انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 114 از 193:  « پیشین  1  ...  113  114  115  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1093«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سر کویت به همه ملک جهان نفروشم
خود جهان چیست غمت را به جهان نفروشم
من که سودا زدهٔ زلف پریشان توام
یک سر موی تو هرگز به دو کان نفروشم
برو ای عقل که من مستم و تو مخموری
زر چه باشد برو ای خواجه به جان نفروشم
دُردی درد تو جانا نفروشم به دوا
جرعهٔ می به همه کون و مکان نفروشم
جان و دل دادم و عشق تو خریدم به بها
بهر سودش نخریدم به زیان نفروشم
نقدی از گنج غم عشق تو در دل دارم
این چنین نقد به صد گنج روان نفروشم
سید کوی خرابات و حریف عشقم
گوشهٔ مملکت خود به جهان نفروشم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1094«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دُرد دردش به ذوق می نوشم
خلعت از جود عشق می پوشم
غم عشقش خریده ام به جهان
به همه کائنات نفروشم
تاج عشق ویست بر سرمن
حلقهٔ بندگیش در گوشم
آتشی هست در دلم که مدام
همچو خم شراب می جوشم
مستم و چون سبوی میخواران
عاشقان می کشند بر دوشم
عاشقانه به باده نوشیدن
تا که جان در تن است می کوشم
نعمت الله یادگار من است
نکند هیچکس فراموشم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1095«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از جام وحدت سرخوشم هر دم مئی درمی کشم
هر دم مئی درمی کشم از جام وحدت سرخوشم
ساقی مست مهوشم خوشوقت می دارد مرا
خوشوقت می دارد مرا ساقی مست مهوشم
هر دم او ترگل قاردشم فانظر بحالی یا حبیب
فانظر بحالی یا حبیب هر دم او ترگل قاردشم
شاهد گرفته در کشم چون شاهدان معشوق را
چون شاهدان معشوق را شاهد گرفته در کشم
در میکده دُردی کشم رندانه با سید حریف
رندانه با سید حریف در میکده دُردی کشم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1096«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
منم که عاشق دیدار یار خود باشم
منم که والهٔ زلف نگار خود باشم
منم که سیدم و بندهٔ خداوندم
منم که دانه و دام شکار خود باشم
منم چو پرده و جانم امیر پرده نشین
منم که میر خود و پرده دار خود باشم
به هر کنار که باشم از این میان به یقین
چو نیک بنگرم اندر کنار خود باشم
به گرد کوه و بیابان دگر نخواهم گشت
به کنج دل روم و یار غار خود باشم
چرا جفا کشم از هر کسی درین غربت
به شهر خود روم و شهریار خود باشم
به غیر عشق مرا نیست کاری و باری
از آن مدام پی کار و بار خود باشم
از آنکه عاشق و معشوق نعمةاللهم
به گرد کار خود و کردگار خود باشم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1097«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
میخانه سبیل ماست مخمور کجا باشیم
نزدیک خداوندیم ما دور کجا باشیم
از دولت وصل او ما سلطنتی داریم
از حضرت آن سلطان مهجور کجا باشیم
تا ناظر او گشتیم منظور همه خلقیم
خود بی نظر لطفش منظور کجا باشیم
از نور جمال او روشن شده چشم ما
با چشم چنین روشن ما کور کجا باشیم
عرش است مقام ما در فرش کجا گنجیم
ما زنده جاویدیم در گور کجا باشیم
از علت امکانی دل صحبت کلی یافت
چون اوست طبیب ما رنجور کجا باشیم
آن سید سرمستان ساقی حریفان است
گر باده همی نوشیم معذور کجا باشیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1098«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ما اگر شاه اگر گدا باشیم
در همه حال با خدا باشیم
جمله اسما به ذوق می خوانیم
از مسما کجا جدا باشیم
موج بحریم و عین ما آبست
ما درین بحر آشنا باشیم
دردمندیم و درد می نوشیم
دائما همدم دوا باشیم
غیر او دیگری نمی دانیم
عاشق غیر او کجا باشیم
در خرابات رند و سرمستیم
این چنین بوده ایم تا باشیم
ما چو باشیم بندهٔ سید
بندهٔ دیگری چرا باشیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1099«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
فاش شد نام ما که قلاشیم
عاشق و رند و مست و اوباشیم
والهٔ زلف یار دلبندیم
مبتلای بلای بالاشیم
یار سرمست چشم مخموریم
عاشق شاهدان جماشیم
نقش هستی خود فروشستیم
این زمان عین نقش نقاشیم
پشه ای را به جان نیازاریم
مورچه ای را دلش نبخراشیم
چون همه جز یکی نمی بینیم
لاجرم ما همه یکی باشیم
نقطه شد حرف و حرف شد سید
ما بدین حرف در جهان فاشیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1100«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ما چو در سایهٔ الطاف خدا می باشیم
هرچه باشند به ما ، ما به جهان میباشیم
دیگران در هوس نقش خیالند و ما
نقش بندیم خیالی که مگر نقاشیم
نبود هیچ حجابی که به آن محجوبیم
ور بود یکسر موئیش روان بتراشیم
گو همه خلق بدانند که ما سرمستیم
از تو پنهان نبود در همه عالم فاشیم
زاهدان را به خرابات مغان نگذارید
خانهٔ ماست که رندان خوش او باشیم
هرچه بینم همه دلبر خود می نگریم
لاجرم یک سر موئی دل کس نخراشیم
در خرابات مغان سید سرمستانیم
تا که بودیم چنین بود و چنان می باشیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1101«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ما حلقه به گوش می فروشیم
ما مست و خراب و باده نوشیم
ز اسرار الست در سماعیم
وز جام بلاش در خروشیم
هر دم به هوای آتش دل
چون بحر به خویشتن بجوشیم
یک جرعه ز دُرد درد عشقش
والله اگر به جان فروشیم
می نوش تو پند و باده می نوش
ز آن ساغر و خم که ما سبوشیم
گر دُرد دهد به ما و گر صاف
شادی روان او بنوشیم
سید چو نگار ساقی ماست
شاید که به می خوری بکوشیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1102«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
ما سلطنت فقر به عالم نفروشیم
یک جام شرابی به دو صد جم نفروشیم
در کوی خرابات مغان همدم جامیم
هرگز به بهشت ابد این دم نفروشیم
گوئی که به جز جنت شادی به غمعشق
شادی تو نگه دار که ما غم نفروشیم
دردیست دلم را که به درمان نتوان داد
زخمی است درین سینه به مرهم نفروشیم
بسیار فروشیم می ذوق و لیکن
یک جرعه به جانیست جوی کم نفروشیم
گفتیم فروشیم یکی جرعه به جانی
سودا مکن ای خواجه که آنهم نفروشیم
یک لحظه حضوری و دمی صحبت سید
گر زانکه دهد دست به عالم نفروشیم
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 114 از 193:  « پیشین  1  ...  113  114  115  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA