انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 138 از 193:  « پیشین  1  ...  137  138  139  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1333«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
خوش برو خوش بنوش خوش می رو
نوش و پوش و خموش خوش می رو
گر تو داری هوای می نوشی
بر در می فروش خوش می رو
در خرابات بی سر و بی پا
خوش سبوئی به دوش خوش می رو
مست و مدهوش می روی در راه
تا نیائی به هوش خوش می رو
عقل را غیر گفتگوئی نیست
بگذر از گفتگوش خوش می رو
دیگ سودا خوشی به جوش آور
با چنان پخته جوش خوش می رو
شادی روی سید سرمست
جام می را بنوش خوش می رو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1334«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از بود وجود خود فنا شو
رندانه بیا حریف ما شو
خواهی که تو پادشاه باشی
در حضرت پادشه گدا شو
چون اوست نوای بینوایان
دریاب نوا و بینوا شو
در بحر محیط ما قدم نه
با ما بنشین و آشنا شو
از هستی او وجود جوئی
از هستی خویشتن فنا شو
گر بندهٔ حضرت خدائی
چون بندهٔ حضرت خدا شو
خواهی که رسی به نعمت الله
ایمن ز فنا و از بقا شو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1335«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
مستانه ز خویشتن فنا شو
رندانه بیا حریف ما شو
چون هستی اوست هستی ما
بگذر ز خود آ و با خدا شو
بر دار فنا بر آ چو منصور
سردار سراچهٔ بقا شو
مائیم نوای بینوایان
دریاب نوا و بانوا شو
تا چند به گرد بحر گردی
در بحر درآ و آشنا شو
میخانهٔ عاشقانه دریاب
فارغ ز وجود دو سرا شو
سید شاه است و بنده بنده
شاهی طلبی برو گدا شو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1336«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
بقا در عشق اگر خواهی فنا شو
حیات از وصل اگر جوئی چو ما شو
مشو خودبین و خود را نیک دریاب
بدان خود را و دانای خدا شو
اناالحق زن چو منصور از سر عشق
بر آ بر دار و در دارالبقا شو
صدف دریاب و گوهر را طلب کن
در آ در بحر و با ما آشنا شو
به سوی گلشن جانان گذر کن
بسان بلبل جان خوش نوا شو
فابقوا بالبقاء قرب ربی
فافنوا از وجود خود فنا شو
چو سید بندهٔ این شاه می باش
به باطن خواجه و ظاهر گدا شو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1337«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
درین دریا درآ با ما و عین ما به ما میجو
چه می خواهی ازین و آن خدا را از خدا می جو
عجب حالیست حال ما که گه موجیم وگهدریا
به هرصورت که بنماید از آن معنی ما می جو
خراباتست و رندان مست و ساقی جام می بر دست
حریفی گر همی جوئی بیا آنجا مرا می جو
به عشقش گر شوی کشته حیات جاودان یابی
چو جانت زنده دل گردد ز جانت خونبها می جو
در آ در بزم سرمستان می جام فنا بستان
بنوش آب حیاتی و بقائی ز آن فنا می جو
حضور بینوایان است و ما سردار ایشانیم
بیا بنواز ساز ما نوای بینوا می جو
به گرد دو سرا گردی که می جویم نوای خود
بگیر آن دامن خود را مراد دو سرا می جو
اگر درد دلی داری بیا همدرد سید شو
حریف دردمندی شو ز درد او دوا می جو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1338«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چون مردمک دیدهٔ ما گوشه نشین شو
در زاویهٔ چشم در آ و همه بین شو
گوئی که منم عاشق و معشوق من آنست
عشقی به حقیقت تو همانی و همین شو
در کوی خرابات گرفتیم مقامی
رندانه بیا ساکن این خلد برین شو
سریست امانت بر ما جان گرامی
گر زانکه امانت طلبی روح امین شو
عاشق شو و این عقل رها کن که چنان نیست
بشنو سخن عاشق سرمست و چنین شو
گر آتش عشقش به تو نوری بنماید
اندیشه مکن نور خدایست قرین شو
با سید سرمست قدم نه به خرابات
می نوش و چو چشم خوش او عین یقین شو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1339«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تا به کی در خواب باشی یک زمانبیدار شو
کار بیکاران مکن رندانه خوش در کارشو
عشق او داری چو مردان از سر جان درگذر
وصل او از او بجو و ز غیر او بیزار شو
همچو منصور فنا گر بایدت دار بقا
بر سر دار فنا پائی بنه سردار شو
گر همی خواهی محیطی بر تو گردد آشکار
گرد نقطه دائما سرگشته چون پرگارشو
ما درین دریای بی پایان خوشی افتاده ایم
ذوق ما داری در آ در بحر و با ما یارشو
گر نظر از چشم او داری چو او عیار باش
کار عیاری خوش است ای یار ما عیارشو
نعمت الله رند سرمست است و با ساقی حریف
خوش بیا در بزم او از عمر برخوردار شو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1340«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گفتهٔ عاشقان به جان بشنو
این چنین گفته ای آنچنان بشنو
با تو گویم حکایت مستان
بشنو از قول عاشقان بشنو
نوش کن جام می که نوشت باد
با تو گفتم ز جان به جان بشنو
از سر ذوق گفته ام سخنی
آن معانی ازین بیان بشنو
می و جام و حریف و ساقی اوست
دو مگو کان یکیست آن بشنو
از کنار نگار اگر پرسی
در میان آ و از میان بشنو
سخن سیدم روان می خوان
آه جانسوز عاشقان بشنو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1341«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
آه دلسوز عاشقان بشنو
نالهٔ جان بیدلان بشنو
سخنی خوش به ذوق می گویم
از سر ذوق یک زمان بشنو
سرّ ساقی و حال میخانه
با تو گویم یکان یکان بشنو
ذوق آب حیات اگر داری
نوش کن جام می روان بشنو
باز گلبانگ بلبل سرمست
از گلستان برآمد آن بشنو
مکن از عاشقان کنار ای دل
هست رازی درین میان بشنو
نعمت الله را غنیمت دان
با تو گفتم ز جان به جان بشنو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1342«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
قول ما حق است از حق می شنو
نه مقید بلکه مطلق می شنو
از زبان هر چه آن دارد وجود
گوش کن سرّ انا الحق می شنو
عاشق و معشوق مشتق شد ز عشق
راز این مصدر ز مشتق می شنو
یک زمان با ما درین دریا درآ
حال بحر ما ز زورق می شنو
مجلس رندان ما با رونق است
قصهٔ مستان به رونق می شنو
ما و حق گر عقل گوید گو بگو
من نگویم قول احمق می شنو
گفتهٔ مستانهٔ سید بخوان
از همه اشیا تو صدّق می شنو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 138 از 193:  « پیشین  1  ...  137  138  139  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA