انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 107 از 193:  « پیشین  1  ...  106  107  108  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1023«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سه نقطه یک الف همی نگرم
الفی در حروف می شمرم
در همه حرف ها یکی بینم
نقطهٔ اول است در نظرم
هفت هیکل به ذوق می خوانم
آری میراث مانده از پدرم
این کتابخانه را بخواهم شست
وز سر کاینات در گذرم
خبر از حال خود همی دارم
تا نگوئی تو ام که بی خبرم
روز و شب با وجود در دورم
کی شود آخر این چنین سفرم
بندهٔ سیدم که عمرش باد
لاجرم پادشاه بحر و برم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1024«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شیخ ما بود در حرم محرم
قطب وقت و یگانهٔ عالم
از دمش زنده می شدی مرده
نفسش همچو عیسی مریم
به صفات قدیم حق موصوف
هفت دریا به نزد او شبنم
شرح اسما به ذوق خوش خوانده
عارف اسم اعظم آن اعظم
بود سلطان اولیای زمان
بود روح القدس ورا همدم
سینه اش بود مخزن اسرار
در دلش بود گنج حق مدغم
نعمت الله مرید حضرت اوست
شیخ عبدالله است او فافهم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1025«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
منصب مستان ما ترک وجود و عدم
نسبت رندان ما بذل حدوث و قدم
حاصل بحر محیط جرعه ای از جام ماست
خود که برد پیش ما نام می و جام جم
پیر خرابات عشق یار عزیز من است
شیخ مبارک نفس پیر خجسته قدم
خاطر من هر نفس نقش خیالی کشد
بی مددی یا مداد یا ورقی یا قلم
سلطنت عاشقان تخت ولایت گرفت
عقل گزیده کنار عشق کشیده قلم
جام می آمیختند خون دوئی ریختند
دور خوش انگیختند هر دو یگانه به هم
ساقی کوثر اگر جام شرابت دهد
شادی سید بنوش غم مخور از هیچ غم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1026«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مقصود توئی ز جمله عالم
ای مظهر عین اسم اعظم
در حسرت جرعه ای ز جامت
جان بر کف دست می نهد جم
ای آخر انبیاء به صورت
معنی تو بر همه مقدم
در خلوت خاص لی مع الله
غیر از تو کسی نبود محرم
عیسی نفس از دم تودارد
زنده ز تو گشت روح آدم
نقشت به خیال می نگارم
ای نور دو چشم اهل عالم
تو جانانی و جان تن تو
چون سید و بنده هر دو با هم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1027«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
همدمی گر طلب کنی یک دم
باش با جام می دمی همدم
گنج و گنجینه خداوندی
طلبش کن ز حضرت آدم
گر کسی جم ندید جامش دید
ما ندیدیم جام را بی جم
دردمندیم و درد او درمان
دل ما ریش و زخم او مرهم
جام می را بگیر و خوش می نوش
که بود ذوق این و آن با هم
مظهر اسم اعظم اوئیم
غیر ما کیست صاحب اعظم
این و آن در جهان فراوانند
نعمت الله یکی است در عالم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1028«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تا بود عشق تو بود من عاشق تو بودم
من عاشق قدیمم کی بود تا نبودم
گم گشته بودم از خود در گوشهٔ خرابات
عشقت دلیلم آمد راهی به خود نمودم
از عشق چشم مستت جام شراب خوردم
دستار عقل سرکش عشقت ز سر ربودم
کردم ز اشک ساغر این خرقه شست و شوئی
گر زاهدی و تقوی کاری نمی گشودم
در دیده های خوبان حسن رخ تو دیدم
وز گفتهٔ لطیفان آواز تو شنودم
از دیر و کعبه ما را کاری نمی گشاید
این هر دو آزموده بسیار آزمودم
سید به جز خیالت نقشی دگر ندیده
تا رنگ زنگ هستی از آئینه زدودم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1029«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در مجمر عشق سوخت عودم
آتش شدم و نماند دودم
از دیدن غیر دیده بستم
تا دیده به روی او گشودم
چون سایه به آفتاب بنمود
شخصی بودم دو می نمودم
چون قطره به بحر عشق پیوست
اکنون چه زیان بود چه سودم
خود دیدم و خود نمودم ای دوست
خود گفتم و باز خود شنودم
آن دم که نبود بود عالم
در خلوت خاص عشق بودم
دیدم دو جهان خیال سید
تا زنگ ز آینه زدودم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1030«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سالها شد که به جان طالب جانان خودم
درد دل می طلبم در پی درمان خودم
جام می بر کف و در کوی مغان می گردم
رند سرمست خود و ساقی مستان خودم
در نظر آینه می آرم و خود می نگرم
عاشق روی خود و واله و حیران خودم
مو به مو با همهٔ خلق مرا پیوند است
بستهٔ سلسلهٔ زلف پریشان خودم
نفسم آب حیاتی به جهان می بخشد
خضر وقت خودم و چشمهٔ حیوان خودم
سید و بنده و محبوب و محب خویشم
هر چه هستم دل و دلدار خود و آن خودم
نعمت اللهم و با ساقی سرمست حریف
بر سر خوان خودم دایم و مهمان خودم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1031«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مدتی شد که به جان در پی جانان خودم
درد دل می طلبم طالب درمان خودم
مجمع اهل دلان زلف پریشان من است
من سودازده هم بی سر و سامان خودم
در نظر آینه می آرم و خود می نگرم
ناظر لطف خداوندم و حیران خودم
من اگر عاقلم و عاشق و مخمورم و مست
غیر را کار به من نیست که من ز آن خودم
به خرابات کنم دعوت رندان شب و روز
رهبر کاملم و مرشد یاران خودم
ساکن کوی خراباتم و سرمست مدام
همدم جامم و ساقی حریفان خودم
میر مستانم و فرماندهٔ بزم عشقم
سید خویشتن و بندهٔ فرمان خودم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1032«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تا جمالش دیده ام حیران شدم
همچو زلفش بی سر و سامان شدم
آفتاب حسن او چون رو نمود
من چو سایه از میان پنهان شدم
جام درد و دُرد عشقش خورده ام
مبتلای درد بی درمان شدم
مطرب عشاق شعری خوش بخواند
من به ذوق آن غزل رقصان شدم
در خرابات مغان مست و خراب
همدم ساقی میخواران شدم
نقد گنج عشق او دادم از آن
ساکن کنج دل ویران شدم
بندهٔ سید شدم از جان و دل
در دو عالم لاجرم سلطان شدم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 107 از 193:  « پیشین  1  ...  106  107  108  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA