انجمن لوتی: عکس سکسی جدید، فیلم سکسی جدید، داستان سکسی
شعر و ادبیات
  
صفحه  صفحه 154 از 193:  « پیشین  1  ...  153  154  155  ...  192  193  پسین »

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی



 
»غزل شماره 1493«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
هنر از بی هنر چه می پرسی
ذوق عیسی ز خر چه می پرسی
نور خورشید را به او می بین
آفتاب از قمر چه می پرسی
لیس فی الدار غیره دیار
غیر او ای پسر چه می پرسی
لب او بوسه ده شکر آن است
با لبش از شکر چه می پرسی
عشق مست است و عقل مخمور است
خبر از بی خبر چه می پرسی
خیر وشر را به این و آن بگذار
قصهٔ خیر و شر چه می پرسی
نعمت الله بگو چه می گوئی
هست حال این دگر چه می پرسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1494«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
در پی عشق روان شو که به جائیبرسی
دُردی درد بخور تا به دوائی برسی
به سر کوی محبت به صفا باید رفت
باشد آنجا به فقائی به صفائی برسی
می و میخانهٔ ما آب و هوای دگر است
خوش بود گر به چنین آب و هوائی برسی
نرسی در حرم کعبهٔ مقصود به خود
همرهی جو که در این راه به جائی برسی
بینوائی چه کنی برگ و نوائی به کف آر
نعمت الله بطلب تا به نوائی برسی
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1495«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
عاقلی و نام عاشق می بری
عشقبازی نیست کار سرسری
عشق بازیدن به بازی هست نیست
خود نباشد عاشقی بازیگری
جام می بستان دمی با او برآر
تا دمی از عمر باقی برخوری
کی به گرد عیسی مریم رسی
چون تو عیسی را فروشی خر خری
دل بری کن از خیال غیر او
گر چو ما از عاشقان دلبری
کی قلندر را از او باشد حجاب
دردمندی کی بود چون حیدری
نعمت الله سر پیغمبر طلب
تا بیابی معجز پیغمبری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1496«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
زر به باران ده که تا جان را بری
ور زرت باشد بشو از جان بری
سلطنت خواهی سر و زر را بباز
سلطنت خود نیست کار سرسری
بگذر از یاساق و راه شرع گیر
گر به ایمان تابع پیغمبری
پای همت بر سر دنیا بکوب
تا بر آری دست و پای سروری
نو عروسانند فکر بکر من
خوشترند از لعبتان بربری
گر بیابی حبه ای از قند ما
گنج قارون را به یک جو نشمری
همچو سید تخم نیکی را بکار
گر همی خواهی که از خود برخوری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1497«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گر به دلبر دل سپاری دل بری
جان به جانان ده که تا جان پروری
دست بگشا دامن دلبر بگیر
سر به پایش نه که یابی سروری
جام می می خور غم عالم مخور
تا که از عمر عزیزت برخوری
عین مطلوبی و از خود بی خبر
طالب نقش و خیال دیگری
جنت المأوای دل صاحبدل است
خوش در آ گر ره به جنت می بری
عشق از معشوق می آرد خبر
نزد عاشق از ره پیغمبری
نعمت الله یادگار سید است
یافته بر جمله رندان مهتری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1498«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
دل به دلبر گر سپاری دل بری
دل بری کن تا بیابی دلبری
هرکه انسانست از این سان خوانمش
آن چنان انسان بسی به از پری
از سر سر در گذر چون عاشقان
عشقبازی نیست کار سرسری
گر بیاری جام می یابی ز ما
هر چه آری نزد ما آن را بری
جان به جانان ده بسی نامش مبر
حیف باشد نام جائی گر بری
چون خلیل الله همه بتها شکن
تا نباشی بت پرست آذری
نعمت الله را اگر یابی خوشست
زان که دارد معجز پیغمبری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1499«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
درویش فقیریم و نخواهیم امیری
والله که به شاهی نفروشیم فقیری
گر مختصری در نظرت خورد نماید
آن شخص بزرگیست مبینش به حقیری
پیریم ولی عاشق آن یار جوانیم
یا رب برسان یار جوان را تو به پیری
گر یوسف مصری به اسیریش ببردند
این یوسف من برد مرا هم به اسیری
مستانه سخن می رود ای زاهد مخمور
شاید که بر این گفتهٔ ما نکته نگیری
از مرگ میندیش اگر کشتهٔ عشقی
جاوید بمانی اگر از خویش بمیری
آزاد بود هر که بود بندهٔ سید
از بندگی اوست مرا حکم امیری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1500«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جان چه باشد گر نباشد عاشق جان پروری
دل چه ارزد گر نورزد مهر روی دلبری
من چه بازم گر نبازم عشق یار نازکی
باده نوشی جان فزائی دلبری مه پیکری
دیده تا دیده جمالش در خیالش روز و شب
بی سر و پا سو به سو گردیده در هرکشوری
خسرو شیرین خوبان جهان یار من است
فارغ است از حال فرهاد غریبی غمخوری
مهر رویش در دل ما همچو روحی در تنی
عشق او در جان ما چون آتشی در مجمری
دیدهٔ تر دامنم تا می زند نقشی برآب
در نظر دارد خیال عارض خوش منظری
سید ار داری سر سوداش سر در پا فکن
تا نباشد بر سر کویش ز تو دردسری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1501«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
گذری کن به سوی ما گذری
نظری کن به حال ما نظری
بر در می فروش معتکفیم
خوش مقامی شریف و نیک دری
لیس فی الدار غیره دیار
نیست جز وی در این سرا دگری
آتشی در دل است و جان سوزد
دم گرمم کند از او اثری
رند مستیم و بی خبر ز جهان
که رساند به بی خبر خبری
با من از حور و از بهشت مگو
چه کنم بوستان مختصری
بندهٔ سید خراباتیم
شدم از بندگیش معتبری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  

 
»غزل شماره 1502«
~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~~
جز خیال تو درین دیده نگنجد دگری
چشم دارم که ز الطاف تو یابم نظری
تا که زُنار سر زلف تو بستم به میان
بسته ام از سر اخلاص به خدمت کمری
حلقه ای بر در میخانه زدم بگشودند
به ازین هیچ کسی را نگشودند دری
غیر در خلوت من راه ندارد والله
ساکنم در حرم کعبه نیم رهگذری
به خرابات تو را راه برم گر آئی
این چنین ره ننماید به جهان راهبری
گنج شاهیست در این گوشهٔ ویرانهٔ دل
طلبش کن که توان یافت به هر سوگهری
نعمت الله به دست آور و می جو خبرم
که ز ذوق من سرمست بیابی خبری
این کاربر بخاطر تخلف در قوانین انجمن برای همیشه بن شد.
(پرنسس)
     
  
صفحه  صفحه 154 از 193:  « پیشین  1  ...  153  154  155  ...  192  193  پسین » 
شعر و ادبیات

Shah Nemat Allah Vali | کلیات شاه نعمت الله ولی


این تاپیک بسته شده. شما نمیتوانید چیزی در اینجا ارسال نمائید.

 

 
DMCA/Report Abuse (گزارش)  |  News  |  Rules  |  How To  |  FAQ  |  Moderator List  |  Sexy Pictures Archive  |  Adult Forums  |  Advertise on Looti
↑ بالا
Copyright © 2009-2024 Looti.net. Looti Forums is not responsible for the content of external sites

RTA