انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 140 از 193:  « پیشین  1  ...  139  140  141  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1353«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاشق ارخواهد حدیث از عشق جانان گو بگو
بیدلی گر باز گوید قصهٔ جان گو بگو
نالهٔ دلسوز ما چون عالمی بشنیده اند
بلبل نالان رموزی در گلستان گو بگو
عاشق و مستیم و با بلقیس خود در صحبتیم
هدهد ار گوید حکایت با سلیمان گو بگو
ساقی خمخانهٔ دل ساغر می گو بیار
مطرب عشاق جان دستان مستان گو بگو
دست دل دردامن زلفش زن و ما را مپرس
مو به مو احوال این جمع پریشان گو بگو
ما مرید پیر خماریم و مست جام عشق
در حق ما هر چه گوید عقل نادان گو بگو
نعمت الله از کتاب الله گو عشری بخوان
میر مستان جهان اسرار مستان گو بگو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1354«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
شاهبازی چو نعمت الله کو
دلنوازی چو نعمت الله کو
دل خلقی تمام غارت کرد
ترکتازی چو نعمت الله کو
در همه بارگاه محمودی
یک ایازی چو نعمت الله کو
ساز عالم به ذوق خوش بنواخت
کارسازی چو نعمت الله کو
در همه کائنات گردیدیم
پاکبازی چو نعمت الله کو
رند سرمست نو نیاز بسیست
نو نیازی چو نعمت الله کو
سر نهاده به پای سید خود
سرفرازی چو نعمت الله کو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1355«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
غیر ما در بحر ما از ما مجو
عین ما می جو تو از دریا و جو
در دو عالم آن یکی را می نگر
سر آن یک پیش هر یک را مگو
آینه بردار تا بینی عیان
یار تو با تو نشسته روبرو
دست بگشا دامن خود را بگیر
هر چه می خواهی ز خود آن را بجو
موج دریائیم در بحر محیط
آبروی ما روان شد سو به سو
جام می در دور می گردد مدام
گه صراحی می نماید گه سبو
بنده و سید دو نام و یک وجود
یک حقیقت در عبارت ما و تو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1356«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
تا نفرماید بگو بشنو ز من آن را مگو
جان به جانان ده ولیکن سر جانان را مگو
گر به کفر زلف او ایمان نداری همچو ما
دم مزن گر مؤمنی ای یار من آن را مگو
آب چشم ما به هر سو رو نهاده می رود
خوش درین دریا نشین و وصف یاران رامگو
ذوق ما داری بیا با جام می یک دمبرآر
پیش می خواران مرو اسرار مستان را مگو
نعمت الله را بجو و حال خود با او بگو
هرچه فرماید بدان و راز سلطان را مگو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1357«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
برو ای عقل بس محال مگو
بگذر از دهر و از خیال مگو
سر آبی تو از سراب مپرس
عین بحری سخن ز آل مگو
با حریفان مست مجلس ما
جز حدیث می زلال مگو
سخن از دیده گو اگر گوئی
خبر از حال گو ز قال مگو
از همه رو جمال سید بین
دم مزن سِر ذوالجلال مگو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1358«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان عاشق نجوید الا هو
دل عاشق نپوید الا هو
غنچهٔ شاخ گلشن لاهوت
هیچ بلبل نبوید الا هو
منی ما به آب رحمت خویش
هیچ راحِم نشوید الا هو
من کیم تا زبان من گوید
سخن از من نگوید الا هو
مست عاشق نخواهد الا دوست
نعمت الله نگوید الا هو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1359«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به هرحسنی که می بینم جمالش می نماید رو
به معنی دو یکی یابم به صورت گر چه باشد دو
به من گر شاهد معنی نماید رو به صد صورت
به صد صورت مرا حسنی نماید روی اونیکو
بیا تو آینه بردار و روی خود در آن بنما
که تمثال جمال او شود روشن به چشم تو
اگر در خواب و بیداری وگر مستی و هشیاری
خیالش نقش می بندم نمی باشم دمی با او
تو لطف ساقی ما بین که هر دم میدهد جامی
در آنجا از صفای می به رندان می نماید رو
بیا ای مطرب خوشخوان که شعری گفته ام خوش خوش
قبولش کن ز من قولی برو صورت خوشی می گو
بسی رندان و سرمستان که دیدی یا شنیدستی
ولیکن در همه عالم یکی چون نعمت الله کو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1360«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دو سخن می شنو یکی می گو
سخن او بگو ولی با او
سخن یار اگر چه بسیار است
بشنو از دوستان سخن کم گو
قدمی نه به بحر ما با ما
عین ما را به عین ما می جو
تو چنین غافل و به خود مشغول
لحظه ای نیست حضرتش بی تو
باش یکتا و از دوئی بگذر
با دو رو کی یکی شود یک رو
در خم می نشین و غسلی کن
خرقهٔ خود به جام می می شو
نعمت الله مدام می گوید
وحده لا اله الا هو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1361«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
این و آن در آرزوی او و او
با همه یک رو نشسته روبرو
غیر نور او ندیده چشم ما
گرچه گشته گر به عالم کو به کو
غرقهٔ دریای بی پایان شدیم
عین ما از ما در این دریا بجو
عقل مخمور است و ما مست وخراب
گفتهٔ مخمور با مستان مگو
یک زمان با ما درین دریا نشین
گرد هستی را چو ما از خود بشو
سهل باشد هر که او بیند به خود
ما نمی بینیم جز او را به او
سیدم زلف سیادت برفشاند
مجمع صاحبدلان شد مو به مو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1362«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
چشمی که ندیده نور آن رو
تاریک بود چو روی هندو
با ما بنشین خوشی درین بحر
ما را به کف آر و ما به ما جو
از جام حباب آب می نوش
از ما بشنو مرو به هر جو
گنجینهٔ گنج پادشاهی
مفلس گردی روان به هر سو
هر ذره ز آفتاب حسنش
یا سایهٔ نور اوست یا او
در جام جهان نما نظر کن
تا بنماید به تو یکی دو
در مجلس عشق و بزم رندان
چون سید مست ما دگر کو
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 140 از 193:  « پیشین  1  ...  139  140  141  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA