ارسالها: 315
#91
Posted: 14 Jul 2012 12:54
نگاه بی گناه
تا از نگاه غیر بپوشم نگاه تو
مژگان شوم به حلقه ی چشم سیاه تو
خواهم چو جامِ باده بگردم به بزم نوش
تا آشنا شوم به لب باده خواه تو
خواهم - به رغم گوشه ی میخانه های شهر
آغوش خویش را کنم از غم، پناه تو
چون اختر سرشک تو در مستی تو کاش
می ریختم به چهره ی هم رنگ ماه تو
روح مرا خدا همه از شام تیره ساخت؛
اما چرا نه تیرگی ی ِ خوابگاه تو؟
دردا که عاقبت نشستم به راه تو
چون مادر از نوازش و مهرم چه چاره هست
با کودک نگاه ِ چنین، بی گناه تو؟
خورشید بهمنی تو و، لطفت مدام نیست
اما خوشم به مرحمت گاه گاه تو
سیمین! به شام تیره، مخور غم که هر شبی
روشن شود ز شعله ی سوزان ِ آه تو.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#92
Posted: 14 Jul 2012 12:55
غبار ماه
ندیده ام گلی و غنچه ای به دامن خویش
چه خیر دیده ام از سِیر باغ و گلشن خویش
غبارِ ماهم و دامان کس نیالودم
زمن چرا همه برچیده اند دامن خویش؟
خیال او چو در آمد به کلبه ام شب تار
زبان شکر گشودم ز بخت روشن خویش
چو دید چشم حسودِِ ستاره بزم مرا
ز جای جستم و بستم به خشم، روزن خویش
گران بها نکنم جامه و، سبکبارم
که منتی ننهادم ز جامه بر تن خویش
برهنه مهرم و، دوزم چو او به دامن چرخ
سجاف ابر زری هر سحر به سوزن خویش
صُراحیم که نشستم به بزم غیر و، رواست
که سرخوشش کنم از خون سرخ گردن خویش
ز شمع شعرِ من این عطرِعشق نیست شگفت
که شعله یی ست که بر می فروزدم از تن ِ خویش.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#93
Posted: 14 Jul 2012 12:56
نوازش های چشمان ِ کبودش
ببین: عمری وفادار تو بودم
دلم جز با تو پیوندی نبسته،
چه سازم؟ نقش عشقی تازه چندی ست
به خلوتگاه پندارم نشسته.
چو شب سر می نهم بر بالش ناز،
خیالش در کنارم میهمان است:-
نمی دانی چه پُرشور و چه گرم است
نمی دانی چو خوب و مهربان است
نمی دانی به خلوتگاه رازم،
خیال دلکشش چون می نشیند؛
همین دانم که در دل هر چه دارم
به جز او جمله بیرون می نشیند.
ز یادم می بَرد با خنده یی گرم
جهان را با غم بود و نبودش.
نمی دانی چه شادی آفرین است
نوازش های چشمان کبودش.
بیا یک شب، خدا را، شاهدم باش
ببین: در خاطرم غوغایی از اوست،
ببین: هر سو که می گردد نگاهم،
همان جا چهره ی زیبایی از اوست.
به او صد بار گفتم «پای بندم»
چه سازم؟ گوش او براین سخن نیست.
چو بندم دیده را، پیداتر اید-
گناه از اوست، دانستی؟ ز من نیست.
ببین: من با تو گفتم، کوششی کن
ز پندارم خیالش را بشویی،
و گرنه گر دلم پابند او شد،
مرا بدعهد و سنگین دل نگویی.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#94
Posted: 14 Jul 2012 12:57
خورشیدِ در آب افتاده
آن آشنا که رفت و به بیگانه خو گرفت،
از دوستان چه دید که دست عدو گرفت؟
سرمست عطر عشق، دمی بود و، بعد از این
مستم نمی شود، که به این عطر خو گرفت
می خواستم حکایت خود بازگو کنم
افسوس! گریه آمد و راه گلو گرفت
ابر بهار این همه بخشندگی نداشت
شد آشنای چشم من و وام ازو گرفت
از اشک من شکفته شود قلبت از غرور
آری، ز شبنم است که گل آبرو گرفت
خورشیدِ اوفتاده در آبم؛ ز نور من
نه غنچه خنده کرد و نه گل رنگ و بو گرفت
یاران! نماز کیست به جا؟ پارسای شهر
یا آن شهید عشق که از خون وضو گرفت؟
از مدّعی گریختم و دربه در شدم
همچون صبا سراغ مرا کو به کو گرفت
سیمین! به شعر دلخوشی و سخت غافلی
کاین شمع دلفریب ز چشم تو سو گرفت.
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...
ارسالها: 315
#95
Posted: 14 Jul 2012 12:58
مشعل
مگو که شهر پر از قصه ی نهانی ی ِ ماست
به لوح دهر همین قصه ها نشانی ی ِ ماست
ز چشم خلق چه پوشم؟ که قصه های دراز
عیان به یک نگه خامش نهانی ی ِ ماست
اگر چه هر غزلی همچو شعله ما را سوخت
فروغ عشق، چو مشعل، ز صد زبانی ی ِ ماست
اگر چه لاله ی ما شد ز خون دل سیراب
چه غم؟ که رونق باغی ز باغبانی ی ِماست
به گور مهر، شبانگه، به خون سرخ شفق
نوشته قصه ی پر دردی از جوانی ی ِ ماست
شبی به مهر بجوش و ببین که چرخ حسود
سحر دریده گریبان ز مهربانی ی ِماس
مکش به دیده ی مغرور ما کرشمه ی وصل
که چشم پوشی ما عین کامرانی ی ِ ماست
ز مرگ نیست هراسی به خطارم سیمین!
که جان سپردن صدساله زندگانی ی ِ ماست...
به بعضیا هم باید گفت عزیز من...!!!!!!
برخورد من با تو در حد شعورته
سکوتم به خاطر شخصیت خودمه. وگرنه تو خیلی وقته زیر رادیکالی!!!!
.
.
.
بعضی چیزا لیاقت میخواد که خدا رو شکر تو نداشتی...