انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 148 از 193:  « پیشین  1  ...  147  148  149  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1433«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
از همه پنهان و پیدا از همه
کی شناسد این سخن را بر همه
آفتابی می نماید ماه ما
این چنین نوری بود در خور همه
می برنگ جام پیدا آمده
یک شرابست او ولی ساغر همه
ساقی ار بخشد تو را خمخانه ای
عاشقانه همچو ما می خور همه
لطف او مخمور کی ماند کسی
مست گرداند می و دلبر همه
جام می بشکست و می بر ما بریخت
خرقهٔ ما شسته شد دفتر همه
عالمی چون آینه روشن شده
می نماید سید ما در همه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1434«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
برافشان کلاله ز روی چو لاله
صراحی به دست آر پرکن پیاله
مکن عیب رندان اگر باده نوشند
که پیش از من و تو چنین شد حواله
اگر عشق جانان مرا حاصل آید
روان جان سپارم چو این است احاله
منم بندهٔ او و دارم گواهان
دلم وقف عشق است و جانم قباله
میان من و او چو موئی نگنجد
چه قدر رقیب و چه جای دلاله
اگر نی بنالد مزن دست بر وی
که از نالهٔ ما گرفته است ناله
اگر ذوق داری بخوان گفتهٔ ما
که یک پند سید به از صد رساله
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1435«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جانی که از تو نازد زیبا بود همیشه
چشمی که در تو بیند بینا بود همیشه
بلبل به دولت گل ناطق بود دو روزی
طوطی نطق عاشق گویا بود همیشه
گر در سماع عارف غوغا بود عجب نیست
جائی که باده نوشند غوغا بود همیشه
موج از زبان دریا می گفت این حکایت
قطره به ما چو پیوست از ما بود همیشه
چشمش به یک کرشمه غارت کند جهانی
در ملک جان از آن رو یغما بود همیشه
گفتم که عشق سید پنهان کنم ولیکن
هر کس که گشت عاشق رسوا بود همیشه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1436«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
به خدا تا ز خود شدم آگاه
بی خدا نیستم دمی والله
گرد کنج خراب می گشتیم
تا به گنجی فرو شدم ناگاه
یوسف جان نازنین تنم
سوی مصر دل آمد از تک چاه
مهر عشقش چو رو نمود به من
گرچه بودم هلال گشتم ماه
نور ظاهر شد و نماند ظلام
گشت فانی غلام و باقی شاه
چون همه اوست غیر او کس نیست
گفته ام لا اله الا الله
لاجرم سید وجود خودم
نعمت اللهم وز خود آگاه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1437«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هر بنده که سوی شه برد راه
هم شاد بود به دولت شاه
ما شاه درون پرده دیدیم
دیگر نرویم سوی خرگاه
ای شاه تو قرص آفتابی
ما خاک محقریم در راه
تو جان طلبی و ما نخواهیم
هستیم در این سخن به اکراه
ما زان تو ایم هر چه داریم
العبد و ماله لمولاه
هست از نظر تو ناظر حق
سلطان دو کون نعمت الله
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1438«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
راهیم و رهنمائیم هم رهرویم و همراه
هم سیدیم و بنده هم چاکریم و هم شاه
جام می لطیف است این جسم و جان که داریم
در باطن آفتابیم در ظاهریم چون ماه
گاهی چنین که بینی بر تخت چونسلیمان
گاهی چنانکه دانی چون یوسفیم در چاه
رندیم و لاابالی سرمست در خرابات
با ساقئی حریفیم دایم به گاه و بیگاه
در راه بی کرانه ما می رویم دایم
گر عزم راه داری ما با تو ایم همراه
ای بنده بندگی کن تا پادشاه گردی
زیرا که پادشاهند این بندگان درگاه
توقیع آل دارد حکم ولایت ما
باشد نشان آن حکم بر نام نعمت الله
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1439«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
صورتا چاکر است و معنی شاه
باطنا آفتاب و ظاهر ماه
لیس فی الدار غیره دیار
وحده لا اله الا الله
در همه آینه جمال نمود
غیر او را ندیده ام والله
گاه عاشق بود گهی معشوق
جز یکی نیست رهبر و همراه
جامع جملهٔ کمالات است
بندهٔ کامل است عبدالله
نعمت الله را به دست آور
تا ز خلق خدا شوی آگاه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1440«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
حزنی آمد به نزدم صبحگاه
ره ندادم شد ز پیشم رو سیاه
در طریق عاشقی مردانه باش
تا رسی در بارگاه پادشاه
رهزنان در راه بسیارند لیک
رهبری جو تا نگردد دین تباه
سالک رهدار می دانی که کیست
آن که راه خویشتن دارد نگاه
راه تجرید است اگر ره می روی
بگذر از اسباب ملک و مال و جاه
در طریق حق گناه تو توئی
بگذر از خود گر نمی خواهی گناه
بزم سید جوی و کوی می فروش
روید از این خانهٔ بی راه آه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1441«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل ز ما کردی بری یعنی که چه
هیچ با ما ننگری یعنی که چه
بی حریفان خلوتی دارم مدام
می به تنها می خوری یعنی که چه
می نهی لب بر لب جام شراب
آبرویش می بری یعنی که چه
رو گشائی راز گوئی با صبا
پردهٔ گل می دری یعنی که چه
بر سر راه امید افتاده ایم
بر سر ما نگذری یعنی که چه
هر نفس آئینهٔ روشن دلی
می بری می آوری یعنی که چه
دم مزن از سیدی گر عاشقی
بندگی و سروری یعنی که چه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1442«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
سروری خواهی بیا و سر بنه
سر نهادی پا از آن خوشتر بنه
پیش پیشانی مده دستار را
مفردی دستار را بستر بنه
ای که گوئی جام می نوشیده ایم
خم بگیر ای یار ما ساغر بنه
تا کی از دفتر سخن گوئی به ما
لوح محفوظش بخوان دفتر بنه
عارفانه نفی غیر او بکن
رو قدم در راه پیغمبر بنه
گر نداری ذوق سرمستی ما
رخت بند و بار خود بر خر بنه
سر به پای سید مستان فکن
این کلاه سلطنت از سر بنه
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 148 از 193:  « پیشین  1  ...  147  148  149  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA