ارسالها: 531
#11
Posted: 21 Jun 2012 11:39
باد از هر ويرانه اي كه بگذرد لشكري در صداي اوست هر سربازي كه از كنارم مي گذرد بوي خواهرم را مي دهد همه چيز مي تواند بي مقدمه باشد عاشق شدن و جنگ كه سر زده به خانه آمده است همه چيز مي تواند ناخواسته باشد كلاش و برادرم شانه به شانه در آلبوم عكس راضيه ، راضيه ، راضيه نامه اي كه در جيب من است گلوله خورده و من هنوز به خانه بر نگشته ام و تو با تمام لبخندت در پاكتي بي مرز هنوز به من نرسيده اي در جنگ همه چيز مي تواند بي مقدمه باشد شكست ، پيروزي و قرآن به جا مانده اي و نامه ي به جا مانده از من كه تنها... تنها به خانه برمي گردند "امان الله میرزایی"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#12
Posted: 21 Jun 2012 11:48
جای سوالی نیست وقتی از تو لبریزم یعنی خیالی نیست وقتی از تو لبریزم وقتی پر از حس یقینم قهوه ها تلخند حاجت به فالی نیست ، وقتی از تو لبریزم حتی اگر در سر هوای پر زدن دارم فکر محالی نیست وقتی ، از تو لبریزم این حس شیرینی ست ، شیرین ، مثل لب هایت سرد و سفالی نیست ، وقتی از تو لبریزم دارم درون زندگی حل میشوم با تو خوب است !عالی نیست؟ وقتی از تو لبریزم خوبی ؟ ... الو! ...دارم صدایت را ...منم خوبم نه ! اختلالی نیست ، وقتی از تو لبریزم حال مرا می پرسی و هر بار جز دوری بانو ، ملالی نیست وقتی از تو لبریزم "محمد جعفری"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#13
Posted: 21 Jun 2012 12:05
تابستان و هوای گرم باز فرار به خنکای گیسوانت بهشت گم شده من شالیزار ها ی اجدادیم شال بردار من عاشقت شده ام بی شک پدرانقدرتورا دوست نداشت که به خاطرت جان بدهد و مادر عاشقت نبود که فریب.............. تابستان و هوای گرم و باز من تنها در هجوم موسیقی چشمانت گم شده ام باران هم................... ببین دست هایم خشک خشک .............. شده اند شال بردار بانو میخواهم چیزی را که دوست دارم در گوش هایت زمزمه کنم چیزی که تو بدون شک دوست داری باران باران باران...................... شبیه تار تار مویت که می پاشد روی دست هایم شال بردار اینجا گونه ی تو در لب های من باید ذوب شوند تا همه بدانند هوا بی اندازه گرم شده است "محمود تاجیک"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#14
Posted: 21 Jun 2012 12:11
برای تمام سیگاری های دنیا بهمن سفید سپید بهمن خودت قضاوت کن روزی ۶۰ بارباتو...... زیر برف دختر همسایه مان کیریسمس را تبریک میگوید وبا دست هایی که دود میکند هنوز بای بای برایش میفرستم بای بای برایت......... نه برگرد بیا لب چوشی کنیم هنوز هم لب هایم رنگ شهوت دارند وقتی تو تمام میشوی درونشان ومن ارضا میشوم از تمام شدنت اه اینجای کار همیشه دردناک است تن تمام شده ای تو مچاله میشود اه عزیزکم چقدر زخم کشیده ای بادست های هرزه ای که به تنت دراز شده اند و دانه دانه تورا از من می دزند من از تو بارو شده ام حواست کجاست بازهم می گویم مادر شده ای واینجای جهان همیشه واژگون است کلمات باید تکرار شوند در گوشم بگو بازهم یعنی من با تو تو بامن..............تن من تو چقدر بازی با تورا دوست دارم چقدر دوست دارم باتو گم شوم وقتی حواس همه پی بازیست هیس.. ساکت باش ممکن است بویت پدرم را بیدار کند آرام بیا دست شویی جای خوبی برای لب چوشی ست اه عزیزکم مرد میخواهد روزی ۶۰بار با تو ارضا شدن مرد میخواهد پای تو ایستادن وباید عاشق بود درست شبیه تو که می دانی له میشوی مچاله میشوی بعد از ارضا شدنم وهنوز پای من ایستاده ای راستی بیا پارک برویم و مثل عاشق های دیگر تئاتر ببینیم شب هم میشود گم شوی در تاریکیه سینما پشت لب هایم سینه ام را انقدر فشار نده دکتر میگفت زخم شده است جای لب هایت و مادرم فهمیده است باتو عشق بازی کرده ام آه عزیزکم فشار نده.............. بهمن سفید سپید بهمن برف من تو تن میخواهی از ابتدا شروع کنیم ببین دست هایم میلرزد تو را که لمس میکنم حسی شبیه زن ها پا به ماه گرفته ام بالا می آورم فشار نده دکتر شب تئاتر سینما پارک لبهایم مادرم آه عزیزکم وای عزیزکم... دوست دارم بخوابم فقط خواب... "محمود تاجیک"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#15
Posted: 21 Jun 2012 12:28
یک شعر خیلی زیبا با کلیپ خوانش شعر توسط شاعر صدا ز كالبد تن برون كشيد مرا صدا شبيه كسي شد ، به بر كشيد مرا ! صدا شد اسب ستم ، روح من ز پي اش به خاك بست و به كوه و كمر كشيد مرا بگو كه بود كه نقاشي مرا مي كرد كه با دو ديده همواره تر كشيد مرا ؟! چه وهم داشت كه از ابتداي خلقت من غريب و كج قلق و در به در كشيد مرا ؟! دو نيمه كرد مرا ، پس تو را كشيد از من پس از كنار تو اين سوي تر كشيد مرا ! من و تو را دو پرنده كشيد در دو قفس ! خوشش نيامد ! بي بال و پر كشيد مرا ! خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد دگر كشيد تو را و دگر كشيد مرا ! رها شديم تو ماهي شدي و من سنگي نظاره تو به خون جگر كشيد مرا ! خوشش نيامد ! اين طرح را به هم زد و بعد پدر كشيد تو را و پسر كشيد مرا ! خوشش نيامد ، اين بار از تو دشتي ساخت به خاطر تو نسيم سحر كشيد مرا ! خوشش نيامد خط خط خط زد اينها را ! يك استكان چاي ، از خير و شر كشيد مرا ! تو را شكر كرد و در ذره هاي من حل كرد سپس به سمت لبش برد و ... سر كشيد مرا !! کدبان رضا محمدی VIDEO
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#16
Posted: 21 Jun 2012 12:36
آب از سرم گذشته بود که جنگ وارد رحم مادرم شد پیامبران جوک های خوب تعریف می کردند و خدا زحمت همه چیز را کشیده بود God bless and save every thing for the future خدا زحمت همه چیز را کشیده برای یکسره شدن یکسره شدن در جهانی که از دیدنش معلوم است جانی است God bless us آن جهان زمانی درست شبیه اینجا بود مخروبه ای پر از جمجمه فرشته گان تقدیس شده که ریش بلندان روی آن تخته نرد بازی می کنند تو هم آخر در خرابه خود کشی خواهی کرد و در تمام دو دنیا جز مالیخولیای تند تئوری چیزی احاطه ات نخواهد کرد تاریخ اتم را که نمی شود عوض کرد سربازها و مهاجرت های بعدی بوسیدن از لبی که بلد است گاز بگیرد زندگی در زندانی بی زور حتی یک ویلچر زندگی را تلخ می کند حتی یک آسمان ساختگی از پنجره های جبری اجاره ای....... خدای من جلو نیا که برایت چاقو می کشم آسمان مال من هم هست چرا من را نفرین می کنی؟؟ بخشنده بودنت خورشید را از من گرفته زمین را خودت بغل کن با آدمکهایش این هم نطفه ای که از تو آورده باشم مرتب تر از این هم می شود؟...؟ حالا به جهل اصیل خودت رسیده ای انسان؟؟ می توانم بازی را ادامه دهم؟ من که در ساعات ابری ام آسمان را به آتش می کشم و پا به پای پیامبران ،پای فحاشی های رکیک رقابت می ریزم خون آدمهای کوچک را می توانم روی پله های آخر بنشینم و حلقه های دار را بشمارم اما درست توی آن نقطه که عطر والیوم ات پیچیده شکل سرگیجه چند نر خرو ماچه شیرزن افتاده در تالار پارلمان حقوق مساوی بشر آقای عدالت از آن سوی طناب ها، تفنگ بر می دارد تا به من سلام بدهد آفت در آفتابه سرمایه داری هیستریک آسم در آستین هوای مشترک ملل من چه کنم با پسری که اینجا نشته و رویش نمی شود که بگوید پیرمردی زیباست خدای یگانه ی بیگانه من که همین حالا بلند می شوی می روی به سمتی که مومنانت رفته اند هدایت چیز مزخرفیست در تونل ها و تالارها الکتریسته ای که ازمغزم می گذرد طنابی که دستانم می بافد و مرا به معشوقم خیانتکار می کند در گیچی تسلسل تسبيحي که دوست میدارمت..... هدایت چیز مزخرفیست هوای مشترک معتدل در ملتی نا متعادل؟!!! همه چیز این دنیا که بوی گند گرفته تو آسمان خواری و آدم های راستکی ات جونده اند جونده در جا نمازهاوجبهه هاوجریان ها بوی گندش از این است که ایستاده ایستاده می میرند و خوابیده خوابیده می زایند دندانهایم که در آمد من هم می جوم با لب هایی که دور از دستانم مجسمه های جادویند جادویی که از پس شعربر امده از پشت زندگی افتاده....... God bless and save every thing for the future جنگ جر خورده از وسط ران های مادرم دایره های دریده در چاک های مقدس خدا زحمت همه چیز را کشیده است این جهان وآن جهان ندارد که ناف مادری ام طناب دار هم نسلان من است می توانم بازی را تمام كنم در این خرابه؟؟؟ تو هم آخر در همین خرابه ها خود کشی خواهی کرد God bless us چاقویت را بکش تا آسمانت را ندزدیده اند....... "مارال طاهری"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#17
Posted: 21 Jun 2012 16:36
باد و باران بود و از عرض سرک رد می شدی باد می زد چادرت را جزر در مد می شدی بر سر خط سپید جاده روی پنچه ها مثل دیواری به موج چادرت سد می شدی بوق ماشین ها و سوت و چشمک هر رهگذر می گذشت از چشم و گوشت با همه بد می شدی می چکید از چادرت بارانی از رنگین کمان در خیابان رنگ ریزان رفته ممتد می شدی چادرت را گردبادی ناگهان پرداد و برد در خودت پیچیده گیسوی مجعد می شدی رعد و برقی آمد و از چین دامانت گذشت شعله در آغوش از توفان و شب رد می شدی "محمد شریف سعیدی"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است
ارسالها: 531
#20
Posted: 21 Jun 2012 19:27
جنی شدهام جانم و اشیای اتاق به طرز عجیبی حرف تو را پیش می کشند در قفسه کتابهای ریز و درشت با امضاهایت عشقی کردهاند که مپرس با تک بیتهای بی منظورت حاصل ذوقی سرگردان میانه پیری و جوانی خدا را چه دیدی ورد زبان دوشیزگان قوم همینها باشد " روز اول که دیدمش گفتم آنکه روزم سیه کند این است" جنی شدهام جانم و سررسیدها بیرون زده از صندوقک چوبی روزگار اگر بگذارد خط به خط سالهای کفر و ایمان میچسبد به سینهشان آخخخخخخخ مسافر ملک پدری! چیزی نمانده یقههای گلدوزی دیوانه ام کنند سوزن سوزن سوغاتهای وطنی را به تن میکشم هروقت مادر کلان میگوید: از محبوب، سنگی هم برسد بوسیدن دارد و من همه لب شده ام جنی شدهام جانم و گوشهایم به شکل غریبی سوت میکشند ای شجریان در گلویت گرفته با "مرغ سحر ناله سر کن" ای سرآهنگ در دهانت خشک شده " خیزید و یک دو ساغر مینا بیاورید" میبینی چقدر شکلیلا شدهام همین ثانیه که چیزی زیر دندههای چپم تیر میکشد؟ " ای که تویی همه کسم " جنی شدن هم عالمی دارد در رختخواب به گریه میاندازد در پشت بام به خنده کاش به من زنگ میزدی حالا " عشق بو دارد" محبوبه میگفت و من باور نکرده بودم روزها که خانه نیستم طیبه یک شکم سیر، رسوایم میکند و اشیای اتاق به طرز عجیبی نشان داده میشود به پدر به مادر شب ها که سر سفره مینشینم چنگالها به گوشتم فرو میروند و تو از همه سلولهایم اوف میکشی جنیشدهام جانم و دست بندی که از شاه نعمت الله ولی گرفتی درکرمان مرا از هیچ چشمی ایمن نداشت خواندهام قرآن جیبیات را چشم بسته به چهار طرف فوت کردهام تو از شمال تو از شرق تو از غرب تو از جنوب نابهنگام بارانی به من بگو با چتری که در باد برگشته چه کنم؟ "زهرا حسین زاده"
من یک زن خوشبختم و خیابانی که راه مرا دنبال می کند خوشبخت است و کوچه ای که به گریبان خانه ام می رسد خوشبخت است