی‌قراری نگه داشته وادارش می­سازد که خواندن داستان را پی گیرد.می­توان در بینوایان تأثیراتی دیگر مثل تأثیر رمانهای سوسیالیست­مآبانه و احساساتی ژرژ ساند (9) را برنمود؛ به ویژه، تأثیر سوسیالیست های فرانسه بالاخص سوسیالیست های تخیلی، چون کابه(10) و پرودون (11) و فوریه (12)، را نباید از یاد برد. آیا این بدان معنی است که ویکتور هوگو خودش در بینوایان حضور ندارد؟ درست به خلاف،کمتر اثری از آثار او را می­توان یافت که شخصت وی را بهتر بازنمایاندو عیب و هنر او را بهتر منعکس سازد. از این­رو، بینوایان ، والاترین زیباییها را در کنار باردترین ژاژخاییها دربردارد؛ در این رمان، فضل فروشی های خنده­آور، اصول مرامی مبهم و مه­آلود، ساده­لوحی های ترحم­انگیز، تکلفات هنری زمخت ونتراشیده فراوان است؛ هوگو در این اثر پیوسته از صنایعی بدیعی چون مطابقه و طرد عکس و موازنه و ازدواج و تعریفهای متناقض­ نما به اسراف استفاده می­کند؛ بی­محابا تسلیم گرایش به قیاس و تشبیه و عبارات موجز و کوتاه که با آنها در پیخلاصه کردن اندیشه خویش است. به ویژه از قدرت تحلیل روانی بی­بهره است وچهره­های داستانی او بیشتر صُوَر نوعی­اند تا موجودات زنده. او که خواستار فراتر رفتن از واقعیت است غالباً در این سوی مرز واقعیت می­ماند. منش هایی که ساخته و پرداخته است طیفی را پدید نمی­آورند،بلکه یکپارچه و مطلق­اند و در جمله واقع­نما نیستند. لیکن اگر این چهره­های داستانی فاقد شیره حیاتی وابعاد جسمانی­اند، مجموع آنها بهتراز فرد فرد آنهاست. هوگو با غنای خطوط و الوان نگاره­هایی حیرت­انگیز رقم می­زند که به نظاره آنها بانگ تحسین از ما برمی­آید اگر از این معنی زیاده ناراحت نمی­شدیم که وی غالباً هنجار و رفتارپیامبر و جهان­آفرین اختیار می­کند و مدام خود را نیازمند آن می­بیند کهاز زنده­ترین صحنه­ها مؤثرترین درسهای اخلاقی و رموزی پردعوی بیرون کشد.

Free pdf download
هله
     
  
مرد

 
اشعار

اینک زوال فصل
ازدیاد سایه و افول لاجورد در آسمان
لرزه بر اندام پرنده و خنکای علف
و باد
که سرد می گذرد از فراز تپه ها
جدال اوت و سپتامبر
دریای بی کران در غیاب مرغان افسانه ای تنهاست
کاهش دقیقه ای از هر روز
و پرتوی از خورشید که در هر فلق می چکد
در کنج سقف اتاقم
مگسی – انگار که در دام –
سست و ثابت است
و تابستان
مثل دانه ی سفید برف
آهسته آب می شود .

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

آه ! رهایم کنید
حالاست که چشم انداز
رخساره ی ناهموارش را در چنبری از مه بپوشد
در بخار افق
و سپس برافروختن و غیاب آن ستاره ی بزرگ .
قامت بلند جنگل زرد می شود و بر پشته هایش بُراده ی زر می پاشد
انگار بیشه زنگار می بندد در عبور ازباران و آفتاب
واپسین روزهای پاییز .
وقتی که من با اجتماع سایه در انتهای دالان
پای پنجره خیال می بافم
کیست که شهری را آن جا پدیدار می کند ناگاه
در مغرب چشم انداز
درخشان و وصف ناپذیر
که با شاخه های شکفته ی آتش و پیکانهای زرّین اش
مه را می درد
و آن گاه به شعرهای من پا می نهد شهر
و در آسمان تیره ی پاییزی ام روح میدمد شهر
با افسون بازتاب اش در چشم های من
و بعد با همهمه ای گرفته خاموش می شود
شهری مه آلود
که با هزار برج و باروی کاخ پریان اش
برای زمانی دراز
کرانه ی بنفش را هاشور می زند .

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

فردا سحر هنگام
فردا سحرهنگام
آن ساعت، که روستا سفید گشت
عزیمت می‌کنم
می‌بینی
می‌دانم که مرا انتظار می‌کشی
از راه جنگل خواهم رفت
از راه کوه خواهم رفت
دور از تو زیاد مرا تاب ماندن نیست
با چشمانی ثابت روی افکارم قدم می‌زنم
بی‌آنکه در بیرون، چیزی را ببینم
بی‌آنکه‌ صدایی بشنوم
تنها،
ناشناس
با پشتی خمیده
و دست‌هایی گره‌ خورده
غمگین و بعد روز برایم چون شب می‌شود
نه می‌نگرم، به گوهر شب که فرو می‌افتد
و نه بر بادبان‌هایی که در دوردست در نزدیکی « هارفلور » فرو می‌افتد
هنگام رسیدنم بر مزارت
خواهم گذاشت دسته‌‌گلی از راج سبز
و خلنگی به گل نشسته را
هله
     
  
مرد

 
آرزوهای ویکتور هوگو

ترجمه در پست های قبل


First of all, how I wish you love
and while loving, also be loved‏ and then, if it's not like this,
be brief in forgetting
And after you've forgotten,
don't keep anything‏ I wish then that it wasn't like this
but if it is,
you could be a person
without desperation‏ I wish also that you have friends
Even bad and inconsequence ones,
They should be strong
and loyal to you.
and at least you have one
in whom you could trust
without doubting‏ I wish you have enemies.
Not many or not too little
Just in the right number.
so that you will have to question
Your own certainties,
and truths as well‏ I wish you were useful
But not irreplaceable
And in your bad moments,
When you don't have anything else
This usefulness is enough
To keep you standing‏.So equally,
I wish you to be tolerant
Not with those that make little mistakes
Because that is easy,
But with those that make a lot of mistakes
For this will be of no remedy.
And make good use of this tolerance,
To set example for others‏.I wish that being young,
You don't mature too quickly
And once you're mature,
Don't insist in getting younger.
And when you're old,
Don't make despair
Because each age
Has its pain and pleasure.
And these are necessary
To have them influence amongst usBy the way
I wish that you were sad
At least once a day
And in this day, I wantyou to discover
That to love everyday is good,
To laugh often is boring
And to laugh constantly is an illnessI wish that you discover
With a maximum urgency
That above and inspiteof everything,
There are people around you
Who are depressed,
Unhappy and are treated unjustlyI wish that you caress a cat ,
You feed a bird
And listen to its chirp as well,
As it sings triumphantly
Its early morning song.
Because in this way,
You will feel good for nothingAnd then I wish you
sowing a seed
Even if it is very little.
And you have to accompany it
In its growth.
So you will discover
How many lives a tree is made ofI wish as well that youhave money
Because it is needed to be practical.
And at least once a year,
Put some of these money infront of you
And say "This is mine only":
So it is very clear
Who owns whoAlso,
I wish the demise
of any of your love ones,
And if some of them die,
You could cry without lament
And without feeling guiltyFinall,
I wish for you that being a man,
You had a good woman
And being a woman,
To have a good man.
Tomorrow and the dayafter.
And once they are exhaust,
They smile and speak about love
To start againf all these things would happen to you,
Then,
I don't have any other wish for you
Anymore‏.‏
هله
     
  
مرد

 
دیوان های ویکتور هوگو


در قلمرو شعر چهار ديوان به اين ترتيب انتشار داد: "برگهاي پاييز" Les Feuilles d'Automne (1831)،"سرودهاي سپيده دم" Les Chants du Crepuscule (1835)، "نداهاي دروني" Les Voix interieures (1837)و "پرتوها و سايه‌ها" Les Rayons et les Ombres (1840). هوگو در اين ديوانها از احساسهاي دروني، تفكرات وهيجانهاي شخصي و انديشه‌هايش درباره تأثير شاعر و سرنوشت بشر، تجسم و توصيف طبيعتي كه خود تماشاگر آن بوده و عشق "ژوليت دروئه" Juliette Drouet كه با وجود كار شديد و مداوم ادبي و سياسي تا دم مرگادامه داشته و مانند آن سخن گفته است و بيان كلاسيك را با تخيلات رمانتيسم پيوند كرده كه گاه با فصاحت فراوان نمودار شده و گاه با سادگي كامل. در قلمرو تئاتر هوگو با نمايشنامه منظوم "شاه تفريح مي‌كند" Le Roi s' amuse (1832)، در پي اقبال عامه مردم بود و سه نمايشنامه منثور منتشركرد از اين قرار:

"كوكرس بورژيا" Lucrece Borgia (1833)، "ماري تودور" Marie Tudor(1833)، "آنژلو، ستمگر پادوا" Angelo, tyran de Padoue (1835) و پس از آن نمايشنامه منظوم "روي بلاس" Ruy Blas (1838) كه در درجه‌اي عاليتر قرار داشت و به موقعيت سياسي و اخلاقي هوگو بستگي مي‌يافت و كينه او را به "سنت بوو" Sainte Beuve، منتقد نامدار كه از لحاظ سياسي و خانوادگي رقيب او به شمار مي‌آمد، آشكار كرد، زيرا در اين سالها مادام هوگو معشوقه سنت بوو شده بود! روي بلاس و ارناني هردو از شاهكارهاي نمايشي هوگو به شمار آمد. پس از سه بار شكست، هوگو در 1841 به عضويت آكادمي فرانسه درآمد و پس از رمان آخرين روز يك محكوم (1832) به فكر رمان تازه‌اي افتاد درباره زندگي تيره‌بختان كه در آن بي‌عدالتي و قساوت قانون را درباره مقصران و داوري به سود پول و سرمايه‌داري را عرضه كند. در 1834 مدارك لازم را در اين‌باره فراهم آورد، اما انقلاب او را از نوشتن باز داشت و اتمام كتاب كه نام "بينوايان" گرفت به تعويق افتاد. اين دوره پرثمر و طولاني در آثار هوگو كه وي را به درجه اول در شهرت و افتخار رساند، به شكستي ادبي و بدبختيي خانوادگي منجرشد.

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

جوایز - مایکل چابون نویسنده آمریکایی جایزه بهترین رمان سال 2008 را از جوایز ادبی «هوگو» از آن خود کرد.
جوایز «هوگو» که یکی از معتبرترین و باسابقه‌ترین جوایز در جهان ادبی به شمار می‌رود در سال‌جاری با رای هیات داوران از میان رمان‌ها، داستان‌ها، مجموعه‌ها، بهترین و شاخص‌ترین اثر علمی - تخیلی را انتخابو به جامعه ادبی معرفی کرد.

مایکل چابون امسال با ارائه رمانی با عنوان «مجمع پلیسان» به بنیاد این جایزه، موفق به دریافت جایزه بهترین رمان علمی‌- تخیلی سال شد. پیش از این چابون برای همین اثر جایزه‌ بهترین رمان تخیلی و فانتزی را از سوی نویسندگان آثار علمی‌- تخیلی آمریکا با عنوان «نبولا» دریافت کرده بود.
مایکل چابون که نوشتن را از سال 1988 با رمان «رمز سن‌ پترزبورگ» آغاز کرده است در سال 2001 با انتشار یکی از موفق‌ترین آثارش با عنوان « عجیب‌ترین حوادث سرباز و خاک» موفق به دریافت جایزه پولیتزر همان سال شد. این نویسنده سال گذشته نیز با انتشار رمان اسرار آمیزو پلیسی « مجمع پلیسان» توانست توجه بسیاری از مخاطبان و منتقدان ادبی را در سراسر آمریکا و اروپا به‌خود جلب کند و فروشی بی‌سابقه برای این اثر را در میان فهرست پرفروش‌ترین آثار ادبی آمریکا رقم زند.

به گفته نیویورک ریویو، این نویسنده 46 ساله یکی از مهم‌ترین و سرشناس‌ترین نویسندگان هم‌نسل خود در جامعه ادبی آمریکا است که آثاری وهم‌انگیز، پیچیده و مملو از استعاره و ایهام دارد. از این نویسنده علاوه بر رمان، آثار دیگری در حوزه‌ کتاب‌کودک، فیلمنامه، نمایشنامه و مجموعه داستان تا به امروز منتشر شده که «جوانی گرگ»، «‌جهان‌مدل»،«راه‌حل نهایی»، «‌پسران شگفت‌ انگیز» و « جنتلمنی در راه» از جمله پرفروش‌ترین آنهاست. به گفته روزنامه گاردین، کانی ویلیس با داستان «همه روی زمین نشسته‌اند»، تد چیانگ با رمان کوتاه «تاجر و دروازه شیمی‌دان» و الیزابت بیر با داستان کوتاه « جزر و مد» افرادی هستند که جایزه بهترین اثر را در بخش رمان کوتاه، داستان و داستان کوتاه در جوایز ادبی هوگو به‌خود اختصاص داده‌اند.
هله
     
  
مرد

 
پیامبر در نگاه ویکتور هوگو

قطعه شعر بلند ویکتور هوگو درباره آخرین روزهای حیات پیامبر اکرم (ص) در قالب کتابی با عنوان «سال نهم هجرت» با ترجمه ویدا رامین از سوی انتشارات باغ آبی منتشر شد.ایبنا گزارش داد: در آخرین روزهای اردیبشهت امسال کتاب «سال نهم هجرت» سروده ای بلند از ویکتورهوگو در وصف آخرین روزهای حیات حضرت محمد (ص) با ترجمه ویدا رامین و ویرایش جواد محقق از سوی انتشارات باغ آبی منتشر و راهی بازار کتاب شد.

شاید کمتر کسی بداند که ویکتور هوگویک شعر بلند درباره پیامبر اسلام دارد ولی او سال ها قبل در این شعر که با نام «سال نهم هجرت» در ایران منتشرشده شیفتگی خود را به پیامبر اکرم (ص) به تصویر کشیده است. مهر: چهارده قرن از بعثت پیامبر اسلام (ص) گذشته است و از انجا که کمتر از یکصد سال از تولد ادبیات داستانی نوین در ایران گذشته، فاصله میان بعثت با ادبیات داستانی مدرن ایران هنوز فاصله ای به اندازه چندین قرن است. - اندکی جستجو در میانآثار مکتوب داستانی ریز و درشتی که هر ساله با شمارگان متعدد در کشور منتشر می شود به خوبی نشان از این دارد که فاصله میان ادبیات داستانی مدرن ایران و پرداختن به باورهای ...

به گزارش مشرق به نقل از مهر ، چهارده قرن از بعثت پیامبر اسلام (ص) گذشته است و از انجا که کمتر از یکصد سال از تولد ادبیات داستانی نوین در ایران گذشته، فاصله میان بعثت با ادبیات داستانی مدرن ایران هنوز فاصله ای به اندازه چندین قرن است. - اندکی جستجو در میان آثار مکتوب داستانی ریز و درشتی که هر ساله با شمارگان متعدد در کشور منتشر می شود به خوبی نشان از این دارد که فاصله میان ادبیات داستانی مدرن ایران و پرداختن به باورهای شیعی و دینی ما هنوز قابل تامل است. - اگرکارهای پژوهشی را به سویی بگذاریم و کارهای کم حجم کودک و نوجوان را هم به گوشه ای ...


همهمه‌ای در میان مردم درگرفت
و پیامبر ادامه داد:
آی مردم، گوش بسپارید
اگر یکی از شما را سخنی ناپسند گفته‌ام
پیش از آن‌که از میانتان بروم، برخیزد
و در حضور همگان آن‌را به من بازگرداند
اگر کسی را به ناحق، ضربتی زده‌ام
بیاید و با این چوپ مرا قصاص کند.

شب هنگام
فرشته مرگ، بر درگاه خانه آمد و اجازه ورود خواست
پیامبر رخصت داد
پیک خدا که داخل شد
حاضران دیدند که برقی شگفت
در نگاه پیامبر درخشیدن گرفت
همانند نوری که روز میلاد در چشم‌هایش داشت.
عزراییل گفت:
ای پیامبر! خدایت تو را به نزد خویش می‌خواند
پیامبر پاسخ داد:
دعوتش را به جان می‌پذیرم و می‌آیم
آن‌گاه لرزشی کوتاه بر شقیقه‌هایش نشست
و نفسی آرام لب‌هایش را از هم باز کرد
و محمد
جان به جان آفرین سپرد
هله
     
  
مرد

 
ویکتور هوگو و تبعید‎

ویکتور هوگو ، شاعر،نمایشنامه نویس وداستان سرای فرانسوی،حدود بیست سال از عمر طویل خود را در خارج از وطن در تبعید زیست و زمانیکه دولت وقت از او دعوت به بازگشت نمود، او جواب داد:من زمانی برخواهم گشت که آزادی نیز به کشور بازگشته باشد. ودر ضرب المثلی عامیانه آمده:از روزی که سرنوشت ،ویکتور هوگو را تبعید کرد،شاه احساس سایه خدابودن نمود. ویکتور هوگو با آثار انتقادی اش خشم مذهبیون مسیحی و دولت سلطنتی را برانگیخت.گرچه او خود شخصا فردی مذهبی بود،ولی همیشه خواهان جدایی دین از دولت بود.

● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ● ●

دانلود کتاب زیبای آخرین روز یک محکوم

بخش اول


Free download
هله
     
  
صفحه  صفحه 2 از 2:  « پیشین  1  2 
شعر و ادبیات

Victor Hugo | ویکتور هوگو

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA