انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 13 از 18:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  18  پسین »

"شعر شاعران افغانستان"


زن

andishmand
 
گریان

به حال زارمن امشب دوچشم یارمـــــــیگرید
زمیـن گرید زمان گرید چرا دیوارمیگرید ؟

جداشد بلبل ازبوستان فـغان وشورو شردارد
زهجـــران گل وبلبل نگاه کن خــارمیگرید

هزاران شمع بیدارست وامشب تاسحرسوزان
نمی خـوابددیگرچشمش دلش بیدارمیگرید


ستاره اشک مــــــــی بارد به حال شام تارمن
که کـی خورشید مـی اید به انتظار میگرید

بیا یک لحظه توبنــــــــــــگر وداع آخـرینم را
هــــمان قلب که میمیرد به پای دار میگرید

(موسوی)غم نخوردیگر نگاه کن غم گسارآمد
غمت ازحـــدفزون گشته نگرغمخوارمیگرید

***سید ظاهر موسوی***
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

andishmand
 
وطن

وطن من بامـــیانت را بـــــــــنازم
زمین وآسمانت را بــــــــنازم

زغزنی قندهارو تا به هـــــــــرات
تخارو جاوزجانــــــت را بنازم

بنازم مــــــــــرقد شیر خـــــــــدارا
که بــــلخ باستانت را بـــــنازم

بنازم قرغه را با ان هـــــــــوایش
شمالی باغــــبانت را بـــــنازم

بنازم شیر پنج شیرش که مــیگفت
وطــــــن من پاسبانت را بنازم

بــــــــــــــنازم راه تو رهبر مزاری
هـــــــزاره من زبانت را بنازم

بنازم تاجـــــــیک وازبک وپشتون
گل هستین گلستانت را بــــنازم

بنــــــــــــازم دره ای غـوربند زیبا
دره آهنـــگرانت را بـــــــــنازم

بنــــــــــــازم خاک پاکت میهنی من
هـــرات وزنده جانت را بنازم

بنازم مــــــــــــن بدخشان وبهارک
تــــــــــخاروطالوقانت را بنازم

بنازم پکـــــــــــتیا وخوست ولوگر
که غوروچغــــچرانت را بـنازم

جــــــــــلال آباد وننـــــگرهار زیبا
فراه، رود جــــــوانت را بنازم

موسوی زنده باشی تا جـهان است
که شعر جاودانت را بنــــــازم

***سید ظاهر موسوی***
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
زن

 
چه اهمیت دارد
طول، عرض، ارتفاع
به جهانی که مقیاسی ندارد برای زمان
تو دنبال نقطه‌یی می‌گردی
که دوست داشتن
درست در آن نفس بدمد در آدمی
وقتی قرار نیست
دیگر پرنده‌یی برای پرنده‌یی
و آدم برای لبخندی از نو زاده شود

با این تفسیر
که تنهایی زیوری‌ست آویخته به اتاق
در کدام حتا افسانه می‌توان زیست
اگر چشم نبندی
و از یاد نبرده باشی
نقاشی که رنگ‌های خود را انکار می‌کند
تصویری ندارد
که قناعت را
برای تماشا حاصل کند


::هادی هزاره::
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 
هوایی سرد
و جیب‌هایی پر از سوزن
با مواجبی که وجبی را نمی‌گیرند
در اندوه کتاب‌های فرسوده و نمور نشسته‌ام
در گودالی سرد
که از شمار کاغذ پاره‌ها ساخته‌ام
کاغذ پاره‌هایی که در آن حروف سربی
به سردترین نقطه‌ی زمین می‌رسند

برف بر درخت می‌نشیند
و کلمه در ذهن یخ می‌زند

خون دست‌ها را بر کاغذ پاره‌ها پاک می‌کنم
و سوزن‌ها را بر روی کلمات میخ

چه طور می‌شود
مرزی میان اتاق
و کوهی که در خود می‌شکند، متصور شد
وقتی زمستان
با واگن‌های زنگ‌زده‌اش
توان عبور از آن را ندارد


::هادی هزاره::
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 
تنگ در آغوش
آن‌قدر که هوا هم
عبور نکند از بین ما

بوسه‌ات
از خواب بیدارم، نه!
به خواب می‌بردَم!

همین ساعت پیش
عکسی فرستادی
از لبانت،
این‌بار هوس بوسه مشخص‌تر بود
حتی گمان بردم
آغوشت
هنگام عکس گرفتن باز بوده است


خواب دیدم
مرا در مسیر قندهار به کابل دزدیده‌ای،
چشم‌سپیدان منتظر بودند
هذیان می‌گفتم میان خواب؛
_دوستت دارم_

درونِ عکس
دستی تو را می‌گرفت،
دستی مرا می‌دزدید

_دوستت دارم_
صدایی در گوشم بود
چشم‌ها می‌خوردند مرا

دستی تو را
در آغوش گرفت،
دستی بدنم را جوید

آغوشی تو را پنهان کرد،
بوی تو روی پیراهنم،
کسی به من عطر می‌زد
کسی به من دست می‌زد،
سایه‌ای تو را
با خود می‌برد،
سایه‌ای
دست تکان می‌داد

::بسی گل شریفی::
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 
چشم وا کردی و پرنده شدند ابرهای سفید و سرگردان
چشم بستی و ناگهان شب شد، قطع شد برق های نصف جهان

تا که لبخند بر لب تو شکفت همه ی فصل ها، بهار شدند
آه سردت ولی عجیب انداخت لرزه بر برج های تابستان

تا که تو پلک پلک پلک زدی کوه ها پنبه پنبه پنبه شدند
سوی من اندکی نگاه کن و مثل این پنبه ها مرا بتکان

نامت از یاد من نخواهد رفت گفته ام از تو، از تو خواهم گفت!
تا نبُرّد کسی زبان مرا تا نروید به مغز من سرطان

چه کسی درک می‌کند چه کسی دلِ خفّاش اگر گرفته شود
هیجان، بعد روزها خفقان...خفقان، بعد روزها هیجان...

خواب می‌بینمت نه! بیدارم، در جهانی که تنگ و تاریک است
باز افتاده ایم مثل دو نعش بین یک قبر، بین یک زندان


::سهراب سیرت::
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

 
غرور و ناز تو زیباست با زنانه‌گی ات
مرا ببوس...بریز از شراب خانه‌گی‌ات

در آتش تنِ تو پخته می‌شوم، شده است ـ
تنت تنور، تنم نان در این تنانه‌گی ات...

هواست برفی و من مست و شب، شرور و دراز
چه لحظه‌های عزیزی‌ست بی‌بهانه‌گی‌ات

به چشم‌هات، به دریا مرا پناه بده
که من نهنگم و محتاج بی‌کرانه‌گی‌ات

که منجمد شده ام... قرن‌هاست خاموشم
مرا دوباره به رقص‌آر با ترانه‌گی‌ات

شراب و شمع منی، ابر و آفتاب منی
نگو که: "کشته مرا شور شاعرانه‌گی‌ات"


::سهراب سیرت::
من یک زن خوشبختم
و خیابانی که راه مرا دنبال می کند
خوشبخت است
و کوچه ای که
به گریبان خانه ام می رسد
خوشبخت است
     
  
زن

andishmand
 
عزت سرخ
... وعاقبت به حضور بهار پی بردیم
به عطر گمشده روزگار پی بردیم

زمین و هر چه در او است در ستایش ماست
که ما به معنی فرجام کار پی بردیم

بگو به سنگ نیارد دل از زمانه به تنگ
که ما به ارزش آن انتظار پی بردیم

زبسکه شسته باران چشم خویش شدیم
به عمق روشنی چشمه سار پی بردیم

چو در کنار نشستیم و رنگ هم گشتیم
به راز عزت سرخ انار پی بردیم

دگر به صفحه دل جای گرد نیست که ما
به حسن آیینه بی غبار پی بردیم

درخت خاطر ما بیش از این خزان زده نیست
که عاقبت به حضور بهار پی بردیم

*****نادیا انجمن*****

بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
تسبیح و فال حافظ و قندان نقره ‌کار
فرهنگ انگلیسی و دیوان شهریار

مُهر امین و پستة خندان و زعفران‌...»
بگذار تا حقوق بگیرم‌، بزرگوار!

این نامه‌ها به بال کبوتر نمی‌شود
باج و خراج باید مان داد، بی‌شمار

گفتی که در اوایل اسفند می‌ رسی‌
اسفند، ماه آخر سال است و اوج کار

اسفند نامه‌ای است که تمدید می‌شود
آری‌، اگر که یار شود بخت و روزگار

اسفند کودکی است که تعطیل می‌شود
از پشت میز می‌رود آخر به پشت دار

اسفند پسته‌ای است که مادر می‌آورد
تا بشکند به مزد و نشیند به انتظار

اسفند دختری است که آسوده می‌شود
از درد زندگی به مداوای انتحار

اسفند لوحه‌ای است که آماده می‌شود
بر قطعة صد و سی و شش‌، قبر شصت و چار

اسفند ناله می‌کند و دود می‌شود
در دفع چشم زخم بزرگان روزگار

گفتی «قطار خرّم نوروز می‌رسد»
نوروز را نداده کسی راه در قطار

نوروز، گرم کوره و نوروز پشت چرخ‌
نوروز مانده آن طرف سیم خاردار

پرسیده‌ای که «سال‌ِ فراروی‌، سال چیست‌؟
نومید بود باید از آن یا امیدوار؟»

وقتی که سال‌، سال کبوتر نمی‌شود
دیگر چه فرق می‌کند اسپ و پلنگ و مار؟

این خرّمی بس است که سنجاق می‌شود
بر سررسید کهنه من برگی از بهار

تا شعر تازه‌ای بنویسم بر آن ورق‌
از ما همین دو جمله بماند به یادگار

******محمد کاظم کاظمی*****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  ویرایش شده توسط: andishmand   
زن

andishmand
 
بهار
بیا بهار! ولی با چراغ فروردین
که تا نفس بکشیم از دماغ فروردین

به روی فصل زمستان بکش خط قرمز
به سقف باغ بزن چلچراغ فروردین

خبر بگیر بهارا خبر ز «الیاتو»1
که می گرفت همیشه سراغ فروردین

و دست عاشقی چشمه را حیات ببخش
چو آب و ماهی جاری به باغ فروردین

درخت دلخوشی اش دیدن نشانی توست
شکوفه‌ای، گلی، حتی کلاغ فروردین

***** سید نادر احمدی*****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
     
  
صفحه  صفحه 13 از 18:  « پیشین  1  ...  12  13  14  ...  18  پسین » 
شعر و ادبیات

"شعر شاعران افغانستان"

رنگ ها List Insert YouTube video   

 ?

برای دسترسی به این قسمت میبایست عضو انجمن شوید. درصورتیکه هم اکنون عضو انجمن هستید با استفاده از نام کاربری و کلمه عبور وارد انجمن شوید. در صورتیکه عضو نیستید با استفاده از این قسمت عضو شوید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA