ارسالها: 24568
#141
Posted: 9 Nov 2013 14:58
نقش پا
به رویم یار اگر مژگان کند از ناز باز امشب
چونقش پا به راهش خاک بوسم از نیاز امشب
زبس بیتابم از طرز نگاه چشم سرمستش
به دل خواهم زنم خنجر زمژگان دراز امشب
چو چنگ از هر رگ من نالة قد راست برخیزد
به این قانون نوازد باز اگر از پرده ساز امشب
چو گل ا ز پوست بیرون آیم از اظهار بالیدن
اگر از ناز بنوازد مرا آن دلنواز امشب
گهی بر دل گهی بر جان بپیچم زلف پرچینش
به برچیدن کنم کوتاه آن زلف دراز امشب
چنان باید نجات از چنگل شاهین مژگانش
که کبک دل گرفتار است پیش چنگ باز امشب
به رنگ روی هستی بسکه از خود چشم پوشیدم
نقوش بال عنقا دیده ام با چشم باز امشب
بگو بی پرده حرف قصة سوز و گداز دل
که جز پروانه این جا کس نباشد زاهل راز امشب
به تار شیشة طول امل تا چند می پیچی
بیا کوتاه کن اندیشة دور ودراز امشب
به دهر بی سر انجامی که انجامش نمی دانی
کسی با کس نپردازد تو کار خود بساز امشب
زتاب آتش رویش به بزم وصل حسرت ها
به جیب اشک می غلطم چو شمع از بس گداز امشب
به این رنگست گر سوز و گداز سجدة عجزم
چو طرزی بر پرپروانه می خوانم نماز امشب
**** غلام سرور دهقان ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#142
Posted: 9 Nov 2013 15:03
نصیب ما
پیوند ما به آیینه ها حرف ساده نیست
تصویری از رسیدن ما روی جاده نیست
نا باورانه دل به تبسم بسته ایم
غافل از اینکه پشت نقاب قلب ساده نیست
تا چند آرزوی تهی وقتی هیچ هیچ
بر جاده های باور ما کس پیاده نیست
در گوشه ای سر به گریبان نشسته ایم
آخر نصیب ما به محبت فتاده نیست
**** مریم هاتف ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#143
Posted: 9 Nov 2013 15:05
ماباید باشیم
ما باید باشیم و خورشید را بهانه کنیم
هر چی نا خوانده است خوانده و ترانه کنیم
بر کنيم ریشه باییز را حمل شویم
این تن یخ زده را زنده و جوانه کنیم
د ست های دل مان را پر هما سازیم
هر چی مخروبه است باز آشیانه کنیم
شاید امروز دست ما به افق ها نرسد
باید از بنجره آن دور را نشانه کنیم
من تو از دل تاریخ فراموش شدیم
من تو با شب نیرنگ هم آغوش شدیم
ما باید هرچی سیاهیست روشنی بکنیم
من تو حامی این بهشت خاموش شدیم
من تو باید تاپشت افق ها برویم
من تو رنگ شقایق به دلها بزنیم
هرچی یاری نکند بای شکسته ما را
من تو عاشقیم و باید به فردا برسیم
**** مریم هاتف ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#144
Posted: 9 Nov 2013 15:07
تو
آغاز روز های پریشانی ام تویی
ابری برای دیده ی بارانی ام تویی
در جان بی قرار منی هر کجا روم
هم خلوت و رفیق خیابانی ام تویی
هرگز مباد جز تو کسی تابگویمش
با دست خویش تا که بسوزانی ... ام تویی
چیزی نکرد مثل دوچشمت خرابتر
آباد باش باعث ویرانی ام تویی
دیگر مرو به دور ترازمن که بی گمان
آهوی دشت های خراسانی ام تویی
دل پاره های شعر مرا گوش کن کمی
انگیزه ي نشاط وغزل خوانی ام تویی
**** عنایت الله شهیر ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ویرایش شده توسط: andishmand
ارسالها: 24568
#145
Posted: 9 Nov 2013 15:09
خاطره ای از عید
می ریزی و می نوشی و من با تو همدستم
من از پیاله نه که از طعم لب ات مستم
سه شنبه روز اول عید است و تو مهمان
تا در نیاید دیگری، دروازه را بستم
حالا دگر من مثل تو، تو مثل من گرمی
می چرخی و من محو در رقصیدن ات هستم
طنازی و می نازی و با من هم آوازی
من نوکر ناز تو گک دربست دربستم
قربان راز آمدن هایت شوم دختر
تا می رسی من بی خیال هر چه بن بستم.
**** آصف آشنا ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#146
Posted: 9 Nov 2013 15:10
صدف
تو ماه نه، تو گل نه، تو ماهی نه، تو صدف
تو چیستی که این همه خوب ای، بگو صدف
من خس به روی آب ام و تو در زلالها
کی میشود نشستن ما روبهرو صدف
هر لحظه را حسودی من میشود به آب
هر لحظه، او که میکندات شستوشو صدف
تو مثل شیر و خامهی صبحانه، تو شکر
مثل تو هیچ نیست در این سمتوسو صدف
جرات نمیشود که تو را آرزو کنم
اوج حماقت است چنین آرزو صدف
تو آنقدر ظریف و لطیفی که در تنات
غفلت نکرده است خدا قدر مو صدف
دانشکده شکوه ندارد بدون تو
یک دم بمان برای دل من، نرو صدف
**** آصف آشنا ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#147
Posted: 9 Nov 2013 15:11
حس عشق
ميان حس عــــاشقي كمـــي خطر اضافه كن
بــــه تلخ كــــامي دلــــــم بيا شكر اضافه كن
اگر كــه مي روي بيا ؛ درون ساك خالي ات
هــــواي خــــواهش مـــرا بيا ببر اضافه كن
چــــــه ذره ذره مــــي كني نهال آرزوي من
به دست هاي خود بگير و يك تبر اضافه كن
كمــــي مــــرا بكش ولــــــي فقط كمي كمي
و بعد رفتنم بـــه خــــود غم سفر اضافه كن
به گـــــور مـــــي روم ولي امــان بودنم بده
و نـــــام من به زندگي تو يك نفر اضافه كن
**** سمیه رامش ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#148
Posted: 9 Nov 2013 15:18
دو زمستان
باز کن پنجره را رو به هوای نوروز
بشنو از دورترین نقطه صدای نوروز
هی! مرا می کشد این درد و شبهای دراز
و غباری که نشسته است به جای نوروز
سالها پیش بهار اینهمه بی رنگ نبود
که نشینی دو زمستان به هوای نوروز
سالها پیش که چشمان مرا باران شست
آبِ چشمان مرا ریخت به پای نوروز
مادرم گفت: «خدا خواسته نوروز شود!»
پس کجا گم شده این بار خدای نوروز
**** حکیم علی پور ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#149
Posted: 9 Nov 2013 15:19
یلدا
کاش پرسیده نبودم که کنون یا فردا
تا نمی گفت به لبخند که فردا فردا
فرصت بوسه و آغوش ز دستم در رفت
من به افسوس و خدایا و خدا، تا فردا
کس به فردا که نداند ز حیات و مرگش
پس چه داند چه شود با شب یلدا فردا
تا که زلف صنم و طالع ما یلدایی است
از کجا فرق کنیم امشب ما با فردا
پس خدا یار شما باد عزیزان دلم
بزم یلدا و شراب و غزل ما فردا
**** حکیم علی پور ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند
ارسالها: 24568
#150
Posted: 9 Nov 2013 15:20
سمت شمالت
منی که بیست خزان آفتاب را دیدم
منی که بیست زمستان عذاب را دیدم
منی که بعد هزاران دچار شک بودن
به چشم های تو خود ـ این خراب ـ را دیدم
به خنده های تو مبعوث درد گشتم، آه
چو لای برگ لبانت خطاب را دیدم
دو دست تو که پر از اشتهای رفتن بود
و من به سمت شمالت شتاب را دیدم
تو لابلای غزل های بلخ گم گشتی
و من به یافتنت صد کتاب را دیدم
**** حکیم علی پور ****
بی تو
اینجا همه در حبس ابد تبعیدند
سالها، هجری و شمسی، همه بی خورشیدند