انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 7 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین »

Mohammad Ali Sepanlo | محمدعلی سپانلو


مرد

 
درحالی‎که تشکیل یک‎ کانون صنفی از امکانات قانونی تشکیل انجمن‎ها یا شرکتها استفاده می‎کرد. یاد می‎آورم‎ که نادرپور می‎گفت نام تشکیلات‎مان را بگذاریم‎”کانون نویسندگان و شاعران‎”. اما متوجه شدیم که در آن صورت می‎بایستی نام سایر رشته‎های ادب از قبیل ترجمه و تحقیق‎ و غیره را نیز به عنوان اصلی بیفزائیم. پس به همان نام نویسنده، به عنوان لفظ عام‎ اهل قلم، قناعت کردیم و در یکی از مواد اساسنامه نیز توضیح دادیم که واژه‎ی”نویسنده‎” شاعر و منتقد و محقق و مترجم و سایر رشته‎های فعالیت قلمی را نیز دربرمی‎گیرد. هر حال این اساسنامه به سرعت تنظیم و آماده شد.
در فاصله‎ی هفته دوم اسفندماه ۱۳۴۶،که حاضران خانه آل احمد فکر تشکیل یک‎ اتحادیه نویسندگان را تصویب کردند، تا اول اردیبهشت سال ۱۳۴۷، جلسات متعددی‎ در خانه‎های افراد برپا شد که تقریبا در هرکدام سی نفری حضور داشتند و ماده به ماده‎ی اساسنامه پیشنهادی ما را از نظرگاههای حقوقی واجتماعی حک و اصلاح می‎کردند. در اواسط فرودین سال ۴۷، در گردهمآیی خانه‎ی بهرام بیضایی کار بررسی اساسنامه به پایان‎ رسید، اما درست هنگامی که می‎خواستیم آن را به امضای شرکت‎کنندگان در جلسه که‎ “هیئت مؤسس‎”شناخته می‎شدند برسانیم و کانون را رسما افتتاح شده بدانیم، به‎آذین‎ که در تمام جلسات حضور داشته بود ناگهان اعلام کرد که این اساسنامه کافی نیست.
هله
     
  
مرد

 
حقیقت آن‎که بسیاری از دوستان این سویی به همکاری به‎آذین و همفکرانش با چشم تردید می‎نگریستند. شواهدی که این تردید را استوارتر می‎کرد در تمام جلسات به چشم می‎خورد. به جز شخص به آذین، سایر نویسندگان توده‎ای موضعگیری‎های‎ دوپهلویی داشتند. گاه خیلی انقلابی می‎شدند گاه بسیار محافظه‎کار. به نظر می‎رسید که تنها نفوذ شخص به‎آذین آنها را به این جلسات می‎کشاند. من حس می‎کردم که هر بار به‎آذین ایرادی می‎گیرد، آنان در باطن امیدوار می‎شوند که شاید بحثها به بن‎بست بکشد و کانونی که آنها بانی‎اش نبوده‎اند اصلا تشکیل نشود. و حالا همه ما از فکر این که‎ ماجرای اعلامیه ناکام قبلی تجدید شود دهشت‎زده بودیم. بحثی پیش آمد و ازبه‎آذین‎ خواستیم مقصود خود را از ناقص بودن اساسنامه روشن کند. به‎آذین گفت که اساسنامه‎ موجود درحقیقت برای نوعی انجمی ادبی تدوین شده است. ما باید اصول اعلام شده‎ در بیانیه‎ی اول اسفند ۴۶ را به ویژه درباره‎ی دفاع از آزادی بیان و قلم‎”بدون حصر و استثنا”، واضح‎تر و مشروح‎تر، تدوین کنیم و به امضای همه برسانیم. در حقیقت اساسنامه‎ی ما احتیاج به یک مرامنامه دارد. و این حرف به موقع خود درست بود. (ای روزگار! یازده‎ سال بعد از آن تاریخ، به‎آذین در برخوردی که بین حزب توده و کانون نویسندگان ایران پیش آمده بود، به صراحت آزادی قلم را، به عنوان این که وسیله دست ضدانقلاب‎ می‎دهد، محکوم کرد. چه چیزها که ندیدیم! )
هله
     
  
مرد

 
حالا این سویی‎ها به هول و لا افتاده بودند که در این پیشنهاد چه توطئه‎ای نهفته‎ است. این بار آل احمد پا در میانی کرد و به خود به‎آذین پیشنهاد کرد که مرامنامه را بنویسد و به جلسه بعدی بیاورد.
توده ای ها چشمشان به به آذین بود تا ببینند او چه می گوید!
روز اول اردیبهشت سال ۱۳۴۷، در جلسه شلوغی در خانه آل احمد، به‎آذین متنی‎ را که نوشته بود قرائت کرد و پس از بررسی حاضران با اصلاحات لازم زیر عنوان‎”درباره‎ی یک ضرورت‎”به تصویب رسید. حاضران پای مرامنامه و اساسنامه را صحه گذاشتند و کانون نویسندگان ایران از آن لحظه به بعد،رسما فعالیت خود را آغاز کرد. بنابر پیش‎بینی اساسنامه، ۴۹ تن از امضاءکنندگان بیانیه اول اسفند ۴۶-که در جلسه حضور داشتند-هیئت موسس نامیده شدند و از میان آنها کمیسیونی مامور شد که مقدمات‎ انتخابات هیئت دبیران کانون را، مطابق اساسنامه، فراهم آورد. یک دو هفته بعد، در خانه جعفر کوش‎آبادیانتخابات هیئت دبیران انجام شد.
در گفتگوهای مقدماتی، راجع به نامزدها، هیئت دبیرانی را در نظر می‎آوردیم که‎ حتما در آن آله احمد و به آذین، به عنوان نمایندگان دو جناح فکری، حضور داشته‎ باشند. اما آل احمد نامزدیخود را نپذیرفت و اعلام داشت که از آنجا که از لحاظ خط مشی سیاسی با بیشتر اعضای کانون مخالف است‎”تا آنجا که ممکن است سر آنها را بشکند”بهتر است امثال او (و البته به‎آذین)

داوطلبانه در هیئت دبیران شرکت نکنند و کار دییت کانون بدست جوانانی، که زحمت اصلی تشکیل آن را کشیده‎اند، سپرده‎ شود. وانگهی خوداین جوانان که سابقه‎ی درگیری مرامی ندارند، می‎توانند به عنوان‎ حائلی از برخورد دو دسته‎ی مرامی پیشگیری کنند. اما به‎آذین حاضر نشد نامزدی خود را پس بگیرد.
هله
     
  
مرد

 
هوشنگ روزیری نیز کاندیدایی خود رانپذیرفت و خود من که از طرف جوانترها پیشنهاد شده بودم، به نفع بیضایی از نامزدی کناره گرفتم.
جریان جلسه‎ی انتخابات، خلاصه‎ای از اساسنامه، اصل مرامنامه (درباره‎ییک ضرورت) اسامی هیئت مؤسس، و نتیجه‎ی انتخابات در”مجله آرش‎” (دوره‎ی دوم، شماره چهارم، به سردبیری اسلام کاظمیه) چاپ شده است. بنابر متن چاپی آرش، اعضای نخستین‎ هیئت دبیران عبارت بودند از خانم سیمین دانشور (که عملا آرای آل احمد به او داده‎ شد) محمود اعتمادزاده (به‎آذین) -نادر نادرپور-سیاوش کسرایی-داریوش آشوری‎ (اعضای اصلی) دکتر غلامحسین ساعدی و بهرام بیضایی (اعضای علی البدل) -رئیس‎ کانون خانم سیمین دانشور، سخنگو نادر نادرپور، بازرسان مالی نادر ابراهیمی و فریدون‎ معزی مقدم، صندوقدار فریدونتنکابنی، منشی کانون اسماعیل نوری علاء.
پس از تشکیل کانون، مجمع عمومی، بی‎درنگ اجرای دو برنامه را به هیئت دبیران ماموریت داد. برنامه‎ی اول اقدام برای ثبت کانون در اداره‎ی ثبت شرکتها بود زیرا که‎ اجرای جلسات را مکلف می‎کرد که یک سازمان علنی و در کادر قانون باشد. برنامه‎ی دوم‎ اجرای جلسات سخنرانی و شعرخوانی بود. در مورد برنامه‎ی اول تمام فشارها و دوندگیها به عهده‎ی منشی کانون اسماعیل نوری علاء نهاده شد.
هله
     
  
مرد

 
اما کار به سادگی پیش نمی‎رفت. از همان آغاز، هیئت دبیران به خاطر ترکیب نامتجانس اعضا، کند عمل می‎کرد. مثلا برای دادن تقاضا به ثبت شرکتها لازم بو که مشخصات کامل هیئت دبیران و اسناد لازمی‎ چون گواهی عدم سوء پیشینه در پرونده‎ای به اداره‎ی مربوطه تسلیم گردد. ولی به‎آذین‎ از تهی گواهی عدم سوء پیشینه خودداری می‎کرد و آن را تقریبا دون شان خود می‎دانست.یا شاید خوش نداشت که کانون به ثبت برسد و یک نهاد قانونی گردد. خودداری به‎آذین پنج ماه تمام بهطول انجامید و بالاخره وقتی که پرونده تقاضا تکمیل‎ و به ثبت شرکتها داده شد، دستگاه دولت آن‎قدر با افکار آزادی‎خواهانه کانون (که البته‎ در کادر قوانین اساسی بود) آشنا شده بود که تقاضای ما را در همانجا مسکوت نگه دارد. هیئت دبیران فعالیتهای دیگری هم کرد. از جمله چون اعلام شد که در مجلس شورای‎ ملی لایحه‎ی”حق مؤلف‎”مطرح شده است، اسماعیل نوری علا به نمایندگی از هیئت‎ دبیران، به مجلس مراجعه کرد و پیشنهاد داد که در تنظیم آن لایحه، نظر مشورتی کانون‎ پرسیده شود. در کمیسیون مجلس خانم هاجر تربیت که معلم قدیمی نوری علاء از آب‎ درآمده بود کوشید تا کمیسیون را به شنیدن پیشنهادهای کانون ترغیب کند. لایحه حق‎ مؤلف که از تصویب مجلس گذشته وامروز اعتبار قانونی دارد، متنی استکه وسیله چند نفر از حقوقدانان کانون نویسندگان ایران تهیه و توسط منشی کانون به کمیسیون مجلس‎ داده شده است. متن پیشنهادی ما جایگزین لایحه ناقص دولت شد که سرسری فقط به امر نویسندگی پرداخته بود و حقوق مربوط به تابلوهای نقاشی، مجسمه‎ها، موسیقی، سینما و از این دست را در نظر نگرفته، حتی تعریف مشخصی از”اثر هنری‎”بدست نداده بود.
هله
     
  
مرد

 
در مورد اجرای سخنرانیها، کانون نویسندگان ایران که نمی‎توانست سالنهای عمومی‎ را بدست آورد، با اداره‎کنندگان‎”تالار قندریز”به توافق رسید که جلسات خود را در سالن کوچک آن، روبروی دانشگاه تهران، برگزار کند. مسئولان این تالار با کمال‎ گشاده‎دستی امکانات خود را در اختیار کانون گذاشتند و تا یکسال و اندی بعد که شهربانی‎ آنان را از واگذاری تالار به کانون نویسندگان منع کرد به این همکاری ادامه دادند و سپاس‎ کوچک ما از همکاری آنان، خرید یک کولر برای این تالار بود.
چند سخنرانی در تالار قندریز طی یکسال به قرار زیر انجام شد: دو جلسه به‎آذین‎ درباره‎ی”نویسنده و آزادی‎”سخنرانی کرد که در پایان هر دو جلسه میان حاضران درباره‎ی موضوع بحث شد. یک جلسه داریوش آشوری درباره‎ی”صورت نوعی تمدن غرب و وضعیت‎ ما در مقابل آن‎”سخنرانی کرد. سپس انتخابات دورهدوم هیئت دبیران انجام گرفت. در دوران تصدی این هیئت (که بعد به ترکیب آن خواهیم پرداخت) رضا سید حسینی‎ یک جلسه درباره‎ی”پل نیزان‎”سخنرانی کرد. در دیماه سال ۱۳۴۷ دوستان کانون‎ توانستند دکتر میرفندرسیک رئیس وقت دانشکده هنرهای زیبای دانشگاه تهران را قانع کنند که تالار دانشکده را برای اجرای یک برنامه در سالگرد درگذشت نیما یوشیج در اختیار کانون بگذارد. جریانکامل تمام گردهمایی‎ها به همت منشی کانون، روی نوارها ضبط یا صورت جلسه شده است. و من گزارش کوتاهی از”شب نیما یوشیج‎”و متن حرفهای جلال‎ آل احمد را، در این شب، که از روی نوار پیاده شده بود،در نامه کانون نویسندگان‎ ایران (شماره‎ی اول، سال ۱۳۵۷) چاپ کرده‎ام. شب نیما در دیماه ۴۷ یکیاز زیباترین‎ اجتماعاتی بود که از طرف اهل قلم تشکیل شده است. در آن شب بیشتر اعضای کانون‎ گوشه‎ای از کار را بدست گرفتند و نمودی کردند، از جمله شاملو که تنها فعالیتش، در فصل اول کانون نویسندگان، شرکت در آن شب و خواندن چند شعر نیما بود، بهرحال‎ “شب نیما”پیش درآمدی بو برای شبهای شعر که نه سال بعد (۱۳۵۶) در انجمن ایران‎ و آلمان، علی الاصول باشکوه و گستره‎ی بیشتری برگزار شد (راقم سطور در آن زمان در ایران نبوده است) .
هله
     
  
مرد

 
سایه روراست جا زد، اما خیلی‎ها در عمل حاضر به همکاری نبودند. همانها که با رودربایستی امضاء کرده بودند و در مواقع خطیر غیب‎شان می‎زد و هر وقت که احتمال‎ خطری نبود آنها هم پدیدارمی‎شدند و شعارهای آزادی بیان می‎دادند.

در اسفند سال ۱۳۴۷ دوره‎ی اول فعالیت هیئت دبیران به پایان رسیده بود و بنابر اساسنامه، مجمع عمومی سالانه، در تالار قندریز برای انجام انتخابات جدید، برپا شد. در این مجمع عمومی، ناگهان اختلافات عمیقی که دسته‎بندیهای سیاسی در کانون پدید آورده بود آشکار گردید. شاید بشود گفت اولین زنگهای خطر به صدا درآمد. مثلا در گزارشی که هیئت دبیران از فعالیت یکساله خود به مجمع عمومی داد. مقدمه غریبی وجود داشت.
هله
     
  
مرد

 
در این مقدمه از اعضای کانون خواسته شده بود که در نگارش آثارشان گوشه و کنایه و بخصوص مکتب‎”سمبولیزم‎”را کنار بگذارند. و چون به چنان توصیه‎ی غیر ادبی‎ دیکتاتور مآبانه‎ای از طرف اعضاء اعتراض شد، نادر ناردپور، یکی دیگر از افراد هیئت‎ دبیران اعلام کرد کهاین مقدمه را آقای به‎آذین نوشته و در جلسه‎ی خصوصی هیئت‎ دبیان توصیب نشده است، و ایشان سرخود آن را به گزارش رسمی هیئت افزوده است. آتش به پنبه افتاد وجدل سوزانی برافروخت.آل احمد که همواره کوشیده بود با به‎آذین‎ برخورد نکند، از کوره در رفت و به وی پرخاش کرد. جلسه چند بار متشنج شد، طوری که‎ ناچار شدیم، در میانه‎کار، رئیس جلسه یعنی دکتر مصطفی رحیمی را که بقول خودش‎ “کلاهش پشم نداشت‎”و نمی‎توانست گفتگوهای دو نفری و اعتراضات بی‎اجازه را متوقف‎ کند. تغییر دهیم، و نادرپور را برای اداره جلسه برگزینیم که مقتدر عمل می‎کرد.
آن روز جناح بندیها مشخص شد: گروه توده‎ای، گروه آل احمد، و گروه سومی که‎ پیش داوری سیاسی نداشت. سرانجام به نیروی همین گروه سوم، مجمع عمومی، رای به‎ حذف مقدمه‎ی گزارش داد و بقیه‎ی آنرا تصویب کرد. سپس انتخابات دوره‎ی دوم کانون‎ انجام شد، و بنابر آنچه که در بولتن داخلی کانون نویسندگان ایران مورخ تیرماه ۱۳۴۸ پلی کپی و تکثیر شده، دیده می‎شود نتیجه‎ی انتخابات به قرار زیر بوده است:
هله
     
  
مرد

 
آقایان نادر نادرپور و سیاوش کسرایی (با ۲۸ رای) ، به‎آذین و هوشنگ وزیری (با ۲۶ رای) ، محمد علی‎ سپانلو (با ۲۵ رای) اعضای اصلی وآقای نوری علا (با ۲۵ رای) و آقای رضا براهنی‎ (با ۱۳ رای) به عنوان اعضای علی البدل دومین دوره کانون نویسندگان ایران برگزیده‎ شدند.
سه ماه بعد از انتخابات دوره دوم، همان‎طور که اشاره شد، ما از تالار قندریز محروم شدیم. دست هیئت دبیران بدجوری بسته شده بود، تا جائی که حتی نتوانست انتخابات‎ بعدی را برگزار کند و در نتیجه بیشتر از یکسال مهلت اساسنامه‎ای خود بر سرکار ماند. هیئت دبیران دوم، بنابر بولتن‎های منتشره کانون، نخست یک سلسله کمیسیون، در سطوح مختلف ادبیات و فرهنگ، تشکیل داد تا هم عده بیشتری از اعضا را به همکاری‎ نزدیک وا دارد. هم جای خالی تالار قندریز را به جلسات کوچکتر بسپارد. سپس در ۶خرداد ۱۳۴۸ متنی خطاب به اعضا منتشرکرد که طی آن، پیشنهاد عده‎ای از افراد را دائر بر”انجام مذاکرات خصوصی و استفاده از کانالهای غیر رسمی برای قانونی کردن‎ کانون‎”رد کرده بود.
بسته شده درهای تالار قندریز، با ضربه بدتری تکمیل شد و آن مرگ آل احمد در شهریور ۴۸ بود. غیاب آل احمد عملا کانون را تسلیم برخوردهای سیاسی کرد. نمونه‎ای‎ می‎آورم: در نخستین دوره هیئت دبیران، اولین اعلام حضور دسته‎جمعی ما، آگهی‎ تسلیتی بود که به مناسبت درگذشت پدر سیاوش کسرایی به سال ۱۳۴۷ در روزنامه‎های‎ اطلاعات و کیهان چاپ شد. آمدن نام‎های گوناگون تسلیت‎دهندگان در یکجا بطور غیر رسمی نشان می‎داد که برای نخستین بار، تجمع بزرگی از اهل قلم ایران، با عقاید و مرامهای گوناگون، توانسته‎اند در مورد کوچکی به توافق برسند که خودیک پیشرفت‎ تاریخی بود. اما در دوره دوم دستهایی بکار افتاد که این روند را متوقف کند. مثلا آگهی فوت جلال رابا عنوان‎”نویسنده شجاع و متعهد ایران‎”که بیش از یکصد تن پای‎ آنامضاء کرده بودند، و ن به عنوان یکی از اعضای هیئت دبیران آن را برای چاپ در روزنامه‎ها به خانواده‎ی آل احمد دادم، چاپ نکردند به عذر عجیب و غریب اینکه فقط خانم دانشور چیزی بنویسد تا دیگران از موقعیت سوء استفاده نکنند (! )
هله
     
  
مرد

 
این ترتیب‎ ما را از یک جلوه‎ی همبستگی که در عمق تجلیل از آرمانآل احمد بود محروم کردند. ما در داخل هیئت دبیران حتی به‎آذین را، که سردسته مخالفان مرامی آل احمد شناخته‎ می‎شد، واداشتیم که با همه تفاوت افق فکریش، در مسجد فیروز آبادی، همان متن را درباره درگذشت جلال آل احمد قرائت کند. متنی را که خانواده جلال از ما گرفتند و هرگز چاپ نکردند. گویی فکر می‎کردند که بزرگداشت جلال سودی به حزب توده می‎رساند. پس از خاکسپاری آل احمد،دوستان و نزدیکان جلال، به استثنای خانم دانشور، نه تنها دیگر با کانون همکاری نکردند، بلکه در راه آن سنگ هم انداختند. بطور خصوصی شنیده‎ که انتخابات دوره دوم را توطئه‎ای علیه خود دانسته‎اند.
هیئت دبیران دوره دوم، دست بسته و بی‎امکانات، و در معرض تند بادهای‎ جناح‎های سیاسی و اختلافات داخلی خود را به سال ۱۳۴۹ کشاند. در آغاز این سال‎ فریدون تنکابنی به خاطر نوشتن کتاب‎”یادداشتهای شهرشلوغ‎”توقیف شد و این ماجرا کانون را به دشوارترین آزمایش خود رساند. بنابر وظیفه‎ی اساسنامه‎ای‎اش، کانون می‎بایست‎ از آزادی تمام نویسندگان عضو و غیر عضو دفاع کند. درمحیط مسدود و پر سوء ظن آن‎ روز ایران، ما اعضای هیئت دبیران دوم توانستیم، با تلاش فوق العاده‎ی یک اعلامیه‎ اعتراض به بازداشت تنکابنی بنویسم و فقط با کوشش سه چهار نفری که حاضر بودند دوندگی کنند، حدود ۶ امضا پای آن جمع آوریم.
هله
     
  
صفحه  صفحه 7 از 10:  « پیشین  1  2  3  4  5  6  7  8  9  10  پسین » 
شعر و ادبیات

Mohammad Ali Sepanlo | محمدعلی سپانلو

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA